eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
راه را گم کرده ام آواره و تنها شدم یاد آقایم نبودم غرق در دنیا شدم دل سپردم به همه الا عزیز فاطمه حق من بوده دچار غصه و غم ها شدم روز و شب را طی کنم با معصیت های زیاد گریه کرد آقا برایم چون که بی تقوا شدم با تمام بی وفایی ها مرا رسوا نکرد در به رویم باز کرد و بین خوبان جا شدم تا زمین خوردم فقط آقا به فریادم رسید زود دستم را گرفت و از زمین من پا شدم دیدگانم تر شده حالا که بین روضه ام مطمئنم شامل لطف خود زهرا شدم آرزو دارم شب جمعه کنار علقمه من ببینم میهمان سفره ی سقا شدم صحن عباس و حسین اصلا بهشت نوکر است قطره بودم در حریم کربلا دریا شدم دختری با گوش پاره ناله میزد ای عمو نیستی در پیش من آواره ی صحرا شدم روح الله پیدایی
قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر نیم نگاهی ببینمت تکلیف بی‌قراری این دل چه می‌شود؟! اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت… آقا خدا نیاورد آن روز را که من سرگرم می‌شوم به گناهی ببینمت با این دل سیاه و تباهم چه دل‌خوشم بر این خیال کهنه واهی، ببینمت! دارم یقین که روز وصال تو می‌رسد ذکر لبم شده که الهی ببینمت
کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را ندارد چاره ای جز این که بشناسد در این دنیا صراط مستقیمش را، حرامش را، حلالش را خیالِ معصیت، معصیت است و منتظر باید نگه دارد از اوهام خطا فکر و خیالش را تعجب می کنم از عاشقی که بهر یک لذت به آتش می کشد سرمایه ی هفتاد سالش را چگونه ادعای بنده بودن می کند، آن که نمی پردازد از مازاد مالش، خمس مالش را چه حیف است اشک آقا خرج رسوایی ما گردد روان می سازد این اعمال ما اشک زلالش را محب آل حیدر لحظه هایش مملو از ذکر است همیشه مغتنم می داند از دنیا مجالش را شهید از کل دنیایش برید و در ازای آن از این ترک تعلق یافته راه کمالش را بسوز ای دل برای غصه های عمه ی سادات که روی نیزه ای کامل شده بیند هلالش را امان از چوبه ی محمل، بگو یک زن در این محفل ببندد بر سر خونی زینب تکه شالش را محمد جواد شیرازی
تا که باشد جگری پای تو فریادی هست ما خرابیم ولی مجلسِ آبادی هست سردیِ دوریِ تو گرم شود می‌آیی به زمستان بنویسید که مُردادی هست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌
"روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم" بیا که بی تو جهان فقر مطلق است انگار بیا که کفر- بدون تو برحق است انگار نگار من به فدای تفقدت آقا دلت گرفته برای دل خودت آقا! چقدر بی تو بخوانم مَتی تَرانا را ببین که تا به کجاها کشیده ای ما را چقدر بی تو بگویم نگار آمدنی است قراربخش دل بی قرار آمدنی است به انتقام شهیدان عصر عاشورا سفیر فاطمه با ذوالفقار آمدنی است '
"روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم" بیا که بی تو جهان فقر مطلق است انگار بیا که کفر- بدون تو برحق است انگار نگار من به فدای تفقدت آقا دلت گرفته برای دل خودت آقا! چقدر بی تو بخوانم مَتی تَرانا را ببین که تا به کجاها کشیده ای ما را چقدر بی تو بگویم نگار آمدنی است قراربخش دل بی قرار آمدنی است به انتقام شهیدان عصر عاشورا سفیر فاطمه با ذوالفقار آمدنی است '
انيس هر نفسم آه انتظار تو نيست بميرد اين دل غافل كه بيقرار تو نيست خزان بي تو به خود بسكه عادتم داده نگاه منفعلم در پي بهار تو نيست لاادری
بس که از بی‌اعتباری‌های خود شرمنده‌ام آن‌چنان سوی تو می‌آیم که گویا می‌روم…
پایِ نسیم هم‌ که گرفتارِ زلف توست دیگر خبر چگونه بیاید به کوی ما...؟
فانوسم و خاموشم و سو سو نزدم در شهر به جز تو به کسی رو نزدم
