eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سفارش کن مرا مادر به نزد مهدی ات امروز سفارش میپذیرد جمعه ها مخصوص مخصوص
غلط کرده کسی جز من اگر آید سرکویت که پشته سازم از کشته به تعداد سر مویت حسودی میکنم بر آینه بر عینکت بانو به حتی شال و پیراهن به انگشتر النگویت نشسته برلب خمگونه ات که شعر میسازد دل از نازک خیالی های خال مست هندویت زبانش لال باد این باد بی بنیاد افشاگر که شهری مست میرقصند از اسرار گیسویت تمام شهر میمیرد و گورستان به پاخیزد قیامت میشود روبندرا برداری از رویت نباید چشمهایت را ببیند کس که خود دیدم جوان را پیر و پیران را جوان کرده ست جادویت اگر آواز سرداده غزل من را مکن تهدید گلویم کرده استقبال از تیزیّ ابرویت
من برای دیدن ماه محرم زنده ام با نسیم روضه ی ارباب عالم زنده ام می دهد دل را جلا این اشک های دیده ام با همین اشک و همین اندوه و ماتم زنده ام "یا حسین" از کودکی ذکر لبانم بوده است از عنایات همین ذکر دمادم زنده ام سالها در بین هیئت نوکری کردم فقط با شمیم دل نواز عطر پرچم زنده ام تا ابد من خادم راه حسین و زیبنم از همان روز ازل با گریه و غم زنده ام
نگو که مَرد مگر گریه می‌کند؟ آری! هر آنکه سینه‌اش آتش گرفت می‌گِرید @qalamhayeashegh
جا براۍ منِ گنجشڪ زیادست ولـے بھ درختان خیابان تو عادت دارم . . !
لافِ عشق و گِله از یار، زهی لافِ دروغ عشق‌بازانِ چنین، مستحقِ هجرانند
🖇🌱 دوش دیوانه شدم! عشق مرا دید و بگفت: آمدم! نعره مزن! جامه مَدَر! هیچ مگو! گفتم ای‌عشق من از چیز دگر می‌ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو!
شبیه صندوق زرد سر خیابانم که در دهان من افتاد، نامه‌ی تو به او...
آتش زدم به دفترِ حافظ؛ غزل غزل از ترسِ اینکه معنیِ فالِ کسی شوی...
آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو . . . .
🌱 تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بی‌وفا! از بی‌وفا هم انتظاری هست
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن کز غم چنان شوی که نبینی بخواب خواب
🌱🖇 نشسته‌ایم و به یادت کشیم خط به زمین زنیم شانه به گیسوی انتظارکشی
حلالت کردھ‌ام اۍ غم ؛ برو هر جا کھ می‌خواهۍ !
خوش باش که عاشق کُشی‌ات هیچ خطا نیست چون نکته در اینجاست که ازماست که برماست
باوفا‌خواندم‌ات‌از‌عمدکه‌تغییرکنی گاه‌درعشق‌نیازاست‌به‌تلقین‌کردن! !'
گفتی که وفا میکنم و هیچ نکردی ما چشمِ وفا از تـو نداریم، جفا کن...
ﺣﻠّﺎﺝ ﺷﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺮﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ دﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ
در رفتن او چنان همه خوشحالند انگار که شاه بار دیگر رفته است
دوری‌ات بند غم افکند به پای دل مست مست بودیم و پشیمان ز گناهیم...بیا
🌱🖇 توبه از دیوانگی هرگز مرا معقول نیست من مگر دیوانه ام هم صحبت عاقل شوم
🌱🖇 فـرقے نمےڪنـد ݘـہ برایـم نۅشټـہ دۅسـټ گیـریم ڪہ ناسـزاسـټ ۅݪے دسټـخط اۅسـټ
🌱🖇 عشق یعنی گریه از عمق وجود در نبودش سوختن باجان و دل
خواستیم از نگاه یکدیگر شرح حالی درست بنویسیم خون سرخ از سر زبان جوشید دور حلقوم خیزران پیچید.
گاهی یه چیزایی به آدم بستگی داره
🌱🖇 کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند بگذار که عشاق به پای تو بمیرند
بغض را برد و گریه پس انداخت . . .
ناگهان تا به خویش میایی در میابی به هیچ زنجیری پیرمرد اتاق خود هستی با لغت‌نامه جفت می‌گیری
تویی که شهره‌ی شهری به شعر و خوش سخنی خودت به مدعیانت بگو که مال منی
بزند آفت غربت به همه جان و تنم دست در دست توام سبز ترین شاخه منم