eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. ‌‌‌‌‌ تبسم ڪردے و چہ زیبا شد دل افروزم خوشا چشمی ڪہ او بہ لبخندِ تو وا گردد.....!! ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ♡⇨♥️⇦♡ 💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ نامش چـکید از لـب ما و شراب شد مِهرش نشست بر دل ما و ثواب شد مقصود بود، خـاک قدم‌های او شدن از این جهت وجود بشر از تراب شد کـعبه برای خـویش پی قبله‌گاه بود ایوان طلای شهر نجف انتخاب شد گفتیم ما چگونه بهای جنان دهیم؟ گفتند با محـبت حـیدر حـساب شد ━━━━💠🌸💠━━━━ 2⃣ روز تا
کمی بیشتر بخند امروز و کمی بیشتر مهربان باش بگذار لبخندت، چراغِ دلی شود و مهربانی ات، صبحِ کوچکی به قدرِ مرز شانه های یک نفر...
خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست عشق بازی کن که وقت عشق بازی های توست چشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مست کودکم! دستم پر از اسباب بازی های توست تا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن است دلبری کردن یکی از بی نیازی های توست قصّه ی شیرین نیفتاده است هرگز اتفاق هر چه هست ای عشق از افسانه سازی های توست میهمان خسته ای داری در آغوشش بگیر امشب ای آتش، شب مهمان نوازی های توست
ای شمع فروخفته چه دانی ز تلاطم من سوختم و سوختم از سوختن او
از ما قبول کن نمِ چشمانِ خسته را چنگی به دل نمی‌زند این خنده های ما...
گفتے ‎ڪه تڪرارے شده،تمام شعر دفترت! شرمنده ام جز عشق تو فڪرے نمے آیدبه سر..
هُرم داغ بوسه را تب‌های من فهمیده‌اند روزهای بی تو را شب‌های من فهمیده‌اند ظـهر تابـستان بـوشهر است گـرمای لبت این حرارت را فقط لب‌های من فهمیده‌اند
. 💠 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ أَمیرِالْمُؤْمِنین 🌺 آیت‌الکبرای حق نمی‌دانم چه بنویسم علی جان در ثنای تو که گفته مدح و وصفت بهتر از هرکس خدای تو به‌جز احمد که می‌داند که هستی؟ تو یداللهی به‌جز زهرا که باشد غم‌گسار و آشنای تو؟ به‌جز کعبه که باشد سینه‌چاکت، حجت مطلق؟ همه جان‌ها فدای تو، همه عالم گدای تو تویی شاهی که بر سر تاج فخر "إنّما" داری تویی که آسمان‌ها مانده مات "هَل‌ْأتا"ی تو تو با حق هستی و حق با تو، حق در تو تجلی کرد تو هستی آیت‌ُالکبرای حق، عالم عطای تو تویی اول تویی آخِر تویی ظاهر تویی باطن تو اسم اعظمی، قرآن همه وصف و ثنای تو ندارم جز تو در ویرانۀ دل یا علی، گنجی همه داروندار من بوَد مهر و ولای تو نسیم صبح چون آورد بویی از سر زلفت دلم برد و نشد دیگر برون از سر هوای تو تو داری صدهزاران بهتر از من عاشقت اما ندارم از تو من بهتر که بنشانم به جای تو چه شغلی بهتر از اینکه گدای درگهت هستم چه پاداشی از این بهتر که هستم مبتلای تو نمی‌دانم چه می‌خواهد دگر، آن‌که تو را دارد! نمی‌دانم چه دارد آن‌که سر ننْهد به پای تو! چه در دنیا چه در عقبی تویی داروندار من پدر، مادر، خودم، اهلم، سرم، مالم فدای تو ✍️ 💐
گشته چون آینه روشن، دل بی‌کینه‌ی ما تا فتد عکس جمال تو در آیینه‌ی ما غمزه‌ات ناوکِ بیداد نیاورده به زِه؛ دل به خون گشته ز مژگان تو در سینه‌ی ما گرمی سلسه‌ی عشق ز داغ دل ماست گوهرِ درد بَرَد عشق ز گنجینه‌ی ما عشق، پیوسته به تعلیم جنون مشغول است رسم آزادشدن نیست در آدینه‌ی ما دوش بودیم ز وصل تو چو «قدسی» محروم هست تا روز جزا حسرت دوشینه‌ی ما...
