eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از توبه شکسته زمین گیر خجلتم این شیشه شکسته به راه کسی مباد
در حیرتم که توبه کنم از کدام جرم بیش از شمار جرم وگناه کسی مباد
صائب سیاه شد دلم از کثرت گناه این ابر تیره پرده ماه کسی مباد
هر تار مویت یک غزل یا یک ترانه یک جاده صعب العبور بی کرانه وقتی نگاهت میکنم هر بار، در من شعری قیام می کند با این بهانه خورشید را دیدم پریشان در خیابان دنبال تو می گشت هر خانه به خانه دیشب غزل خواندی، رباعی گفت؛ ای کاش من هم غزل بودم، از اول، عاشقانه شب،کوچه باغ خلوت و باران،دوتایی دنبالْ بازی، خاطرات کودکانه جِر میزنی و بیشتر دل میبری با انجام این رفتار های بچه گانه آیا اجازه میدهی مانند کوهی باشم برایت تا ابد یک پشتوانه آیا اجازه میدهی در قلب پاکت مانند گنجشگی بسازم آشیانه یک لحظه بنشین تا که این شاعر بگیرد الهامی از این چشم های شاعرانه ساده بگویم دوستت دارم عزیزم بی شیله پیله،از ته دل،صادقانه
تمام حجم قفس را گریستم بی تو اگر پرنده منم زنده نیستم بی تو زمین اگر تو نباشی مرا نمی‌خواهد که هیچ نیست همه هست و نیستم بی تو به حکم اینکه یتیمم تو سرپرست منی چگونه روی دو پایم بایستم بی تو؟! دلم به عشق شما زنده می‌شود تنها که من ز هر نظری مُردنی‌ستم بی تو ببخش نام خودم را گذاشتم عاشق تمام مدت عمری که زیستم بی تو ببخش دم به دقیقه منم که پشت درم که جز مزاحم این خانه کیستم بی تو مریم بسحاق
. گاهی نظر به این دل بی اعتبار کن نوری حوالهٔ شب دنباله‌دار کن حال دل تمام زمین بی تو ابری است باز آ و بی قراری ما را قرار کن باران شو و ببار به دل‌های سوخته یادی از این مقصرِ چشم‌انتظار کن ما غرق در سیاهی و تلخی و ماتمیم ما را به روشنای حقیقی دچار کن از روزگار بی تو که خیری ندیده‌ایم برگرد و این جهان خزان را بهار کن...
چه رفته است که امشب سحر نمی‌آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی‌آید؟ شدم به یادِ تو خاموش، آنچنان که دگر فغان هم از دلِ سنگم به در نمی‌آید تو را به‌جز به تو نسبت نمی‌توانم کرد که در تصور از این خوبتر نمی‌آید طریق عقل بود ترک عاشقی دانم ولی ز دست من این کار برنمی‌آید به‌ سر رسید مرا دور زندگانی و باز بلای محنت هجران به سر نمی آید
یکی اینجا دلش تنگ است،آنجا را نمیدانم من از کاشانه ای دورم که آن را کربلا نامند (سید مرتضیS) 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
دلتنگی شاعر را تا در غزلش دیده بیچاره به این علت شد شامل دلمرگی (سید مرتضیS) 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
چه شب هایی که بی خوابم تویی در فکر همواره فرو میریزم از هجرت نه کم کم بلکه یکباره نداری قصد همکاری ندارم پای رفتن هم ‌‌‌‌‌بلاتڪلیف و بیتابم شبیہ تختہ اے پاره ڪہ از ڪشتےجدا گشتہ ست و بر دریـا رها مانده چه میدانستم از اول که دل دادم به قداره اگر بالا و پایینی اگر گریان و خندانم دلیلش جوشش چشمم شبیه آب فواره چه آسان میدهی پاسخ به شعر عاشقی خسته نه یک آرایهٔ لفظی نه تشبیهی به رخساره فقط گفتی شما با من که یادت باشد این حرفم که عاشق گشتنت جانم همین چیزارو هم داره گمانم امشبی را هم به بیداری کنم صبحش دوای درد من دانم که بیداری تو هم آره (سید مرتضیS)
بیداری؟
آره؟
در این شبی که از سرم بنای خواب خوش پرید حبیب تا به حال خواب هفت پادشاه دید (سید مرتضیS)
صبح ما خیر است ای یاران ز پیغام شما جان ما مست است دائم از می جام شما کام ما هر صبح شیرین گردد از پیغامتان چون عسل شیرین کند یزدان ما کام شما
هر صبح چاک پیرهنی تازه می‌کند یارب! به دست‌کیست‌ گریبان آفتاب
🌼🌼🌼 آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل همه در سایهٔ گیسوی نگار آخر شد 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ ببین چـگونه تلاطم در آفتـاب انداخت تمام هیبت آن را از آب و تاب انداخت سـرِ تمـامی گـل‌ها ز شـرم پایـین است گمان کنم که‌ ز رویش علی‌ نقاب‌ انداخت ━━━━💠🌸💠━━━━ 0⃣2⃣ روز تا @sherhaye_nab
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
☘☘☘ سلام چکاوکی‌های محترم صبح شنبه‌تون بخیر 🌸🌱 با توجه به تصویر شعر بنویسید در هر قالبی خواستید 👌 برای بهترین سروده (رباعی یا غزل) مبلغ ۱۱۰ هزار تومان هدیه در نظر گرفته شده سروده‌ها از قبل نباشه تا ساعت ۲۲ امشب فرصت هست گروه شعر چکاوک 👇 https://eitaa.com/joinchat/3853058472C57aec6ea75 🍀🍀🍀
.
بی تو با این دلِ افتاده به پایت، چه کنم؟! ننویسم غزلی را به هوایت، چه کنم؟! نام تو بغضِ گلوگیرِ مرا می شکند نکنم با دلِ بی تاب صدایت، چه کنم؟! بی تو با این همه اندوه که بر جان من است با جهانی که ز من کرده جدایت، چه کنم؟! ناگهان نیمه شب از خواب که برمی خیزم تنگ چون شد دلم آن لحظه برایت، چه کنم؟! دردِ جانکاهِ من این است که هر ثانیه را بعدِ تو با همه ی خاطره هایت چه کنم...
می سپارم به خدا باغ گل پیرهنت را تاروپود بدنت ، زلف شکن در شکنت را سوختن با نیت روشنی انجمن عشق است دارم ای زنده ی جاوید، غم سوختنت را مثل باقی شهیدانِ وطن کو پر وبالت تا بگیرم به بغل قامت گلگون_کفنت را خوش تر از زمزمه ی جاری جانت نشنیدم می روی، هر قدمت می شِکُفَد جان و تنت را ای نسیم آنچه به جا مانده از آن باغ بیاور تا ببویم نفسی لاله ی دور از وطنت را با همان سرمه که از باور ققنوس به جا ماند در نگاهم بنشان روشنی انجمنت را
تیرِ عشقش را زجان خواهم نشان بندم ولی دل نشان می‌خواهد و من از نشانش عاجزم
عقل، یكدل شده با عشق، فقط می ‌ترسم هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد - فاضل نظری