eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد بابا بیا که مردم از دختران شامی از خنده های کوفی از خیزران شامی این چندروز آخر لکنتت زبان گرفتم این درد استخوان را از ساربان گرفتم طفلی که خنده میزد بر این لباس پاره او گوشواره دارد من زخم گوشواره
گفتندکارتان…؟همه گفتیم نوکریم چون بار عشق را به سرشانه می بریم مارا اگرچه بازی دنیا خراب کرد اما به لطف روضه ارباب بهتریم لاادری
از کودکی به گردن ما شال ماتم است نابرده رنج گنج به ما داده‌ای حسین (ع)
سخت می‌گردد پی راهی که در خود بشکند در گلوی بغض می‌گردد صدا بم بیشتر
وا شد نفسش هرکه در این شهرِ نفسگیر بر سینه زد و گفت هوادار حسین است
🖇🌱 یک نفر پیش فلک ریش گرو بگذارد بلکه دست از سر آزردن ما بردارد!
خاک عالم که سرشتند غرض عشق تو بود هر که خاک ره عشق تــو نشد آدم نیست...
خاک عالم که سرشتند غرض عشق تو بود هر که خاک ره عشق تــو نشد آدم نیست...
عزادارم ولی شادم از این غم غمی که دلگشا باشد چه بهتر «حسین جانم حسین جانم حسین جان» غمی هم در صدا باشد چه بهتر «غم عشقت بیابون پرورم کرد» نجف تا کربلا باشد چه بهتر!
شده تمامِ قلبِ من،حسینیه برای تو خودم،پدر وَ مادرم وَ بچه ام فدای تو من افتخار‌میکنم به نوکری درگهت نشسته ام من از ازل وَ تا ابد به پای تو قسم به آتش ِ دل و به هق هق صدایِ عشق شکسته شد دلم، ولی فدایِ بچه های تو فقط تو را صدا زدم میان خلوتِ دلم چُنان گدا شدم روانه در پیِ عطای تو پناه قلب خسته ام همیشه روضه ی شماست وخانه ی دلم شبیهِ خیمه ی عزایِ تو زِ حسرت زیارتت همیشه من گریستم گرفته دل، بهانه ی هوای کربلای تو سروده ی: شب اول ماه محرم ۱۵-۶-۹۸
بزرگ فلسفۀ قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
اینجا جای، رقیه(س) آوردن نیست . . . گشتم دیدم تو کوفه جای زن نیست . .
پیچیده در این دشت عجب بوی عجیبی با قافله‌ای رد شده عطر گل سیبی گاهی سر نی بود و زمانی ته گودال طی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی
خورشید كه سرچشمه‌ی زیبایی و نور است از میكد‌ه‌ی چشم تو آموخته مستی یك گوشه‌ی چشم تو مرا از دو جهان بس ای گردش چشمان تو سرچشمه‌ی هستی
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی ها لبم حلاوت أحلی من العسل دارد
ای که یک قافله خورشید به خون آغشته بامداد از لب دیوار تو بر می‌خیزد کیستم من که به تکرار غمت بنشینم؟! عشق، هر روز به تکرار تو بر می‌خیزد
چیز‌هایی هست که نمی‌دانی، قصه‌های شماست من تنها راوی آن هستم یک راوی روانی! _ علی‌سلطانی
ای فدای تو سرم، ارباب بی‌سر من . .
از پیر و جوان در ره معشوق فدایی جسم و سرشان کرده ز هم میل جدایی!
آن لحظه که جان می‌رود از دست حسین دیدار تو آخرین امید است حسین تا همّت عشق است چرا منّت مرگ؟ باید به شهیدان تو پیوست حسین
اصغر که پدر بوسه زند بر سر و رویش . . . پیداست شهادت ز سفیدی گلویش . . .
عطرسیب حرمٺ مےوزد از سمٺ عراق... شب جمعه اسٺ دلم بازهوایے شده اسٺ...
از بس که پابرهنه به صحرا دویده‌ام یک باغ گل ز خار مغیلان گرفته‌ام...