فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه خوانی حاج مهدی رسولی در تجمع شبانه ضدصهیونیستی مردم تهران در میدان فلسطین
شهر درخواب است ومن برموج بیداری سوار
مثل طوفان بردی ازدریای احساسم قرار
شانه هایت مامن عشقندومن محروم ازآن
از تب یادت ندارم یک نفس راه فرار
تیک وتاک ساعت واعصاب خرد لحظه ها
اشک ها رقصان شده برگونه ام بی اختیار
بی قراری هرنفس تشدید شد درجان شب
دردلم صدها پرنده درهوای انتحار
نق نق شیرمریض خسته هردم روی مخ
می شود همدست دلتنگی واین حال نزار
عاصی ام ازدست این آهنگ غمگین زمان
بی صداجامانده ام بر روی ریل انتظار
کی به پایان می رسدکابوس پرتکرار درد
خسته ام ازگم شدن در کوچه های اضطرار
کاش می شدردشدازاین فصل زرد فاصله
درکنارت می زدم دلواپسی ها رابه دار
مثل پاییزم پراز دلشوره های رنگ رنگ
بازهم مانند ابرعاشقی برمن ببار
شاید ازنو گل کند لبخندلبهای غزل
یا بشویی ازتن اشعاردلگیرم غبار
صدهزاران سال اگرهم بگذرد من عاشقم
می زنم عشق تو را در گوش دنیاباز جار
✍️#جمیله_عجم
آمدی، آمدنت حال مرا ریخت بهم
یک نگاهت همه ی فلسفه را ریخت بهم
آمدی و دل من سخت در این اندیشه:
آن همه منطق و قانون، چرا ریخت به هم؟
قاضی عادل قصه به نگاهت دل باخت
یک نگاه کردی و یک دادسرا ریخت به هم
چهره ی شرقی زیبای تو شد موجب خیر
یک به یک انجمن غرب گرا ریخت بهم
شاعران، طالب سوژه، همه دنبال تو اند
سوژه پیدا شد و شعر شعرا ریخت بهم
جاذبه مال زمین است، تو شاید دزدی
که فقط آمدنت جاذبه را ریخت بهم
من همان آدم پر منطق بی احساسم...
پس چرا آمدنت، حال مرا ریخت بهم
#امید_صباغ_نو
آمدی، آمدنت حال مرا ریخت بهم
یک نگاهت همه ی فلسفه را ریخت بهم
آمدی و دل من سخت در این اندیشه:
آن همه منطق و قانون، چرا ریخت به هم؟
قاضی عادل قصه به نگاهت دل باخت
یک نگاه کردی و یک دادسرا ریخت به هم
چهره ی شرقی زیبای تو شد موجب خیر
یک به یک انجمن غرب گرا ریخت بهم
شاعران، طالب سوژه، همه دنبال تو اند
سوژه پیدا شد و شعر شعرا ریخت بهم
جاذبه مال زمین است، تو شاید دزدی
که فقط آمدنت جاذبه را ریخت بهم
من همان آدم پر منطق بی احساسم...
پس چرا آمدنت، حال مرا ریخت بهم
#امید_صباغ_نو
قصد دل کندن ندارم
از تو اما جانِ من
در نگاهت دیگر آن
لبخندِ پنهان کرده نیست..
#محسن_صفری
در گلستانی که چشم بلبلان بیدار نیست
پای خواب آلود کار دست گلچین میکند....!!
#صائب_تبریزی
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد
ما را غم نگار بود مایه سرور
#حافظ
-
..شڪر
نریز ....!!!در این
قـهــوه های دلتنگی
..ڪـه مــَـن
به تلخـی ایـــن
روزگـار دل بســتم.....!!!
فرامرز عرب عامری
✎🆁❧❦❥❆✇
ای که گفتی :
«جان بده تا باشدت آرام جان»
جان به غم هایش سپردم
نیست آرامم هنوز...
#حافظ
🌺
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟!
#قیصر_امینپور
بہ سراغ من اڪَر میآيی
با آيه ای از عشــق؛ بيا
ديرڪَاهيست چراغ دل من
ازعطش عشق تر است...
#امیر_وجود✨🍃👌
.
هر ڪس وطنی دارد و
اهلیٺ جایــی...
مــن اهلِ دیارِ دلِ بیتابِ
ٺـــــو هستــم...!!!
#حسین_مرادے✨🍃👌
.
