یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
این دانش بیحد مگر از سوی خدا نیست
در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف
جز آیهی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا...》نیست
هر تیر نگاهت به هدف میخورد، آری
در ترکش چشمان تو یک تیر خطا نیست
از لطف احادیث و تفاسیر بلندت
در دین خدا تا به ابد شبهه روا نیست
تا اینکه سلامی برساند به تو از عشق
جابر همهی عمر دلش در نگرانیست
یک عمر گذشتهست ولی خاطر پاکت
یک لحظه جدا از سفر کربوبلا نیست
هنگام اذان است و چه رویای قشنگی
در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست
#علی_سلیمیان
مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر
وَ مسیری که فقط با یکی از ما دو نفر ...
یکی از ما دو نفر خواب عجیبی دیده است
ترسش این است مبادا یکی از ما دو نفر...
قول دادیم به هم عاشق هم میمانیم
به نظر میرسد اما یکی از ما دو نفر ...
گلهای نیست خدا خواست که آواره کند
یکی از ما دو نفر را یکی از ما دو نفر
چقدر سخت گذشت و چقدر پیر شده است
پشت این پنجره حالا یکی از ما دو نفر
آخرین حرف دلش نامهی کوتاهی بود
"دوستت داشتم" امضا : یکی از ما دو نفر ...
#جواد_محمدی_فارسانی
من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست
مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست
بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد
وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست
تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست
ناصر حامدی
از غم عشق حکایت به صبا نتوان کرد
گله از دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
گر به دلجوئی عشاق ز جا برخیزی
چه قیامت که ز هر سوی بپا نتوان کرد
من از آن نرگس بیمار نکو دانستم
که دگر درد نگاه تو دوا نتوان کرد
بس که اطوار تو هر یک زدگر خوبترست
التفاتی ز جفایت به وفا نتوان کرد
طرف از موعظۀ بی عملان نتوان بست
گوش بر گفتۀ هر یاوه سرا نتوان کرد
گفت ناصح که دوای غم ((الفت))صبر است
راست فرمود و لیکن به خدا نتوان کرد
#الفت_اصفهانی
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
سایهات نیز بیفتد به تنم میمیرم
بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم
برق چشمان تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم
بازی ماهی و گربه است نظربازی ما
مثل یک تُنگ شبی میشکنم میمیرم
روح برخاسته از من، ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم
#کاظم_بهمنی
صبحت به خیر دختر زیبای آبها
خاتون شعر! حسن ختام خطابها
صبحت به خیر حادثهی خوب زندگیم!
ای جبر خوشتر از همهی انتخابها
هر صبح با صدای تو بیدار میشوم
با بوسهها، به جای سوال و جوابها
بوی تن تو، بوی خوش دستهای تو
پیچیده در اتاق، از آن سوی خوابها
لختی بخند! صبح مرا روشنی ببخش
ای خندهی تو روشنی آفتابها
با بودن تو حال دلم خوب میشود
مثل شراب در کف "حال خراب" ها
لب تر کن و به جان من و میوه می بریز!
ای! تو دلیل سکر تمام شرابها
آغاز سرخوشان سحرگاهی منی
پایان امن دلهرهها، اضطرابها
#انوش_ترابی
کَمی دیر آمدی اِی عِشق ، اما باز با این حال
اگر چیزی از این غارَت زَده باقی است، غارت کُن
#حسین_زحمتکش
خطا کردم که با دل رفتم استقبال آدمها
برای بحث با کفار ابوموسی فرستادم...
#سید_سعید_صاحب_علم