به پاش افتادم و افتادم ازچشمش به آسانی
چه آسان ميشود افتاد ازقلبی خيابانی
من از دل دادنِ بي ارزشم اينبار فهميدم
كه دل را دستِ هرگاوی نبايد دادمجانی
چنان ميسوزم وميسازم از ناچاریِ عشقش
كه در يِک كوره ی آجر پزی يک مردِافغانی
جهانِ ناخوشاينديست لذت ميبرد دنيا
از اينكه ميكند يک زنده را در قبر زندانی
تبرجان هرچی داری در توان برمن فرود آور
درختی تازه در من رشد خواهد كرد پنهانی
#علی_بهمنی
یادم باشد عاشق کسی شوم
که شعر را بلد باشد...
کسی که بفهمد وقتی
ستاره را به چشم هایش
زمین را به آغوشش
و بهار را به بودنش تشبیه میکنم،
یعنی
دیوانه وار دوستش دارم...!
| #مرتضی_شالی |
یڪ مصر؏ اڪَر...
در خورِ چشمٺ بنویســـم...
بیم اسٺ ڪه یڪ شھـــر
نظر بر تو بِبنــدَد...!
سید احمد حسینیاݩ
دیدمش، اهل غزل بود، نگاهش آبی
روسری گل بِهی و خط لبش عنابی
ماه در پیرهنش شعر نو از برمیکرد
چادرش خاطره آبادِ شبی مهتابی
خط به خط کوچه به رقص آمده بود از قدمش
سر به دیوار، در و پنجره از بی تابی
شاعری آمده تا شام مرا شعر کند
بکشد پای مرا در گذرِ بی خوابی
چشم بد از من و از چشم غزلبافش دور
نکن ای قافیه با وزن دلم کژتابی
خانهام طبلهی عطار شد از وقتی که
دیدمش! اهل غزل بود، نگاهش آبی
دیگر بس است این همه افسون و دلبری
با این حساب راه به جایی نمی بری
میخواهم از نگاه تو اینبار بگذرم
با یک نگاه بی رمق و سرد و سرسری
گنجشک من،برای تو این خانه تنگ بود ؟
یا نقشه بود اشک مرا در بیاوری
آخر چطور دانه بریزم برای تو
وقتی به روی شاخه همسایه می پری ؟
شاید بدون دغدغه پیدا کنید زود
یک آسمان تازه ویک جای بهتری
حالا بیا بمان و غزل را تمام کن
اصلا درست نیست که اینگونه بگذری
خلقم به تنگ آمد وحرفی زدم ولی !
فردا به این درخت شکسته بزن سری
#علی_اکبر_رشیدی
شاعرم ، فهمیدنم سخت است حرفم نیشدار
شعر میخواهم بخوانم ، گوشهایت رابگیر
#حسن_توکلی
ذکر خیرت در دلم هست و کنارم نیستی
کاسه ای لبریزم و صبر و قرارم نیستی
همچو برگ از شاخسار چشم تو افتاده ام
در خزان می میرم ای فصل بهارم نیستی
روح غمگینم جهانی را مکدر می کند
غرق در اندوهم اما غم گسارم نیستی
نا مسلمان بودم و ایمان من مهر تو بود
دین و دل سوزاندی و گفتی نگارم نیستی
یوسف گمگشته ای در راه کنعانم چه سود
دل بریدی از من و چشم انتظارم نیستی ...
