eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در قدوقامت حیدر پسری در راه است بر یتیمان محمد پدری در راه است سلیمیان
ای منتظران تولد ماه رسید آرام دل ولایت از راه رسید ما منتظریم تا بگویند به ما ای اهل جهان بقیة الله رسید
دخیل مهر تربت، چادر و سجاده ام امشب دلم شد سخت بیمار و زپا افتاده ام امشب گذشتم از تمام سود سودا با خدای خود من آن مغبون هست و نیست از کف داده ام امشب خودت گفتی که از هر سائل امشب دست می گیری به امید عطایت شب روِ این جاده ام امشب تجارت با کریمان هر دوسر سود است و من اینک همان سوداگرِ رندِ به ظاهر ساده ام امشب چه شیرین است دستاویز بخشایش در این شب که دخیل نرگس آقای آقازاده ام امشب شب قدر من است و قدر امشب را خدا داند برای بهترین تقدیر خود آماده ام امشب شب_نیمه_شعبان۱۴۴۴ ۱۶اسفند ۱۴٠۱
ای آنکه گره خورده به عشقت جانم برگرد و قدم گذار بر چشمانم عمریست به رویِ هر چه نذرت کردم عجل لولیک الفرج میخوانم!
صلی الله علیک یا صاحب الزمان(عج) عاقبت طلعتِ خورشیدْ عیان خواهد شد روشن از نور رُخش کُلِ جهان خواهد شد او بهاریست که می‌آید و با آمدنش عالم آسوده از اندوهِ خزان خواهد شد او که می‌آید و از شور نفس هاش، ز شوق اشک از دیده عشاق روان خواهد شد بشکفد چون گل لبخند به روی لب او غُصه از قصه‌ی تاریخ نهان خواهد شد تیغ بُران بِکشد بر همه‌ی اهل ستم بر همه مردم درمانده اَمان خواهد شد جای هر زخم زبانی که به عشاق زدند «مهدی آمد» همه جا وردِ زبان خواهد شد اهل عالم همگی گوش به فرمان بشوند هرچه فرمان امام است، همان خواهد شد او که هستند همه منتظر آمدنش روزی آخر نفسش مشک‌فشان خواهد شد می‌شود تازه از او باز در این پهنهْ حیات «عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد»
می رسد پایان زمانی روزگار انتظار می‌شود آرام روزی سینه های بی قرار می رود سختی سرمای زمستان ، می شود... با قدوم حضرت صاحب زمان(عج) فصل بهار
🌷 در فصل بهاریم و سراپا زردیم ما در تَبِ او سوخته اما سردیم ای محور گردش شب و روز، بیا ما بی‌تو به‌دور خودمان می‌گردیم
. بی‌تاب‌تر از همیشه، باران شده‌ام دلتنگ‌تر از کوچه‌ی آبان شده‌ام پاییزم و چون برگ خزان در بادم برگرد ببین چگونه ویران شده‌ام
زمان آمدنت کوچه‌باغ‌ها خنک‌اند هوای خانه ملایم، اتاق‌ها خنک‌اند و کوچه‌های چراغان‌شده در این فکرند چه حکمتی‌است که با این چراغ‌ها خنک‌اند نسیم، رد شده از آفتاب و ایوان‌ها فقط به خاطر این اتفاق‌ها خنک‌اند در این زمانه که بس داغ‌ها جگرسوزند در آن دلی که شمائید، داغ‌ها خنک‌اند به جمکران نگاهت، هوا کمی گرم است ولی به محض ظهورت رواق‌ها خنک‌اند
. 💠 السَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دينِهِ ای خواهش تمامی اَمّن یُجیب‌ها ای آخرین شریف ز نسل نجیب‌ها نام تو زیب و زینت دیوان شاعران وصف تو آرزوی غزل‌ها، نسیب‌ها ای داغ‌دار ماه جمالت ستارگان ای دردمند کوی وصالت طبیب‌ها برپاست از فراق تو فریاد بلبلان ای ندبه‌خوان هجر رخت عندلیب‌ها "ای باد اگر به گلشن احباب بگذری" سوی حبیب بر سخن ما غریب‌ها کز روی لطف گوشۀ چشمی به ما بکن ای چشم تو قرار همه بی‌شکیب‌ها هستیم ما گدای درت ایها العزیز هستند سائلان عطایت حَسیب‌ها شد خون دو چشم منتظرانت بیا بیا "کافی" شدند در ره عشقت خطیب‌ها شد شامْ روز روشن ما در فراق تو شامی که پر شد از ستم نانجیب‌ها نزدیک مایی و ز تو دوریم و در حجاب ای مقصد سلام بعید و قریب‌ها شد وصل تو نصیب محبان مخلصت درد فراقْ روزی ما بی‌نصیب‌ها ✍️ 🕊•┈┈••✾•🍀🌸🌺🌸🍀•✾••┈┈•🕊