شاعرے بودم غزل هایم
پر از شور و نشاط؛
رفتنت شعر مرا غمگین،
دلم را خستہ ڪرد!
#پروانه_حسینی
🍂
آمدی آماج بلا شد دلم
طعمۀ امواج فنا شد دلم
یکشبه خویشم شدی و یکشبه-
از همه اغیار جدا شد دلم
مأمن دل، کشتی پرهیز بود
آمدی و غرق خطا شد دلم
دور فلک خواست مرا سربهزیر
ماه شدی سربههوا شد دلم
زندۀ خورشید وفایم شدی
کشتۀ پاییز جفا شد دلم
عاقبت از بام دلم پر زدی
از قفس عشق رها شد دلم
#زینب_نجفی
#راجی
از من بعید بود ولی عاشقت شدم
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
#افشین_یداللهی
#عاشقانه
مرحبا همت قومی که چو دلبر گیرند
بجز از دلبر خود، از همه دل بر گیرند
#عباس_حسینی
x2+(y_3√2 x)2=1
این معادله رو بفرستین برای اونای که
دوسشون دارین و بهش بگین بزنه توی
گوگل، بره قسمت image رو ببینه.
☺️
من مانده ام و شب و غم و بدحالی
یک کوه پر از گلایهی تو خالی
ای کاش دوباره مثل سابق میشد
احوال دل من و تو هر دو عالی
#ایراندخت
روضه - حاج حسن خلج - قسمت اول - 4 ربیع الثانی 1445 - حسینیه جلوه.mp3
33.4M
مناجات با آقا امام زمان عج
جز سفره کرامت مولی الموالیام
حاجت نبرده پیش کسی دست خالیام
مداح: حاج حسن خلج
شعر: محمدحسن بیاتلو
جمعه ۲۸ مهر ۱۴۰۲-حسینیه جلوه
دلم عاشق شدن فرمود و من بر حسب فرمانش
در افتادم بدان دردی که پیدا نیست درمانش
#ادیب_صابر
*امین حیایی از اینکه هنرمندها در ایران هرکدام بهنحوی میمیرند انتقاد کرد.*
🔸 هنرمند می کُشند...
از جمع ما مرتب و یکبَند میکُشند
ما را بدون جرم در اینland(لَند) میکُشند
چیزی نگفتهاند که اصلا دلیل چیست
کلا بدون آنکه بگویند میکشند
حتی بدونِ اینکه پیامی برایِ ما
از جانبِ کسی بفرستند میکشند
خیلی یواشکی سرطان میدهندمان
یا نه به خاطر نمک و قند میکشند
گاهی فشارمان بنمایند هی زیاد
ما را در ارتفاعِ دماوند میکشند
گاهی اُوردوزی بنمایند توی ما
ما را میان پارتیِ الوند میکشند
گاهی فزون به ما بخورانند آبکی
ما را در انتهایِ فرآیند میکشند
گاهی دهند سکته به ما با پرش در آب
ما را کنارِ ساحل اروند میکشند
گاهی دهند قرصِ کهولت به ما یواش
ما را بدون حمله، به لبخند میکشند
گاهی مسافرت بفرستندمان بهزور
ما را میانِ جشن در ایرلند میکشند
گاهی بدون هر مرض و درد لاعلاج
ما را بدون ضربه و آکبند میکشند
گاهی به دزدها بسپارند قتل را
ما را کنارِ همسرِ دلبند میکشند
گاهی که دستشان نرسد بازهم، ز ما
بی آنکه سویِ مان برسد (hand) میکشند
تا کم شود شمار هنرمندهایمان
با سرعتی عجیب هنرمند میکشند!
دارم سوال، اینکه از این جمعِ باهنر
اینسان بدون واهمه تا چند میکشند؟
✍احمد رفیعی وردنجانی
آن دانه که در زیر زمین رفت و سرامیک
تسلیم نشد سر به برون کرد گلی شیک
تاریکترین لحظه همان قبل طلوع است
یعنی که به سر میرسد آن لحظهٔ تاریک
ای مرد چرا دلنگرانی؟که خدا هست
برخیز که اهداف بلندت شده نزدیک
در راه رسیدن به هدف گر به زمین خورد
بالاتر از آن رفت همان توپ المپیک
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارشی از برنامهی شب شعر در حمایت از مردم مظلوم غزه با عنوان «شرافت قلم»، با حضور و شعرخوانی شاعران برتر کشور در گذر فرهنگی چهارباغ اصفهان