خوش آمد میگم به اعضا جدید🌸🌸🌸🌸💐💐💐💐🌺🌺🌺
در ستایش حضرت امیرالمؤمنین علی «علیه‌السلام» 🌷🌸   نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست نه هر عقلی کند این راه را طی نه هر دانش به این مقصد برد پی نه هرکس در مقام «لی مع الله» به خلوتخانهٔ وحدت برد راه نه هر کو بر فراز منبر آید «سلونی» گفتن از وی در خور آید «سلونی » گفتن از ذاتی است در خور که شهر علم احمد را بود در چو گردد شه نهانی خلوت آرای نه هرکس را در آن خلوت بود جای چو صحبت با حبیب افتد نهانی نه هرکس راست راز همزبانی چو راه گنج خاصان را نمایند نه بر هرکس که آید در گشایند چو احمد را تجلی رهنمون شد نه هر کس را بود روشن که چون شد کس از یک نور باید با محمد که روشن گرددش اسرار سرمد بود نقش نبی نقش نگینش سراید «لوکشف» نطق یقینش جهان را طی کند چندی و چونی کلاهش را طراز آید «سلونی» به تاج «انما» گردد سرافراز بدین افسر شود از جمله ممتاز بر اورنگ خلافت جا دهندش کنند از «انما» رایت بلندش ملک بر خوان او باشد مگس‌ران بود چرخش بجای سبزی خوان جهان مهمانسرا، او میهمانش طفیل آفرینش گرد خوانش علی عالی‌الشان مقصد کل به ذیلش جمله را دست توسل جبین آرای شاهان خاک راهش حریم قدس روز بارگاهش ولایش «عروةالوثقی» جهان را بدو نازش زمین و آسمان را ز پیشانیش نور وادی طور جبین و روی او «نور علی نور» دو انگشتش در خیبر چنان کند که پشت دست حیرت آسمان کند سرانگشت ار سوی بالا فشاندی حصار آسمان را در نشاندی یقین او ز گرد ظن و شک پاک گمانش برتر از اوهام و ادراک رکاب دلدل او طوقی از نور که گردن را بدان زیور دهد حور دو نوکّ تیغ او پرکار داری ز خطش دور ایمان را حصاری دو لمعه نوک تیغ او ز یک نور دوبینان را ازو چشم دوبین کور شد آن تیغ دو سر کو داشت در مشت برای چشم شرک و شک دو انگشت سر تیغش به حفظ گنج اسلام دهانی اژدهایی لشکر آشام چو لای نفی نوکّ ذوالفقارش به گیتی نفی کفر و شرک کارش سر شمشیر او در صفدری داد زلای «لافتی الاعلی » یاد کلامش نایب وحی الاهی گواه این سخن مه تا به ماهی لغت فهم زبان هر سخن سنج طلسم آرای راز نقد هر گنج وجودش ز اولین دم تا به آخر مبرّا از کبایر و ز صغایر تعالی اله زهی ذات مطهر که آمد نفس او نفس پیمبر دو نهر فیض از یک قلزم جود دو شاخ رحمت از یک اصل موجود به عینه همچو یک نور و دو دیده که آن را چشم کوته بین دو دیده دویی در اسم اما یک مسما دوبین عاری ز فکر آن معما پس این شاهد که بودند از دویی دور که احمد خواند با خویشش ز یک نور گر این یک نور بر رخ پرده بستی جهان جاوید در ظلمت نشستی نخستین نخل باغ ذوالجلالی بدو خرم ریاض لایزالی ز اصل و فرع او عالم پدیدار یکی گل شد یکی برگ و یکی بار ورای آفرینش مایهٔ او نموده هر چه جزوی سایهٔ او کمال عقل تا اینجا برد پی سخن کاینجا رسانیدم کنم طی