eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌱 هدایت فکری و دینی🌱
قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت رااین باران است که باعث رشد گلها میشود نه رعد و برق ‼️ شب خوش 🌹
"در منقبت حضرت جوادالائمه" (علیه‌السلام) (مظهر جود) نشسته‌ام که به نظم سخن ، زنم قلمی چکامه‌ای که بوَد وصفِ شاه ِ محتشمی محمّدی که تقی هست و هست مظهر جود چنان که گنج دهد ؛ گر طلب کنی دِرمی ز نسل شاه خراسان "رضا" بوَد که عیان بوَد به "مُلکِ عجم" از قداستش "حرمی" طلوع حضرت خورشید ، از سرِ تکریم به کاظمین ، چه زیبا بوَد به صبحدمی ستاره‌ای که منوّرتر است از خورشید که کهکشان ِ نگاهش فروغِ نیمه‌_شبی جواد ازآن شده نامش که قدوه‌ی جود است که هست قطره‌ای از جود او فزون ز یَمی بخواه! حاجت خود را ز بحر مرحمتش که بحرها همه در نزد اوست مثلِ نَمی چنانکه مظهر مِهر است ، آن امام همام کند نظر به دلی که در او غم است همی به دست عاطفه و بذل و جود ، بردارد ـ غمِ نشسته چو کوهی، ز روی پشتِ خمی رسد به مقصدِ عالی کسی‌که در همه‌_عمر زند به راه ِ ولایش ، به معرفت ـ قدمی کسی که جرعه‌ای از جام مِهر او نوشد نه جام غیر طلب می‌کند نه جامِ جمی مُحبّ ِ اهل ولایت کسی بوَد که به عمر نه خود ستم بپذیرد ، نه می‌کند ستمی شفا دهد به نگاهی ، دلی که بیمار است جواد ، آنکه به عالم بوَد مسیح_دمی چو هست بنده ی درگاه حضرت معبود "که نیست در حرم دل ، به غیر او صنمی" * سزد که از سرِ تکریمِ روز میلادش... در اهتزاز شود روی خانه‌ها ـ عَلمی نبود معرفتی بیش ازین که تا بزنم : کنون به خامه‌ی طبعم به مدح او رقمی سرود (ساقی) شوریده‌دل به مِدحت او چکامه‌ای که بَرد نام او ـ ز سینه غمی سید محمدرضا شمس (ساقی)
یا محمد بن علی الجواد (ع)🍃🌹❤️ -------- ای چشمه سار جاری لطف و عطا جواد بر من ببار ، نور زلال خدا جواد لبریزم از خطا به حریم مقدس ات بر من ببخش هرچه که دارم خطا جواد از مهر توست کلبه ی قلبم منور است وز جود توست مس وجودم طلا جواد بر نخل عشق میوه ی شیرین اهلبیت در باغ نور سرو بلند ولا جواد روشن ترین چراغ شبستان اولیا باب المراد شیعه و ابن الرضا جواد هم خود کریم ، هم که ز نسل کرامتی در نزد توست عالم و آدم گدا جواد پر می زند کبوتر قلبم به کاظمین خواهد گرفت دانه ز دست شما جواد ای مهربان امام که در طول عمر خود از خصم خویش دیده هزاران بلا جواد در عنفوان عمر ، خزان شد بهار تو ای ارغوان گلشن سبز رضا جواد از کین فتاد شعله بجان مطهرت با تو چه کرد آتش زهر جفا جواد "یاسر" رسید تشنه به درگاه جود تو در کام او بریز تو آب بقا جواد «یاسر»
از دل رودَم یاد تو بیرون؟! - نه و هرگز! لیلی رود از خاطر مجنون؟! - نه و هرگز! با اهل وفا و هنر افزون شود و کم مهر تو و بی‌مهری گردون؟! - نه و هرگز! از سرو و صنوبر بگُذر، سدره و طوبیٰ مانند به آن قامت موزون؟! - نه و هرگز! خون ریختی‌ام ناحق و پرسی که مبادا دامان تو گیرند به این خون؟! - نه و هرگز! در عشق بوَد غم‌زده‌ای بیش ز هاتف در حسن، نگاری ز تو افزون، نه و هرگز!
آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع کاش در زندگی از خاک مرا بر می‌داشت صائب تبریزی
عالم تمام یک گل بی خار می‌شود دل را اگر ز کینه مصفا کند کسی صائب تبریزی
دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش که آب زندگی هم می‌کند خاموش آتش را صائب تبریزی
خنده رسوا می نماید، پسته بی مغز را چون نداری مایه، از لاف سخن خاموش باش صائب تبریزی
جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند صائب تبریزی
شور است که در نغمه ی تار افتاده پایـیز کـه در قـاب بهـار افتاده از لرزش و رقص ناز انگشتانـت عکسی است به یادگار، تار افتاده
در اوج غصــه هم طلب همـــدلی نکن همچون‌ انارْ خون به جگر باش و تاجدار!
