eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تا کی کنی پریشان دل های مبتلا را آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر 🍃
جایِ پایِ نَفَسَت مانده به صحرایِ خیال ای فراسوی تَجسُّم به دلم جاداری...
❇️: -صبح شد؛ باز دلم تنگ تو . . از دور سلام!! تو نیاز و ضربان دلمۍ ختم ڪلام˘˘♥️!السّلام علیک یا ابا عبدالله محمد بزاز
مطلب این که حرف، باد است. اما فکر آتش است. آتش را اول باید گیراند، بعد باد خودش به آن دامن می‌زند... 👤
ز خون دل وضو سازم، چو آرم سوی او سجده بود عشاق را، آری، بسی زین گونه مذهب‌ها..
سلاااااااااام. صبحتون بخیر🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خوش آمدید
🌱 دور گردان از رُخِ زیبایِ نورانی نقاب تا کند ذراتِ عالم را سراسر آفتاب
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت هرچه کردم ناله از دل سنگدل نشنید و رفت
شبی بذکر علی از لبم عسل می ریخت بروی دفتر شعرم قلم غزل می ریخت دل شکسته ی من با علی علی گفتن برای مشکل خودطرح راه حل می ریخت به یادصحن نجف سینه درطپش افتاد چقدردل که به پایت درآن محل می ریخت مرا اسیر خودت کرده ای تو تنها با ملاحتی که از آن حُسن لم یزل می ریخت برای درک تو دریای عشق در کامم خدادوقطره عطش کاش لااقل می ریخت من ازتبارتوهستم به آن نشان که خدا غبارِ پای تو را در گلم ازل می ریخت : با دیده شبی ندیده ها را دیدم بی پرده تمـام ماسـوا را دیدم ایوان نجف نشسته بودم که سحر در وجه علی ذات خـدا را دیدم سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
با تو باید عشق را با چه زبانی حرف زد ؟! « اَنتَ فی قَلْبی مَنیم جانیم بُلورسَن فور اِوِر » 👤علی عطری ♥️
مبتلایم کرده‌ای ، درمان نمی خواهم که عشق بی‌گمان شیرین‌ ترین بیماری دورانِ ماست...
﷽ ━━━━━💠🌸💠━━━━━ مجنون بدون دم زدن عاشق نمی‌شود پس نیست عاشق، آن که دم از او نمی‌زند ━━━━━💠🌸💠━━━━━
خدا کند که نباشد کسی بدون رفیق که سنگ را کند آب این فشارِ تنهایی
آبادی شعر 🇵🇸
خدا کند که نباشد کسی بدون رفیق که سنگ را کند آب این فشارِ تنهایی #بداهه #یاصاحب‌صبر
دوباره نگی یه شعر از من گذاشتی وزنش داغونه ها!!! اینم مصرع دومش وزنش میلنگه 🤔
─┅═༅𖣔‎‌‌‌𖣔༅═┅─‌ به کنعانم مَبر ای بخت، من یوسف نمی خواهم ببر آنجا که کوی اوست، در زنـــدان و چـاهـم کن.!!
یاران من از جنس غزلهای بهارند سرشار از عشقند و به دل عاطفه دارند پروانه اگر رقص کنان بال و پرش سوخت جز مرهم گل بر تن زخمی نگذارند شمع و گل و پروانه ی شیدا و غزلخوان سر گرم محبّت به که در باغ انارند بی تابی بلبل خبری بود غم انگیز گلها همه در فکر پرستوی بهارند خورشید نتابد اگر از صبح به آنها در دفترشان لاله رخان از چه نگارند چون بشکند از غصّه و غم قلب قناری در باغ غزل لاله ی احساس نکارند داغ غم غربت ، زده آتش به دل باغ چون نغمه سرایان به غم عشق دچارند درمان نشود درد دل لاله اگر زود مستان سحر ناله کنان جان بسپارند
دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی می‌کشم جور تو تا، تاب و توان است مرا
مجنون بدون دم زدن عاشق نمی‌شود پس نیست عاشق، آن که دم از او نمی‌زند!
 کمرم خم شده از دست دلم؛ کاری کن...
آه از این دنیا که تا آخر کسی همراهِ نیست می‌دَوَد تا انتها تنها اجل دنبالِ ما...
از پنجره ی رو به خیابان اتاقت آنقدر که من خاطره دارم تو نداری!
فردا که گُنه کاران در پایِ حساب آیند جز عشق گناهی نیست در نامهٔ اعمالم
تو از ایوب می گویی که صبرش‌آنچنان بوده ست پُر از بی تابی ام، اما تو از من تاب می خواهی