آبادی شعر 🇵🇸
رباعی شمارهٔ ۶۹ برخیز که عاشقان به شب راز کنند گرد در و بام دوست پرواز کنند هر جا که دری بود به شب
صبح شده و نزدیک اذان ظهریم دیگه😊😊
برای این دل خشکیده آب میخواهم
نمیرسم سرِ آبی، سراب میخواهم
نمیشود که کنم این خراب را آباد
عمارت دل خود را خراب میخواهم
صدای حنجر منصوریام انا العشق است
ز تار گیسوی عشقت طناب میخواهم
مرا به میکدۀ چشم خویش مهمان کن
خمار چشم تو هستم، شراب میخواهم
به من اجازه بده تا ببوسمت ای دوست!
برای روز حسابم ثواب میخواهم
مرا به لطف در آغوش خود بگیر ای عشق!
عقیق خاکنشینم، رکاب میخواهم
میان خوف و رجا در تردّدم یک عمر
ضمانت از تو برای حساب میخواهم
هزارمرتبه خواندم هزار اسم تو را
به حق اسم مُجیبت جواب میخواهم
یا الله یا مجیب
#زینب_نجفی
#راجی
آیا "در" و "دیوار"… حقیقت دارد؟
برخورد "گل" و "خار"… حقیقت دارد؟
ای صاحب عزای فاطمیه! آیا…
این روضهی "مسمار" حقیقت دارد؟
#سیدمجتبی_شجاع
ای عشق! پناهگاه پنداشتمت
ای چاه نهفته! راه پنداشتمت
ای چشم سیاه، آی ای چشم سیاه!
آتش بودی، نگاه پنداشتمت
#فریدون_مشیری
گفتم دل و جان در سرِ کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بیقرارت کردم!
#عطار
می گفتم یار و می ندانستم کیست
می گفتم عشق و می ندانستم چیست
گر یار این است، چون توان بی او بود؟
گر عشق این است، چون توان بی او زیست؟
#ابوسعید_ابوالخیر
:::
بگذار که توفان زده ی چشم تو باشم
من هم به بیابان زده ی چشم تو باشم
بگذار که یک قایق دل خسته و تنها
بر ساحل باران زده ی چشم تو باشم
در شام دلم فتنه کن ای ترک سیه چشم!
تا کشور بحران زده ی چشم تو باشم!
بگذار که چون دخترک بی کس و کاری
هرشب به خیابان زده ی چشم تو باشم
برهم بزن آرامش دلگیر دلم را
بگذار که توفان زده ی چشم تو باشم
:::
#قاسم_اردکانی
🦋
دردم دهی به فصلی
درمان کنی به وصلی
ماتم که بر چه اصلی؟
درد و دوایم از توست...
#حسین_منزوی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
كوثر جاري نوري و دو زمزم داری
هرچه شايستهی عشق است فراهم داری
احمدی روي و علی خوی، عجب زهرایی!
آنچه خوبان همه دارند، تو با هم داری
هاجري؟ آسيهاي؟ نه! تو فقط فاطمهای
كه به تعظيم، دوصد هاجر و مريم داری
غم حيدر غم زهراست، خدا میداند
تو به اندازهی غمهای علی غم داري
چاردهمرتبه در سوگ خدا روضه شدی
چارده قرنِ تمام است محرّم داری
از غمت عالم و آدم پُرِ داغند و هنوز
چقدر سينهزن و مرثيهخوان كم داری
چادر خاكي تو پرچم اين هيأتهاست
به خودت فاطمه! سوگند تو پرچمداری
#محسن_ناصحی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
تو ای غم! دست بردار از سر من
نمانده اشک در چشم تر من
از آنروزی که بین شعلهها رفت
نفس تنگی گرفته مادر من
تنش میسوخت در هُرم شراره
سخن میگفت تنها با اشاره
تنور خانه که روشن شد امروز
سیاهی رفت چشمانش دوباره
#وحید_محمدی
قلبت چو دلم کباب خواهد گردید
رویای تو هم سراب خواهد گردید
هر آه درون سینه ام روزی عشق
چون کوه سرت خراب خواهد گردید
#نوروز_رمضانی