عشق صیدی ست که تیرت به خطا هم برود لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...! 🌴🕯🌴
باید امروز حواسم باشد ڪه اگر قاصدڪے را دیدم ، آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا ، به خدایے ڪه خودم میدانم ، نه خدایے ڪه برایم از خشم ، نه خدایے ڪه برایم از قهر، نه خدایے ڪه برایم ز غضب ساخته اند . به خدایے ڪه خودم میدانم ، به خدایے ڪه دلش پروانه است ، و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید، و به باران گفته است باغها تشنه شدند ، و حواسش حتے به دل نازک شب بو هم هست، ڪه مبادا ڪه ترک بردارد ، به خدایے ڪه خودم میدانم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غبارِ صبح تماشاست هرچه بادا باد تو هم بخند جهانِ خراب می خندد 🌴🕯🌴
‌ ‌ طرح انگور شمائل بہ ضریـح نـجف است هرچہ شاھ است کہ سائل بہ ضریـح نـجف است ڪعبـه در قبلـه کہ قائل بہ ضریح نجـف است ‌ ‌‌قبلـه اینجـا مـتـمایل بہ ضریـح نجـف اسـت نام زیبـاۍ تو رآ بر دل خود حڪ کردم نڪنـد کہ تو خدایۍ علۍ شڪ ڪردم حق بدھ دست خودم نیست مقصـر هستۍ ‌ ‌ ‌ ‌اولـۍ و آخـرۍ و باطـن و ظاهـر هستـۍ چشم حقۍ و تو عین الہ ناظر هستۍ دست‌حق دست‌تو‌ و قادر قاهر هستۍ توبـه ڪردم کہ دگـر ڪفر نگویم کہ نشد بر نـیاد دگــر آواز بـہ هوـیم کہ نـشـــــــــد یاعلۍ در حَرمَت توبہ شڪستن حتمیست شڪ نڪن در نجفـت چلہ نشستن حتمیست هر سحـر در حَرمَت خواب نرفتن حتمیست لعـن بـر دشمـن مـلعـون تـو گـفتن حـتمیست ڪفر تو لذت توحید چہ تڪفیر خوش است در نجـف باشم علۍ لذت زنجیر خوش است ‌ سیدمهـدی‌یعقوبۍ
غم مخور جانا در اين عالم كه عالم هيچ نيست نيست هستي جز دمي ناچيز و آن دم هيچ نيست 🌤سلام روزتون سراسر عشق و ⛅️آرامش و مهربانی 🌸‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎صبحتون زیبا🌸
"دیوار مست و پنجره مست و اتاق مست این چندمین شب است که خوابم نبرده است" هی آفتاب را به تماشا نشسته ام هی ماه را کنار همین قرص ها که هست تقصیر قرص نیست که خوابم نمیبرد یادت تمام دلخوشی ام را به دار بست افتاده فال بد به دل قهوه های من با این همه نمیکشم از خاطرِ تو دست دیوار مست و پنجره هایی که بی صدا آغوشم از نبودن این شانه ها شکست تو نیستی و بی تو که خوابم نمیبرد اندوهی از نبودن تو بر دلم نشست بیدار مانده ام که تو را جستجو که نه! "این چندمین شب است که خوابم نبرده است."
در بحث و جدل، زیاده‌گویی نکنید با همدمِ خویش، تندخویی نکنید سرد است هوا، برایِ دلگرم شدن در مصرفِ عشق، صرفه‌جویی نکنید... ✌️😍
عشق صیدی است که تیرت به خطا هم برود لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...!
می خواهمت همیشه و امّا نمی‌شود بسیار می‌زنم در و در وانمی‌شود ای کاش تیغ تیز غمت خیر می‌گذشت حالا نهال خم شده سرپا نمی‌شود صدها گره زدی به گلویم که نوش من خود کرده زخمی‌ام که مداوا نمی‌شود بی هیچ گفتگو دل پر خون سکوت کن از قطره قطره های تو دریا نمی‌شود از گفتنم که چشم براه توام چه سود این قیل و قال کوچه تماشا نمی‌شود رفتی بگویمت به مدارا نرو بمان..! با بغض خون گرفته مدارا نمی‌شود.. دلخوش نشسته‌ام که تو شاید گذر کنی لعنت به شایدی که مهیّا نمی‌شود هر چند می‌روی، به سلامت ، نمان برو این عشق دل گرفته به دنیا نمی‌شود..
. . مگر قرار نشد دست بر دلم نگذاری نیامدم که مرا جزء رفتگان بشماری هنوز خط و نشان می کِشی و واهِمِه دارم که رسم نیست شکایت از این دلی که تو داری چراغ‌های سَرِ شاخه، دانه‌دانه‌ی اشکند خوش‌ست بگذری امشب به کوچه باغ اناری قرار بود بر این چینیِ شکسته نکوبی بر این انارِ تَرَک خورده، زخمِ تازه نکاری به سارهای سراسیمه فکر کرده‌ای آیا دمی که رد شده‌ای از غروبِ جنگلِ ساری چه فرق می‌کند ای دوست! بَعدِ کوچِ مسیحا که بود کُشتنِ او نقشه‌ی کدام حَواری چه فرق بین قفس هست و نرده های نفسگیر به محبسی و دلت خوش به بال بال قناری مگو که زنده به عشقی و اوست دار و ندارت که کشته عاشق بسیار را به جرم نداری
مولود جواد است و بهاران شده آقا هرچند که در فصل زمستان شده آقا گل کرده به لب های همه گوهر لبخند انگار زمین باز گلستان شده آقا
یک تن نیافتیم که فَهمَد زبانِ ما هم‌شهری‌اند مردم و ما در میان غریب‌...
مپرس از من چرا در اوج رعنایی زمین‌گیرم گریبان‌گیر و درگیرم، نه با یک غم که با صدها...