جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز…
#ادیب_نیشابوری
خوشا آنشب که ما را با رقیبان گفتوگویی شد
تو هم در بزم ننشستی و با ما آمدی بیرون
#شرفجهان_قزوینی
من اگر دل به تو دادم تو ز من دل بردی
گر گناه است محبت، تو گنهکار تری!
#عماد_خراسانی
پیش از آنکه معشوقه ام شوی
هندیان و پارسیان و چینیان و مصریان
هر کدام
تقویمهایی داشتند
برای حساب روزها و شبان
و آنگاه که معشوقهام شدی
مردمان
زمان را چنین میخوانند :
هزاره ی پیش از چشم های تو
یا
هزاره ی بعد از آن
#نزارقبانی
و تو خَندیدی و مَحوِ تو شُدَم زیبا جان
شاعِرَت بایَد از این ثانیـه عَـکّـاس شَوَد
#محمد_مهدی_محمودی
آمدی تا که ببینی طلبیدن دارد
یا ببینی که دلم از تو بریدن دارد
🌸وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد
بال پروانه اگر سوخته است از وصلت
از چه ترسم که وصالت نپریدن دارد
مرگ و جان کندن فرهاد به من ثابت کرد
شهد شیرین شدهٔ عشق چشیدن دارد
کوه کندم برسم حال ولی در جانم
اشک چشمی است که چون شمع چکیدن دارد
#سید_طباطبایی
#بداهه
چشمهايت يک سوال تازه مى پرسد ولى
چشمهايم پاسخت را مثل سابق مى دهد
زندگى توى قفس يا مرگ بيرون از قفس ؟
دومى ! چون اولى دارد مرا دق مى دهد
#کاظم_بهمنی
غم مخور معشوق اگر امروز و فردا میکند
شیر دوراندیش با آهو مدارا میکند
زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست
آب را گرمای تابستان گوارا میکند
جز نوازش شیوهای دیگر نمیداند نسیم
دکمهی پیراهنش را غنچه خود وا میکند
روی زرد و لرزشت را از که پنهان میکنی
نقطه ضعف برگها را باد پیدا میکند
دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیشتر
پشت عاشق را همین آزارها تا میکند
از دل همچون ذغالم سرمه میسازم که دوست
در دل آیینه دریابد چه با ما میکند
نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا میکند
🌸#کاظم_بهمنی🌸
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست
سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست
من نشاطی را نمیجویم به جز اندوه عشق
من بهشتی را نمیخواهم به غیر از کوی دوست
#فروغی_بسطامی
گفتم خدایا دشمنانم را بگیر از من
اینگونه شد دیگر ندیدم دوستانم را
#محسن_کاویانی
هر ڪسے ڪہ آمد
چیزے از ما
بہ غرامتــــــــــ برد...
یڪے دلمان را
یڪـے قرارمان را،،
و دیڪَرے خوابمان را...
#حمیدرضا_عبداللهے
کجا رواست،
که از دستِ دوست هم بِکشد…؟
دلی که،
این همه از دستِ روزگار کشید ...!
#شهریار
بگذار بمیرم
در کشتن من دست میازار بمیرم
وز بغض ، گلو این همه مفشار بمیرم
در کشتن من دست میازار که خواهم
در پای تو خود سر نهم و زار بمیرم
با تیر غمت حاجت تیر دگرم نیست
ای سخت کمان، دست نگه دار بمیرم
گفتی" به تو گر بگذرم از شوق بمیری "
قربان قدت بگذر و بگذار بمیرم
جان بر سر دست آمدم ابرو به اشارت
انگار که تیغ است ، فرود آر بمیرم
در رقص چو شمعم مکُش از دامن و بگذار
بگذارم و خود عاقبت کار بمیرم
هر زخم زدی ، حسرت زخم دگرم بود
این بار نمردم که دگربار بمیرم
ترسم به سر خاک من آیی و بگریی
عهدی کن و نادیده ام انگار بمیرم
شهری به تو یار است و منِ غمزده باید
در شهر تو بی یار و پرستار بمیرم
#شهریار
مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم
منی که در خودم عمریست اشک و بغض میریزم
شبیه کودکی در حسرت یک “بستنی چوبی”
-که میبیند به دست این و آن- با خود گلآویزم
اگر شاعر نمی بودم دلم می خواست برگردم
گلوبندی شوم از گردنت خود را بیآویزم!
نمی ارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها
اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم
برای مردم دنیا از آن چشم تو خواهم گفت
اگر بگذارد این سنگ لحد از خاک برخیزم
حسینزحمتکش
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
#فاضل_نظری 🌱
بگذریم از من و تو جانِ من از ما چه خبر؟
از شبی که نرسیده است به فردا چه خبر؟
از غروبی که نگاهم به نگاهت افتاد
از دل انگیزیِ آن خیره شدن ها چه خبر؟
از همان سایه ی مشکوک که شاید من بود
از شب و پنجره ی رو به تماشا چه
خبر؟
از نشستن به هوائی که کسی می آید
از غم انگیزترین لذت دنیا چه خبر؟
چند وقتی ست که من هم به تو می اندیشم
بی خیال من و تو جان من از ما چه خبر؟
#فرهاد_حامد
✨
چو ذره ، مهر تو از خاک برگرفت مرا
همین بود شرفم ور نه من همان خاکم...
#اهلی_شیرازی
تا زَمانی که دِلَم با دِلِ تو دَر جَنگ است
سینه ام تَنگ دِلَم تَنگ جَهانَم تَنـگ است
#سید_محمد_حسن_بحرینی
میشَوی از رَفتَنَت روزی پَشیمان مُنتَها
موقِعِ بَرگَشتَنَت دیگَر مَن آن مَن نیستَم
#عرفان_دهقانی
مطمئنی که بجز عشق نمیخواهی تو
پس چرا دلبر من علت هر آهی تو
شایدم شیوهٔ دلبر شدنت اینگونه است
در شبانگاه سیاهم چِقَدر ماهی تو
#سید_طباطبایی
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمی بینم تو را ابری ست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می گردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم
تمام هستی ام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر می گشتم از امروز می دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می ماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
#مهدی_فرجی
『♥️』
تو دريايى و من یک
كشتى بى رونق كهنه
كه هى بازيچه ميگيرى
غرورم ، بادبانم را...
#سید_تقی_سیدی
『♥️』
دلم برایت تنگ شده
اما خاطره ی لبخند های زیبایت
دل تنگی ام را به دست فراموشی می سپارد...
#سونا_محمدی
گفت او را چیست ای شیدای من؟
در جـوابـش گـفت ای لـیلای مـن
کاسه ی آب است اما آب نیست
باده ی ناب است اما ناب نیست
#مولانا
هر دم دل خستهام برنجاند یار
یا سنگدلست یا نمیداند یار
از دیده به خون نبشتهام قصهٔ خویش
میبیند و هیچ بر نمیخواند یار....
#مولانا