🌹🌹🌹❤️❤️🌹🌹🌹
هر شیوه که آن فایده دارد بلدم
دل برده و غم پشت سرش سد بلدم
هی ناز نکن جان خودت پای دلم
تا محو شدن هرچه بخواهد بلدم
بهتر چه بگویم همه راهی بلدی
راهش چه بخواهد چه نخواهد بلدم
شاعر نشدم تا همه عشقم تو شدی
من شعر هر آنکس که تو باشد بلدم
اصلا نگذارم کم و شعرم همه خوب
یا گر نشود خوب منم بد بلدم
#سید_طباطبایی
ای کمان ابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی
ور نه روزی بر جهد از قلب مسکین تیر آهی
#ملک الشعرای بهار
🌹🌹🌹
چو من هلاک شوم از طبيب شهر بپرس
كه مرگ كشت مرا يا تو بیوفا گشتی؟
#محتشم_کاشانی
خواستـــــم تا که بفهمی عاشقم از عمق جان
با اشـاره بحث را بردم به سمت شـــــــرح آن
چند ساعت حــــــال عاشق را برایت گفتم و
بعد از آن توضیح طولانی فقط گفتی "آهان"
✍#اسماعیلعلیخانی
😂
ما شقایقهای باران خورده ایم
سیلی ناحق فراوان خورده ایم
ساقه احساسمان خشکیده است
زخمها از تیغ و طوفان خورده ایم
تاچه بوده تا الان تقصیرمان
تاچه باشد بعد از این تقدیرمان
💔
یک نفر نی میزند در معبد تنهایی ام
یک نفر گم میشود در خنده شیدایی ام
روی موهایم هزاران یاس آبی رسته است
بعد از این من هستم و افسانه رسوایی ام
چشمهای خیس شب در هی هی چوپان
دل میزند آهنگ اندوه من و تنهایی ام
این شب آخر که یلدا را سیه رو کرده است
خواب را پس میزند در نغمه لالایی ام
کاش فردا معنی امروز کشتن را نداشت
اهل امروزم ولی دیوانه فردایی ام
یک نفر نی میزند در غربت فردای من
آه از این نغمه و این رقص بی پروایی ام
باز از امروز تا فردا جنونی دیگر است
نغمه های گرم چوپان می کند لیلای ام...❤️🌻
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّه ی دل کندنت امان مرا
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
#امید_صباغنو
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش
#حافظ
🕯🌺
وای از آن روزی كه يک آهو فقط با يک نگاه
میبرد قلب هزاران گرگ باران ديده را
#اميرحسين_آقاطاهر
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست.
من نمی رقصم همیشه با سه تار روزگار
گاه گاهی هم به ساز خویشتن رقصیده ام
گرچه تا آنجا که باید مهربانی کرده ام
از زمین و از زمان هم بارها بد دیده ام
بارها دل بردم و دل دادم و مجنون شدم
بارها در عاشقی دور خودم چرخیده ام
آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی
من دگر از عشق و از عاشق شدن ترسیده ام....
مثل یک گل ڪه تنش پر شده باشد از خار
خوبم و از همه ے غصه ے عالم سرشار
پادشاهے ڪه غرورش همه را پس زده بود
قلعه اش خرد شد از غرش طوفان اینبار
عشق ! رسوا شدنم را به تماشا بنشین
عشق ! رسوا شدنم را به تماشا بگذار
زندگے حال مرا دید و به من رحم نڪرد
دردها با دل یک مرد ، عجین اند انگار
اے ڪه از دورترین نقطه به من زل زده اے !
زخمے ام ؛ حال مرا خوب به خاطر بسپار
عشق ، یک خانه ے خالیست ڪه اول با شوق
داخلش مے شوے و بر سرت آخر ، آوار ...
شده یکشب که دلت تنگ شود گریه کنی؟
بغض سنگین تو آهنگ شود گریه کنی؟
شده آنقدر دلت تنگ شود پیر شوی؟
مشکی موی تو کم رنگ شود گریه کنی؟
شده تردید کنی موقع بوسیدن او
بین دین و دل تو جنگ شود گریه کنی؟
شده با لحن غریبانه جوابت بدهد؟
و دل نازکش از سنگ شود گریه کنی؟
شده هنگام دویدن پی او وقت وداع
💔😔💘
پای لامذهب تو لنگ شود گریه کنی؟
جانِ من مالِ تو باشد، هرچه غم داری بده
رویِ کاغذ ثبت کن هر چیز کم داری بده
تا مبادا بر تنِ نازِ تو آسیبی رسد
هرچه در اطرافِ خود قوطیِ سم داری بده
شهرِعمرت از بلاها دور بادا تا ابد
در خیالت هرچه از احساسِ بم داری بده
بختِ خوب و فالهایِ سبز ارزانی تو
طالعِ نحسی اگر در جامِ جم داری بده
چال لبخندِ تو دائم، حالِ خوبت مستمر
خطِ اخم و مشکلِ پر پیچ و خم داری بده
«آیة الکرسی» هزاران بار نذر شادی ات
در دلِ خود ذره ای اندوه هم داری بده ...
#جواد_مزنگی
🙏❤️🙏❤️🙏❤️🙏
🌱🌺🍃🌺🍃🌺🌱
چَندیست خو گرفته دِلم با نَدیدنت
عُمری نَمانده است، الهـــــــــــــــــــی بِبینَمَت
#سعید_بیابانکی