eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سپاهِ صورتِ تو را، ندیده هیچ لشکری به فتحِ شهرِ من بیا! مرا برای خود ببر!
چون سرخ ترین سیب در آغــوش درختی سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن توانا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🌹
خاطرم نیست کسی غیر تو اما انگار همه از خاطر تـو میگذرند ، اِلا مـن 🌹🌹
گر در دو جهان کام دل و راحت جان است من وصل تو جویم که بِه از هر دو جهان است 🌹🌹
ز من دل برده بود آتش‌عذارِ تیز‌ْمژگانی به صد جلدی برون آوردم از چنگش، کباب اما 🌹🌹
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلا برای آمدنش بی قرار نیست گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟! وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست روزی هزار بار دلش را شکسته ام این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟! آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟! باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟! باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عاشق دلداده عار نیست محمد جواد شیرازی 🏷
با دیدگان بسته، در تیرگی رهایم ای همرهان کجایید؟ ای مردمان کجایم؟ پر کرد سینه‌ام را فریاد بی شکیبم با من سخن بگویید ای خلق، با شمایم! شب را بدین سیاهی، کی دیده مرغ و ماهی ای بغض بی‌گناهی بشکن به های‌هایم سرگشته در بیابان، هر سو دوم شتابان دیو است پیش رویم، غول است در قفایم بر توده‌های نعش است پایی که می‌گذارم بر چشمه‌های خون است چشمی که می‌گشایم در ماتم عزیزان، چون ابر اشک‌ریزان با برگ همزبانم، با باد هنموایم آن همرهان کجایند؟ این رهزنان کیانند تیغ است بر گلویم، حرفی‌ست با خدایم سیلابه‌های درد است رمزی که می‌نویسم خونابه‌های رنج است شعری که می‌سرایم چون نای بینوا، آه، خاموش و خسته گویی مسعود سعد سلمان، در تنگنای نایم ای همنشین دیرین، باری بیا و بنشین تا حال دل بگوید، آوای نارسایم شب‌ها برای باران گویم حکایت خویش با برگ‌ها بپیوند تا بشنوی صدایم دیدم که زردرویی از من نمی‌پسندی من چهره سرخ کردم با خون شعرهایم روزی از این ستمگاه خورشیدوار بگذر تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت هرچه کردم ناله از دل سنگدل نشنید و رفت گفتمش: ای دلربا دلبر ز دل بردن چه سود؟ از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گفتم شب مهتاب بیا، نازکنان گفت: آنجا که منم، حاجت مهتاب نباشد!
چشم خون حال پریشان قلب غمگین جان مست کودکم! دستم پر از اسباب بازی‌های توست
"شب جمعه دلی در سینه‌ها نیست" بدون نام تو در دل صفا نیست چو مرغ خسته دارم عشق پرواز فرودم جز به بام کربلا نیست
نام تو ورد زبانهاست اباعبدالله سند بندگی ماست اباعبدالله بی جهت نیست که اینقدر کرامت داری مادرت حضرت زهراست اباعبدالله بارها گفته ام و بار دگر می گویم حرمت قبله دلهاست اباعبدالله کربلا گفتم و افتاد هوایش به سرم دیدنش آرزوی ماست اباعبدالله حرفی از روضه رضوان نزنم اینجا چون کربلا جنت اعلاست اباعبدالله مثل و مانند نداری به خدا در دنیا از عنایات تو پیداست اباعبدالله عطر سیب حرمت مستی دیگر دارد چه شرابی ست که اینجاست اباعبدالله شب جمعه حرمت سینه زنی می چسبد شور با نام تو غوغاست اباعبدالله این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست سّری از عالم بالاست اباعبدالله راه بندان ورودی حرم می گوید زائری غرق تماشاست اباعبدالله به زمین خورده ای اما بخدا تا به ابد پرچم توست که بر پاست اباعبدالله هرکسی می شنود در دل خود می گوید چقدر نام تو زیباست اباعبدالله