لکنت گرفته دست و پاهای زبانم را
دارد روانی میکند لحنت روانم را
میرقصد و میلرزد و اشعار میخواند
بدمست کرده اسکانت استکانم را
این روزها یک جنگل وحشی ست این دنیا
در کنج آغوش تو می سازم جهانم را
گم میشوم پیدا کنم در نام زیبایت
با وصل میم ملکیت نام و نشانم را
"جانم عزیزم دوستت دارم" چه تکراری ست
ای کاش امشب بشنوم "پیشت بمانم؟" را
#حسین_مرادی
جز من که نبضِ هر نفسم از برای توست
یک شهر، مبتلای تو و خندههای توست
من آشنای گریه و باران و حسرتم
اما تو ناز کن که خدا آشنای توست
این وجهاشتراک برایم غنیمت است
این وجهمشترک که خدایم خدای توست
"شاید جهان، جهنّمِ دنیای دیگریست"
اما بهشت، قسمتی از شانههای توست
شوقِ وصال و حسرت و بیتابی و فراق
با اختصار، گوشهای از ماجرای توست
با اینکه عشق، اوجِ خودآزاریِ من است
اما دلم خوش است، جنونم به پای توست
آری، تو آفتابی و من برکهای غریب
تبخیر میشوم که وجودم برای توست...
#علی_صفری
اخطار خودم را به دلم دادم و اینبار
شاعر شده تا دم بزند با در و دیوار
سربسته بماند که چه ها دیده از آن پند
طفلی همه جا بغض کند با غم بسیار
#سید_طباطبایی
زندگی شعریست، شعری از دو چشمانت عزیز
یک تبسم از نگاهت توی فنجانم بریز
من که هستم در به در دنبال چشمت هر غزل
می گذارم باز گلدانی به یادت روی میز
نیستی اینجا، خیال عاشقم دلتنگ توست
می شمارد روزهای غیبتت را شعر نیز
استکانی چای مهمانم بمان در دفترم
تا کنم دل را به پای گامهایت ریز ریز
عاقبت یکروز دستانم به دستت می رسد
با تو درمان می شود این شعرهای زخم خیز
می نویسم روی پیشانی ی اشعارم تو را
زندگی شعریست شعری از دو چشمانت عزیز
مداحی_آنلاین_داستان_یک_مرد_استاد_عالی.mp3
5.53M
داستان ... جالب 👌
دیوونه ی اهل بیت
حتما گوش بدین. #عالیه👌
صحنه ی خنده ی تو الگوی بازیگرهاست
قدرت چشم تو فرمانده ی جادوگرهاست
عشوه ی موی تو در باد که در رقص آمد
عامل شوق قلم در غزل و دفترهاست
تلخی چشم تو شد لذت تریاکی ها
تیزی ابروی تو آبروی خنجرهاست
اخم یا اشک تو وقت عصبانیت و غم
عامل ابری و شرجی شدن بندرها ست
شال تو غنچه سرای رز و یاس و میخک
دامنت انجمن شعری نیلوفرهاست
چیزی از جان و دلم بهر کسی باقی نیست
چشم تو قافیه ی مطلع غارتگرهاست
#حسین_مرادی
کِشان کِشان به بهشتم بَرَند و من نروم
که دل نمی کشد ای دوست جز بسوی توام
#منصور_حلاج
اگر فقیر وندارم
شکایتی هرگز
همین که مِهر تو دارم
شه زمانه منم....
#حجت_اله_حبیبی♥️
عاشقِ شمشیرو ساطورم،مسلسل،چوب دار
جنگجویی تیز دندانم برای تار و مار
کشته ام مردان بسیاری ولیکن واقفی
شیر تنها بهر حاجت می کند گاهی شکار
#ونوس
شده ام عاشق ودلداده این شهر ودیار
جان ناقابل من باد فدای رخ یار
می روم تا بکشم عکس تو در لوح دلم
من فدای قدم و قلب و سرو چشم نگار
#حجت_اله_حبیبی♥️
بارها سَنگ به پیشانیِ شوقَش خورده
رود اگَر خواسته از دَرّه به دَریا بِرَوَد...
#محمد_سلمانی
دیوانِ غزل نوشته ای در مدحش
صد شعر و بداهه گفته ای در وصفش
گر مصلحت تو بود حاصل میشد
با این همه روضهای که خواندی وصلش
#ونوس
دوتا چای و دوتا عاشق دوتا مست
دو حرف عاشقانه از دو پابست
به دنبال چه هستی جایت اینجاست
چه جایی بهتر از آغوش من هست
🖌 #سیــن_جیــم_میــم
عهد بستے و شڪستے و ز ما بگسستی
عهد ڪردم ڪه دگر عهد تو باور نڪنم
#خواجوی_کرمانی
بمحض دیدنش شیرینی اش معلوم شد بر من
تکامل داد آخر چشم من حس چشایی را
😍✋️
#معنی_زنجانی
دوستَـت دارَم، نِمیدانَـم چه انـدازه وَلی
مُدَّتی هَست از خودَم اصلاً نَدارَم اطِّلاع!
#هاتف_حضرتی
دوستی با تو مُیَسَّر که نَشُد نَقشه کِشیدَم
با رَفیـقـانِ شُمـا دوست شُدَن فَلسَفه دارَد
#بهمن_کاظمی
عاشقی حس قشنگیست ولی کاش اگر
هر که افتاد در این قاعده محکم باشد
#اکبر_آزاد
🖇💌
درسینه نباید که لجن داشته باشی
هر آرزویی را به دهن داشته باشی
در هلهله و شادی این شهر دل من
ای کاش توهم دست بزن داشته باشی
آوره ای وخانه بدوشی مگر اینکه
در دیده ی معشوق وطن داشته باشی
افسوس که محدود شد آزادی تو تا
پیراهن دیوانه به تن داشته باشی
با آینه گفتم که به او میرسم و گفت
(تو گور نداری که کفن داشته باشی)
#حسين_مرادی
تکیه کن بر تن من شانه شدن را بلدم
تا ابدی گرمی این خانه شدن را بلدم
تو بیا کاخ برای تو دلم میسازد
رمز ابادی ویرانه شدن رابلدم
پیله کن غر بزن آشوب کن اینجا که فقط
من در آغوش تو پروانه شدن را بلدم
پربکش تا بسرایم لب و چشمانت را
که برای دل تو لانه شدن را بلدم
تو بیا تا بزنم طعنه به نیما یوشیج
شاعر دفتر افسانه شدن را بلدم
تو بیا دل بده دل را ببر ای بانو که
قول مردانه ی مردانه شدن رابلدم
بلدی لیلی این شاعر مجنون بشوی
من که در چشم تو دیوانه شدن را بلدم
#حسین_مرادی
عاشق شدن یعنی شروع فصل ویرانی
اصلا تو چیزی از نگاه سرد می دانی؟
گاهی به جرم چیدن لبخند ممنوعه
در شعر هایت میشوی یک عمر زندانی
زیباترین بیت غزل هایت که شد هر شب
از ترس تنهایی خود مرثیه می خـوانی
با قصد قربت دور چشم یار می گردی
در هر طوافی میکنی احساس، قربانی
کم کم تمام فکر و ذکرت میشود دلبر
حس میکنی حتی درون خویش مهمانی
عاشق شدن لرزیدن و دلواپسی دارد
مثل کبوتر در هوای سرد و بارانی
#مارالافشون
اخطار خودم را به دلم دادم و اینبار
شاعر شده تا دم بزند با در و دیوار
سربسته بماند که چه ها دیده از آن پند
طفلی همه جا بغض کند با غم بسیار
#سید_طباطبایی