eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺭﻭﺯے ﮐـہ ﻋـﺎشـقے ﺩﻟـﺪﺍﺩگے ﺍﺳـﺖ ﺁﻥ ﺯﻣـاﻥ، ﻫـﺮﺩﻝ ﻓﻘـﻂ ﯾﮑﺒـﺎﺭ مےشــوﺩ ....
دنیا قشنگ می شد اگر دل قرار داشت آغاز سالِ باور مردم بهار داشت پایان تلخ کامی و غم های بی امان یک جمعه حین نم نم باران قرار داشت اصلا بهشت می شد اگر سینه هایمان هر ابتلا و دغدغه جز "انتظار" داشت عطر شکوفه نیست، از این باغ در کما هرگز نمی شود ثمری، انتظار داشت باید برای دیدن خورشید بی غروب یک شهر دلشکسته سراسر دچار داشت مثل همیشه در تب نوروز مانده ایم ای کاش یک نفر خبری از نگار داشت...
خاطرت باشد كسى را خواستى مجنون كنی زخم قدرى بر دلش بگذار، مرهم بيشتر
"وقتی که دلت از دل ما فاصله دارد" "هر روز ، دلم لرزش صد زلزله دارد" ای کاش خبر داشتی از حال خرابم در جان من هر شب غم تو غلغله دارد گویند همه بر من بیچاره به طعنه این عاشق مجنون چقدر حوصله دارد جنگ است میان من و دل لحظه به لحظه بس محنت و رنج و الم این غائله دارد افسوس فِراق تو شکسته پر و بالم تاب سفرم نیست که آن چلچله دارد می سوزم و میسازم از این داغ جدایی تا نشنوی از کس دلم از گله دارد
بعيد نيست كه با برق خودكشى بكند كسى كه كوچه ى معشوقه اش چراغانى است ...
این سیب‌های سرخ برای نچیدن است دل‌بستنم مقدمه‌ی دل‌بریدن است حتی کلاف کهنه‌ نخ هم نمی‌دهم بالای یوسفی که برای خریدن است زیباترین نبودی و من ماه خواندمت این است عشق، عشق بدی را ندیدن است! دنیا پر‌ از صداست، تو گاهی سکوت کن گاهی سکوت گام نخست شنیدن است بی دوست آسمان قفسی می‌شود وسیع ای دوست! عشق لذّت با هم پریدن است
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد ‌ ‌
مرا رها نمودی و بیا ببین که عاشقت سه بسته چیپس سرکه ای گرفته در ازای تو همش که غم و غصه و نمیشه 😕😕😕😕😁😁😁😁😁
﷽ ای دل! برای آن که نگیری چه می‌کنی؟ با روزگار دوری و دیری چه می‌کنی؟ بی اختیار بغض که می گیردت بگو در خود شکست را نپذیری چه می‌کنی؟ با این اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ تو جای من؛ جز این که بمیری چه می‌کنی؟ ای عشق! ای قدیم‌ترین زخم روزگار! در گوشه‌ی دلم سر پیری چه می‌کنی؟ دست تو را دوباره بگیرم چه می‌شود؟ دست مرا دوباره بگیری چه می‌کنی؟
من که می‌خوابم ولی امشب بیا در خواب من نق بزن،چیزی بگو با هر زبان مهتاب من لا اقل هنگام قهرت یک خبر از خود بده مثل ماهی میروی با خود ببر قلاب من هم نحیف و هم ضعیفم هم به شدت عاطفی لطف کن اذیت نکن این رشتهٔ اعصاب من
تا به کی یا تا کجا من دربدر دنبال تو هر زمانی نیستم بهتر شود احوال تو خوب میدانی که دیگر مرد حیران نیستم بغض امشب پای من این شعر خوبم مال تو هرچه میگویم برایت فرق هم دارد مگر گل لگد کردن همانا عشق هم تمثال تو
" چشم من خیس و هوای تو به دل افتاده " شعر من در طَلَبَت حال کِسِل افتاده دل پشیمان شده از فاصله‌ی طولانی مثل کشتی غزلم باز به گل افتاده آنقدر بی تو خرابم که نگو! بی انصاف خاطراتت سرِ بازار خِجل افتاده آمدی زخم زدی ، با نِگَهَت آشفتم عشق ! آری دِلِ بیمار زِ سِل افتاده (هانیل)