شب محو انتظار تو بودم دمید صبح گشتم به یاد روی تو قربان آفتاب 🙋‍♂ 🌴🕯🌴
هم مــزه ی آفتاب دارد خــورشید هم لذت ِقرص خواب دارد خورشید در عشق ،خدا چه دست و دل بازش کرد هر لحظه طلای ناب دارد خورشید
خورشید دلم، سلامم ارزانی تو صبح آمده باز هم به مهمانی تو تا جای من غریب دور افتاده صد بوسه زند به روی پیشانی تو
عطرِ نفسِ تو بر دل و جان خورده یا بوسه ی تو بر لب ِفنجان خورده آنقدر که از بــــــــودنِ تو دلشادم شادابی من به گوش قندان خورده!
از پنجره ی چشم غزل تا لبت ای دوست باغ گل صبحانه ی شعرانه جدا کن صبح است دَم آمد همه ی حال خوش از تو در قوری جان قل قل احساس به پا کن
عشق بعضی وقت‌ها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته؛ صبوری بهتر است توی قرآن خوانده ام… یعقوب یادم داده است: دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است نامه هایم چشمهایت را اذیت می‌کند درد دل کردن برای تو، حضوری بهتر است چای دم کن… خسته ام از تلخی نسکافه‌ها چای با عطر هل و گل‌های قوری، بهتر است من سرم بر شانه ات؟.. یا تو سرت بر شانه ام؟… فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است.
دائم به جهان علی علی می‌گویم همراه خدای منجلی می‌گویم شاعر شده‌ام برای اوصاف علی من دم همه دم ناد علی می‌گویم
صـبـح  یـعـنـی  مـن ِ  دیــوانـه در  آغـوش ِ  تــو  بـیـدار  شَوَم .. تـــو   بـخـنــدی   بـه   مــن   و میخِ همین خنده‌ی کشدار شَوَم ..
ای که عشقت چون تموزِآفتاب من.شدم باآتشِ عشقت مُذاب غزلیات13
من خلق شدم تا كـه پريشانِ تو باشم ديـوانـه و سرگشته و حيرانِ تـو باشم گفتم: تـو جهانی، که بدانی کـه بمانی آغوش گشودم كـه جهانبانِ تـو باشم حبسِ ابـد و ضربه ی شلاق و شكنجه خوب است اگر گوشهٔ زندانِ تـو باشم درخواب تورا خواندم وجانۍکه شنیدم در خواب ببينـم كه مگر جانِ تـو باشم دور است كنارِ تـو نشستن كه مرا بس گلـدانِ گُلی گـوشه ی ایوانِ تـو باشم پيغمبرِ من معجزه ات عشق و غزل بود می خواهم از امروز مسلمانِ تـو باشم r
گفته بودی درد دل کن تا دلت را غم گرفت پس کجایی تا ببینی که دلم ماتم گرفت
آرزو دارم شبی را سرکنم در کوی تو غرق گردم در میانِ ساحلِ بازوی
وقتی تو  نخوانی غزلم  را ، به  چه  ارزد اسبی که سواری  ندهد  لایق گاریست! ❣ ...🕊🔖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
من شنیدم غزل عشق ز یک استادم تنبلی کردم و در وادی عشق افتادم زخم هجر و غم و یار و تب هر روز و شبم گفته بودم نرود رفته ولی از یادم
تو که در دلبری از من به خصوص استادی با همین دلبری ات خوب به بادم دادی
می‌مُردَم و می‌خنديد، می‌ديد و نمی‌ديدَم چشمان خُمارش را، چشمان خمارم را تا در دل هم باشيم، تاوان بدى داديم او گيره‌ىِ مويش را من ايل و تبارم را