eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
منم زخمی ترین عاشق،تویی تنها پرستارم به شوق با تو بودن ها تمام عمر بیمارم برای عشق شیرینت بریدم از همه عالم به جز تو از همه وابستگی ها سخت بیزارم سراپا شور وخواهش می شوم وقتی که می بینم تب تند نگاهت را به وقت وگاه دیدارم شکوه هیبت اسطوره های قرن پیشینی ومن آن عکس افسرده که گاهی روی دیوارم از این بیگانه بودن ها رهایم کن که می دانم تو هم عاشق ترینی و نداری قصد آزارم کنارم باش و دنیا را به خوابی خوش تو دعوت کن حسادت می کند خورشید هم ،وقتی تو را دارم..
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ، سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ، چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ، شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ، این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام 🌴🍒🌻🍒🌻🍒🌴
مطلع ناب غزل در شب تارم شده ای بی قرارت شده ام ،چون تو قرارم شده ای چه مراعات و نظیریست میان من و تو من شدم ناله و تو سیم دوتارم شده ای من که در عشق تو رسوای دو عالم شده ام کاش حاشا نکنی ، اینکه دچارم شده ای مانده ام خیره به چشمان تو ای ساغرناب شده سر مستْ غزل ،تا تو نگارم شده ای شب یلداست بیا تا به سحر دف بزنیم شاه بیت غزلم ، دار و ندارم شده ای 🌴🍒🌻🍒🌻🍒🌴
شب خسته از دلواپسی هایی که می گیرد دلم در *خواب* دیدم آمدی با یک لباس *پولکی* دادی به من دسته گلی از غنچه های صورتی لبخند روی صورتت میزد به رویم چشمکی هم با *طراوت* زندگی از بوی گل های تو شد هم از نگاه عاشقت بردی دلم با زیرکی *تحمیل* شد از عشق تو برمن هوای عاشقی شد *زلزله* در قلب من با یک صدای مهلکی ویرانه ام کردی بیا حالا دگر ای هستی ام آباد کن حال دلم را با حضورت اندکی
گر مرا با بخت کاری نیست گو هرگز مباش ور به سامان روزگاری نیست گو هرگز مباش هر خسی را از گلستان جهان گلها شگفت گر مرا بوی بهاری نیست گو هرگز مباش چهره‌ی زرین و سیمین سینه‌ی ترکان بستم بازور سیمم شماری نیست گو هرگز مباش آسمان وا راست دامان مراد ناکسان گر مرا پیوند واری نیست هرگز گو مباش غم خود ازعشقست گو در جان من جاوید باد گر غم را غم‌گساری نیست هرگز گو مباش عشق بازی با خیال یار هم شبها خوشست باری ار بوس و کناری نیست گو هرگز مباش مجلس عیشست و جز خسرو همه مستند اگر ناکسی و نابکاری نیست گو هرگز مباش خوانمش در جان و گوید خانه‌ی من نیست این با چنین بیگانگی دل آشنا می‌خواندش با رقیبت نیست کار و خوانیش می‌دانم انی تا مرا سوزی زحسرت بی سبب می‌خوانیش باغ روجانا که نرگس در هوای روی تست روی گل می‌بیند اما دل نمی‌آسایدش
بذار آدمای خیلی کمی تو زندگيت باشن ولی بهترین باشن...
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ، سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ، چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ، شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ، این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام 🌴🍒🌻🍒🌻🍒🌴
ای گوش! به هرکسی نده دل دیگر از درد دل بیخـــــــود بعضی بگذر ارزان که شدی سیــــلی تحقیر آمد سنگین و گران باش کمی هم آخــر ✍
گِله کردی که چرا آب و هوا بارانی ست... رفتی و چَشم تَرم، چَرخه ی باران زا شد!
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من و توست این همه قصه فردوس و تمنای بهشت گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل هرکجا نامه عشق است نشان من و توست سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست
بگو هنوز برایت کمی توان مانده بگو هنوز برای حسین جان مانده؟ فقط برای نمازی کنار بابا باش هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی چرا که چشم تو خیره به آسمان مانده کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست عجیب بر جگرم داغ این جوان مانده بیا به گریه ی این پیرمرد رحمی کن  عصای من نشکن، قامتی کمان مانده نسیم هم بدنت را به دست می گیرد شبیه مشت پری که در آشیان مانده شدی شبیه اناری که دانه دانه شده کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده شبیه مادر من جمع میکنی خود را که بین پهلوی تو درد بی امان مانده چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم هزار شکر که از تو کمی نشان مانده
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت! 🌸🍁