eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با همه زشتی ز دنیا چشم بستن مشکل است هیچ مکروه اینقدر در دیده ها مرغوب نیست!
لڪنتِ شعر و پریشانی و جنجالِ دلم چه بگویم ڪه ڪمی خوب شود حالِ دلم ...
‏گفتم که تو منظور من از این همه شعری مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!
در کوی عارفان خبر مرگ می‌خرند رد می‌شدم شبی، خبرم را فروختم -
تو همان عشق پر از حادثه ی معروفی مدتی هست غمت در دل من مد شده است
وقتی بدون زخم دلم را ربود و رفت دیگر مسلم است که سارق غریبه نیست
نسخه ای از غزلت دردِ مرا درمان کرد آفرین بر قلمت؛ حضرتِ دکتر... حافظ "امید ضیاءالدینی"
غروب این حوالی را تو باور می کنی یا نه ؟! غم و درد اهالی را تو باور می کنی یا نه ؟! تمام زندگی مان را سکوتی تلخ پر کرده خیابان های خالی را تو باور می کنی یا نه ؟! کویر داغ و بی باران ، بر اینجا سایه گسترده هجوم خشکسالی را تو باور می کنی یا نه ؟! نفس در سینه می گیرد ، دل اینجا زود می میرد و مرگ احتمالی را تو باور می کنی یا نه ؟! در این تاریکی و وحشت ، سیاهی های بی پایان وجود یک زلالی را تو باور می کنی یا نه ؟! "نگاه سبز تو آخر ، مرا آباد می سازد" بگو این خوش خیالی را تو باور می کنی یا نه ؟!
سروِ نازی و چه طنازی و زیبا دلبرم نازنین نازت به هر قیمت که باشد می خرم بنده اما شاعرم وجهی ندارم در بساط یک غزل تقدیم می دارم به تو این هم سرم مانده ام از رنگِ چشمانت بگویم یا لبت ای خدا شاید از این قافیّه باید بگذرم رنگِ چشمانت به شعرم ،خودنمایی می کند قهوه ی تلخِ مِلو پاشیده توی دفترم از لب و لبخندت اما می نویسم با خیال شایدم گل بوسه ای چیدم که با خود می برم از قد و بالای رعنایت بگویم یا خدااا نزدِ سروِ قد تو ، یک بیدِ مجنون پیکرم بگذریم از ظاهرت هر چه بگویم قاصرم گر چه در شعر و غزل هر استعاره از برم
🖇🌱 آنقـَدَر شعر نوشتم و نخواندى كه قلم گفت اينقدر عبث قامت ما را متراش..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رفتی و سیل ِ اشڪ ، مرا بی امان گرفت صدها هزار خاطره بعد از تو جان گرفت رویت بهار بود و وجودت طراوتم با رفتنت تمام وجودم ، خزان گرفت همچون نسیم بود حضورت ڪنارِ ِ من طوفانِ غیبتت ، دلِ من را نشان گرفت گفتی ڪه طی ڪنم همه دنیا ، ڪنار ِ تو دنیا تو را گرفت و دلم از جهان گرفت زد های تلخ ِ جدایی به جانِ من از من هرآنچه داشته بودم، همان گرفت
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز ز کوی میکده برگشته‌ام ز راه خطا مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز بیار زان می گلرنگ مشک بو جامی شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن نظر بر این دل سرگشته خراب انداز به نیمشب اگرت آفتاب می‌باید ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند مرا به میکده بر در خم شراب انداز ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز