eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
تضمین اجابت دعا دست رضاست آرامش قلب مبتلا دست رضاست قرص است دلم که اربعین می‌آیم وقتی‌که برات کربلا دست رضاست!
مشو دلتنگ اگر یک چند اشکت بی اثر باشد که سازد خاک را گلزار، آب آهسته آهسته
ای عشق مرا به این سفر مهمان کن هر آنچه پسند توست دل را آن کن شد موسم اربعین و دل بیمار است در موکب و با مشایه ات درمان کن
کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد کسی که راه بیندازمش سوار نشد! چ­قدر گل که به گلدان خالی ­ام نشکفت چقدر بی ­تو زمستان شد و بهار نشد من و تو پای درختان چه قدر ننشستیم! چه قلب­ها که نکندیم و یادگار نشد چه روزها که بدون تو سال­ها شد و رفت چه لحظه ­ها که نماندیم و ماندگار نشد همیشه من سرِ راهِ تو بودم و هربار کنار آمدم و آمدم کنار، نشد! قرار شد که بیایی قرار من باشی دوباره زیر قرارت زدی!؟ قرار نشد...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم تصور کن تو در سنگر، وَ داعش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد! ◾️عقیق‌شعر
لبخند و اشک شوق و ضریح و ... به آه گفت: "بیچاره حال و روز پیاده نرفته ها"
لعنتی جان دل من تنگ تماشای تو است
ای عشق، ای قدیم‌ترین زخمِ روزگار در گوشه‌ی دلم، سرِ پیری چه می‌کنی؟
هرجا به قفل معرکه نامت کلید شد درهای بسته پنجره ای از امید شد پلکی زدی و معجزه ی چشم سبز تو آغاز پر شکوفه ی فصلی جدید شد با جلوه ای که داشتی ای ماه کاملم شب در نگاه روشن تو ناپدید شد هر بار در حصاری از آغوش امن تو آن کودک یتیم که خندید عید شد آسوده اهل خانه نشستن نبوده ای  در تنگنای حادثه مویت سپید شد در خیمه ی حسین هر آنکس که جا گرفت آخر شبیه حر شد و رو سفید شد از خیمه ی حسین هر آنکس که دور شد سرباز و سر سپرده ی راه یزید شد با اینهمه به قول تو اما در این مسیر باید شهید بود و پس از آن شهید شد برای سید الشهدای مدافعان حرم
گاهی تن خسته ام جلا می خواهد بیچاره دلم حال و هوا می خواهد آقا نظری کن به پریشانی من دلبسته ی تو کرب و بلا می خواهد
اگہ مهم باشے سراغتو میگیرن اگہ نمیگیرن یعنے مهم نیستے واسشون توضیح از این واضح‌تر؟
. سر به سر طومارِ زلفت شرح احوال من است مو به مو فهمیده‌ام این مصرع پیچیده را...
دشنام یا دعای تودر حق من یکی است‌ ای آفتاب، هرچه کنی ذره پروری‌ست!
تو چه دانی که پس هر نِگَه ساده ی مَن چه جُنوُنی چه نیازی چه غَمی است؟!
نقطه عطف جهان عشق تو بوده است حسین عالــــم از روز ازل دور تــــو پـــــرگار شــده این زمین از غـم تو دور خودش می‌چرخــد چشـــم بیمــــار تو را دیده که بیمــار شــده از جــــزای گــــنــه و آتـــش نــار آزاد است هــر که در آتــش عشـــق تو گرفتــــار شده خرج کردی سر خود را که خدا عاشـق شد خلق را از سَـــرِ عشق تــــو خریـــدار شده آری آری همه ی گـــــریه‌کنـــان را هر بار به تو بخشیده و این خاص ترین کار شده وقت مُردن به خدا گریه‌کُنَت خواهد دید قیمـت اشک بـــرای تو چـه بسیــــار شده هرکه شد نوکر ایـــن خانه‌ی تو در واقــع پادشاهی است که خود نوکر دربـــار شده
کهف الشهدا آمده ام تا که بگیرم یا یک سفر کرب و بلا یا که بمیرم
حسیـــــــن(ع).... اگر چه ذره‌ی ریزم به نور پیوستم حسین(ع)گفتم و از هر چه غیر او رستم نشد اگر که شوم خادمش، خدا را شکر که ذره گردِ کفِ کفشِ خادمش هستم به لطف خویش پذیرفته است باز مرا ز هرچه عهد که بستم ز هرچه بشکستم همیشه برلب من این دعاست با مددش جدا مگردد از این صحن و آستان دستم چه حاجتم به می ارغوان که یک عمر است ز چای روضه‌ی ارباب بی‌کفن مستم
شهداء را شبِ جمعه همگی یاد کنید تا که در کرب‌وبـلا نــامِ شمـا را ببرند
اهل دین را برسانید خدا هست هنوز راه سخت است ولی راهنما هست هنوز 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚هر روز را با سلام بر تو آغاز می‌کنیم! سلام بر تو... که صاحب‌اختیار مایی! السَّلاَمُ‌عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ‌اللَّهِ مِنَ الصَّفْوَةِ‌الْمُنْتَجَبِينَ
نابسامان گشته دیگر وضع و اوضاع جهان قتل و غارت، کفر و ظلم و اشک و آه مردمان نیست امیّدی دگر در دل بجز لطف خدا... تا رساند حجتش را مهدی صاحب زمان(عج) "عاصی" 🍃🌹🍃❤️ 🌹جهت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ۳صلوات
به روشنایی کلام نوری و روشن‌ترین کتابی تو چرا کتاب بگویم که آفتابی تو در این زمانه ظلمت چراغ بیداری به دیدگان و به دل‌های غرق خوابی تو به تشنگان کویری که راه گم کردند اگر بقیه سراب‌اند، عین آبی تو  به دوستان چو نسیمی لطیف و روح‌نواز به دشمنان خدا آتشین‌خطابی تو به مومنین چه بگویم که آیه‌های بهشت به هر چه کفر ولی آیهٔ عذابی تو سوال توست که «فأتوا بسورة مثله» به این سوال خودت بهترین جوابی تو تو آن شراب طهوری که وعده داده خدا بریز تا که بنوشم، همان شرابی تو! در این زمانهٔ سرشار از فریب و دروغ به راستی که همان حرف بی‌نقابی تو
به روشنایی نشستم پیش او از خاک و از باران برایم گفت خدا را یاد کرد، از خلقت انسان برایم گفت «الم اعهد الیکم یا بنی آدم» برایم خواند از آن عهدی که آدم بست - آن پیمان - برایم گفت برایم یک به یک تاریخ انسان را ورق می‌زد به یاد نوح بود، از کشتی و طوفان برایم گفت به ابراهیم و موسی و به اِل‌یاسین سلامی کرد به نور حق پناه آورد و از شیطان برایم گفت «محبت زنده زنده دفن شد با دختران در خاک» زمین را زیر و رو کرد، از غم پنهان برایم گفت سپس «ان الذین آمنوا» را بر زبان آورد نگاهی سوی مولا کرد، از ایمان برایم گفت مرا خوف و رجای حرف‌هایش جذب خود می‌کرد که آیه آیه از تکویر و الرحمان برایم گفت هزار و چندصد سال است در دل حرف ها دارد شکایت کرد و از عصیان و از نسیان برایم گفت سراسر شوق بودم سِیر در آیات عالم را سراپا گوش بودم آنچه را قرآن برایم گفت
قاصدک هاى پریشان را که با خود ، باد برد با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد ای که می‌پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند سیل وقتی خانه‌ای را برد ، از بنیاد برد عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد ، برد شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن‌ها هر که لاف عشق زد ، نامی هم از فرهاد برد جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد، برد در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست هر که در میخانه از مستی نزد ، فریاد برد