برایت یک غزل آماده دارم
کمی چای و عسل آماده دارم
برای لحظهای که بیقراری
همیشه یک بغل آماده دارم.
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
هوای قد بلند تو میکند دل من
تو دست کوته من بین و آرزوی دراز!
#اوحدی_مراغهای
@abadiyesher
من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
#مولانا
@abadiyesher
دل میرود به حلقهی زلفش به پای خود
دام آنچنان خوش است و شکار اینچنین خوش است...
#صائب_تبریزی
@abadiyesher
شمع باشی یا نباشی من همان پروانهام
تو سر عقل آمدی من همچنان دیوانهام
#هوشنگ_ابتهاج
@abadiyesher
هدایت شده از به وقت شاعری
والله که قصدم، زدنِ حرف دلم بود
هربار که در محضرِ تو، حاشیه رفتم...🥀🍂
#طلا_کاظمی
#سه_گانی:
مثل گنجشک، پر در آوردند؛
آرزوهای دور و نزدیکم
عاقبت از تو سر در آوردند.
#علیرضا_مهران
@abadiyesher
سلام
سهشنبههای ماه
♨️ همنشینی ماهانه شاعران استان اصفهان
📌 شانزدهمین نشست سهشنبههای ماه؛
در همسایگی گنبدهای فیروزهای
🗓 زمان: سهشنبه 4 دی ماه 1403، ساعت 16
⌚ لازم به ذکر است جلسات ماه رأس ساعت اعلام شده، شروع خواهند شد.
🧑🏼🏫 مهمان ویژه:
خانم مریم کرباسی
📝موضوع :
و چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبی است
🏛 مکان:
خیابان استانداری/گذر سعدی/ عمارت تاریخی سعدی، سالن فیروزه
🅿️ پارکینگ در محل تشکیل جلسه جهت خودروهای شخصی موجود می باشد.
🔰شبکه اطلاعرسانی حوزههنری اصفهان
ℹ️Instagram.com/artesfahan.ir
🌐www.artesfahan.ir
🔘eitaa.com/art_esfahan
✨ ble.ir/artesfahan
🔰 کانالِ ماه:
https://eitaa.com/maahpoet
حوزههنری قلب تپنده فرهنگ و هنر نصفجهان
اهمیتی ندارد دیگران چه نظری در مورد ما دارند ؛
پوشیدن کفش بهتر از فرش کردن دنیاس
هرگز نمیشود همه را راضی نگه داشت
پس بهتر است به راه خود ادامه دهید.
@abadiyesher
عشق کمیاب است اما بی گمان نایاب نیست
آفتابِ مهربانی تا ابد در خواب نیست
میرسد روزی که دلتنگِ تماشایم شوی
هیچکس مانند من از دوریات بیتاب نیست
طاقتم کم میشود وقتی که پیشم نیستی
ماهِ من، انگار در هفت آسمان مهتاب نیست
بعدِ تو هر اشک بغضم را به آتش میکشد
کاش میگفتی که آتش همنشین آب نیست
میروی و از تو در آغوشِ من جا مانده است
تیک تیک ِساعت و عکسی که از تو قاب نیست
کاش میپرسیدی احوالِ مرا قبل از سفر
بی تو اکنون، حال و روز شعرهایم ناب نیست
#صفیه_قومنجانی
@abadiyesher
باز گیر افتاد دل در پیچ و تاب موی تو
پارهپاره شد جگر با خنجر ابروی تو
این دل زار از ازل با خُلق و خویت خو گرفت
ای به قربان دل و قربان خُلق و خوی تو
من نمیدانم کجایی، یک نشانی میدهی ؟
تا سراسیمه بیایم با دلی خون سوی تو
آخرش مییابمت، هر چند هستی دور دور
حتم دارم میشوم آخر گدای کوی تو
آمدی تا که نسازی، این مرام عشق نیست
ناز کمتر کن که بنشینم کمی پهلوی تو
درد من این است که، از باد هم کمتر شدم
یک نسیم از تو خبر آورد و آمد بوی تو
#محمدحسین_شهسواری
@abadiyesher