eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلا دیشب چه میکردی تو در کوی حبیب من الهی‌خون شوی ای‌دل تو هم‌گشتی رقیب‌من؟!
اگر سهم من از چشمت اسارت بردن دل بود من این حبس‌واسیری را به صدجان آرزوکردم
🌱🖇 درد دارد که خودت علت لبخند شوی و دلت در همه حالات پر از غم باشد...
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ دࢪ نگاهٺ خۅانده‌ام غࢪق ٺمنایے هنۅز گࢪچه دࢪ جمعے ۅلے ٺنہاے ٺنہایے هنۅز بے ٺۅ امشب گࢪیه هم با من غࢪیبے مےڪند دیده دࢪ ࢪاهند چشمانم ڪہ بازآیے هنۅز
تا شنیدم که تو از شعر خوشت می آید چند وقتی ست که یک شاعر پرچانه شدم عقل با عشق شنیدم که نمیسازد پس روز ها عاقل و شب شاعر دیوانه شدم
برق شبگير نگاهت بہ جهـان مے ارزد بوسہ بر روے تو تا حد توان مے ارزد ڪام خشڪیده ما در هوس لعل لبت تشنہ ڪامے بہ بر آب روان مے ارزد گرچہ شب تا به سحر سوز فراغت دارم تب وصــلت ز پـےِ آه و فغـــــان مے ارزد اگر دیوانگے ام شهره شهرم ڪـــــرده گم شدن در پس این زخم زبان میارزد✌️❤️
من منهای تو دیگر بعلاوی کسی نمیشوم.....
گفتی بخند، گریه بماند برای بعد در من چه اشکها که پس انداز می شود...
فرق من با دیگران را تا کنون فهمیده ای عاشقت بودند خیلی ها، ولی اواره نه...
مى‌كُشی و به غمزه مى‌گویی: ‏«توبه كردى ز عشق يا نه هنوز؟» ‏نازنينا ز عشق تو بالله ‏عالمى توبه كرد و ما نه هنوز!
با غیر تو آرام، نگیرم هرگز بی وصل تو فرجام، نگیرم هرگز دربند دلم بمان و تردید مکن قربانی از این دام، نگیرم هرگز !
🔸🔸🔸 آشفتگان عشقت گیرم که جمع گردند، جمع از کجا توان کرد دل های پاره پاره ؟! 🖋
زلف افشان تو در دم،پریشانم کرد تابش روی تو همچون،عیسی عمرانم کرد
لبخند مادر را بدیدم بعد هم معلوم شد معیار ارزش ها چرا یکباره ریزش میکند
گفتم از قصه ی عشقش گرهی باز کنم به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد...
مرا تو «دیده» و از «دیده» هم عزیزتری چه دیده یی که بر احوال من نمی‌نگری؟
تپش قلب من از شوق تو جان میگیرد در سینه اگر مانـد امان میگیرد 🌹🌹🌹
امشب چه غزل خیز شده لحن و بیانت تنظیم شده هر نفسم با ضربانت هر چند رسیدن به تو رویا شده اما دنیای منی، زندگیم بسته به جانت اصلا چه نیازی به رقیب است کز اوّل در مرزِ جنون غوطه ورم با هیجانت دارد دل و دین می‌برد از شهر، شمیمت هرکس که تورا دیده، شده دل نگرانت دلتنگ شدم کاش پیامی بفرستی شیرین بشود قافیه با قندِ لبانت آنقدر نشینم به سر راهِ تو، شاید من را بپذیری به صفِ دلشدگانت ❄️|| @aztochepenhan
مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند که تیر وسوسه از یارِ در کمین خوردم
عقل می گفت برو عشق به پایان آمد عشق میگفت بمان سوء تفاهم شده است‌‌
عقل با عشق شنیدم که نمیسازد پس روز ها عاقل و شب شاعر دیوانه شدم
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق جایی دلم برفت که حیران شود عقول
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود  گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل میزند  در راه هوشیاری خود مست می رود
از زمانی که تو را بین خلایق دیدم مثل یک فاتح مغرور به خود بالیدم عشق یک بار به من‌گفت برو گفتم‌چشم عقل صد بار به من گفت نرو! نشنیدم!
ز عقـــل و دل، دگر از من مپرسیــــد چو عشق آمد، کجا عقل و کجا دل؟!
یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش بگذار که دل حل بکند مسئله‌ها را
🌱 چال گونه،خال لب،ابرو کشیده،دست نرم، این همه ابزار قتاله به یکجا لازم است؟ احمدی‌اصل🍂 . .
دیشب به خواب دیدم آن یار با وفا را آغوش را گشودم گفتم بیا نگارا چون صبحدم پریدم از خواب ناز دیدم دربرگرفته ام من افسوس متّکا را ✍محمدمتینb
بی همگان به سر شود، بی تو بسر نمی شود این شب امتحان من، چرا سحر نمی شود؟! مولوی او که سر زده، دوش به خوابم آمده گفت که با یکی دو شب، درس به سر نمی شود ! خر به افراط زدم، گیج شدم قاط زدم قلدر الوات زدم، باز سحر نمی شود ! ✍محمدمتینb
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت ما بر آن عهد که بستیم برآنیم هنوز 📣ادیب نیشابوری