من وضوساخته ام قبلهٔ محبوب كجاست؟ آن كه دل گشته ز هجرانِ وِي آشوب كجاست همه عالم شده كنعان زفراق رخ دوست يوسفِ گمشدهٔ اينهمه يعقوب كجاست؟
لطفی کن و نپرس چرا عاشقت شدیم؟ حتما دلیل داشت که ما عاشقت شدیم در حیرتم که عشق از آثار دیدن است ما کورها ندیده چرا عاشقت شدیم؟ اثبات می‌کنیم؛ بفرما ! قسم که هست باور نمی کنی؟ به خدا ! عاشقت شدیم!؟ کِی عاشقت شدیم فراموشمان شده بابا ! مهم که نیست کجا عاشقت شدیم گفتند پشت ابری و ما خوش خیال‌ها چون کودکان سر به هوا عاشقت شدیم دیدیم سخت بود کمی لایقت شویم رفتیم و با دو بند دعا عاشقت شدیم قبلا برای عشق مجوز گرفته‌ایم با اذن نایبان شما عاشقت شدیم یک ذره عقل هم که خدا لطف کرده بود کردیم نذر عشق تو تا عاشقت شدیم بی اعتنا به میل تو و آبروی تو گفتیم مثل شاه و گدا عاشقت شدیم این میوه‌ها رسیده و یاران گرسنه‌اند اینجا که کوفه نیست، بیا ! عاشقت شدیم
(بسم رب المهدی) از فـــراقِ تــو یــار می گریــم خستـــه و بیقــــرار می گریــم جمعه هامنتظر به سمتِ حجاز با غـــمِ انتـظـــار می گریــم رقیه سعیدی(کیمیا) اللهم عجل لولیک الفرج🤲🏻
16169377452658725052401.mp3
2.66M
﷽ 🎙حاج میثم مطیعے 💐اے مهدے صاحب صاحب الزمان لبیڪ لبیڪ 🔸🔸🔸 🔸🔸 ‏
با ذکر حسین ، سال تحویل شود پرونده ی انتظار ، تکمیل شود هرجمعه به ندبه ها صدایش بزنم ایکاش که در ظهور تعجیل شود ✍ 👉
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلا برای آمدنش بی قرار نیست گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟! وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست روزی هزار بار دلش را شکسته ام این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟! آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟! باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟! باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عاشق دلداده عار نیست محمد جواد شیرازی 🏷
وقتش رسیده تاج امامت به َسر کنی این سامره تو قبله ی اهل نظر کنی روز زعامت تو وسیع جهانیان باید غدیر دومی را جلوه گر کنی تا عمق جان به پای تو هستیم تا که تو نام علی به ماذنه ها شعله ور کنی از یک هزار و چهارصد و چند سال غیبتت ما را بس است تا دو سه شب دَربه در کنی مانند بهجت و همه ی پیر غلام ها بعد از خدا نفس ز برایت هنر کنی ای عهده دار مردم دنیا، بیا، بیا... شاید دمی تو از سر کُویم گذر کنی ای نور نصر و ای تو مسیحای عاشقان آیا شود به قلب سیاهم نظر کنی
ای کاش که با این دل ما راه بیایی ای کاش که این مرتبه کوتاه بیایی عمریست که شب هم نفس قافله ماست میترسم از آن دم که سحرگاه بیایی ما تشنه وصلیم ولی غرق فراقیم کی میشود از سینه این چاه بیایی بسته است ره آمدنت را عمل ما کاش از پس این ابر تو ای ماه بیایی کاری که پسند تو در آن است نکردیم کی میشود ای سیر الی الله بیایی ما گریه برای پسر فاطمه کردیم ای کاش که با این دل ما راه بیایی
ای که ازحال دل بی خبران باخبری کی از این کوچۀ دلتنگی ما می گذری جمعه تا جمعه نشستیم به اُمّید، ولی نشد از جمعهٔ موعود، خدایا خبری توکه در هردل و هر دیده حضورت پیداست بنما ای گل طاها به من و ما نظری نظر مرحمتی کن به جهان از سر لطف ای که برعالم ما ازهمه آگاه تری کار دنیا نرسد بی تو به سامان هرگز نیست غیر از تو بر این عالم ما دادگری آنکه از کودکیش سائل این در بوده است نیست اورا به جز این خانهٔ اُمّید دری سایهٔ پرچم سبز تو بهشت است مرا نَروم هرگز از این سایه به جای دگری غنچه هرچند شکفته است ولی از هجرت نیست دیگر به تن خستۀ گل بال و پری