eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل غزل پخته‌ی سعدی‌ است نگاهت هربار مرورش بکنم باز قشنگ است
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ ‌« شبا سر به سجاده میزارم فقط تا این سِر بمونه بازم سَر به مهر » • بامدّاحی: حاج انتشار به‌مناسب ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به روایت ۷۵ روز
ماه می‌داند که بیدارم همیشه تا سحر می‌نویسد غصه‌هایش را برایم روی در 🥀🥀
سلام.دوستان امشب ساعت۱۱ از شبکه سلامت ببینید
"چشمان درخشان تو تا جام گرفتند این مردم آشفته چه آرام گرفتند بی شبهه نخستین شعرا طرز غزل را از شیوه ی چشمان تو الهام گرفتند تا گوشه ای از صدق و صفا را بنمایند رفتار تو را آینه ها وام گرفتند مستان تو هرچند غریبان جهانند از راه نشان دادن تو نام گرفتند در وهم نمی گنجی و بیچاره جماعت از بی خبری دامن اوهام گرفتند آنان به سلامت به سرانجام رسیدند کز سینه‌ی مشروح تو اسلام گرفتند در پرده ای و پرتو می هوش مرا برد چشمان درخشان تو تا جام گرفتند
عجب از عشق که من را به کجاها برده است دل رســــوا شــده ام را به تماشــا برده است او همان است که یک روز سر یاری داشت او همان است که عمریست دل از ما برده است این سرابست در این دشت که من میبینم؟؟؟ یا که نه... عشق مرا تا لب دریا برده ست؟؟؟ من که مجنـــونم و بی عشق پریشـــان حالم دیر وقتیست دلـــم را غـــم لیــلا برده است در نسیمی دل من را به ســر زلفش بست نکنــــد قلب مــــرا باد به یغمــــا برده است هوش و تاب و دلم از دست برفته است ببین عشق از زندگی ام این دو سه یکجا برده است در تپش ماند دلم ... کوچه...غزل ...چشمانش چه کنم ؟دست خودم نیست ... دلم را برده است
"خاکستری خاکستری خاکستری صبح ، مه ، باران ابر ، نگاه ، خاطره در من ترانه ای نبود تو خواندی در من آینه ای نبود تو دیدی ریشه ای بودم در خوابِ خاک های متبرک بی باران در نگاه تو سبز شدم برقی از چشمانت برخاست نگاهم بارانی شد گونه هایت خیس باران چشمهایت آفتابی گرگ ها میزایند بره ها را دریابیم تو با چشمانت مرا بنواز چوب دست چوپانی ام سلاحی کارگر خواهد شد بعد از جنگ با چوب دستم انجیر های تازه را برای تو خواهم چید با تو خواهم ماند با تو خواهم خواند و تورا در بهت آفتابی ات خواهم بوسید اگر ابرها بگذارند"
"تنت در خوابِ من، نجواى دوری است گلِ مهتابِ صحراهای دوری است نفس در گیسویت، پنچه در آغوش هنوزم وصلِ تو رویای دوری است
دل من در هوسِ روی "تـو" ای مونس جان خاک راهی است کـه در دست نسیم افتاده است....
ای گل در آرزویت جان و جوانیم رفت . .
و عشق چیست، به جز اینکه سال ها هر شب کنار  بالش  خود  وقت  خواب  گریه  کنی
♡ دیدی که اسماعیل خود را هم فدا کردم؟ دیدی به عهدم با تو ای زیبا وفا کردم؟ بااینکه قلبم خانۀ احساس بود اما دیدی سر احساس را از تن جدا کردم؟ دیدی که آخر، خشت این دل را که از گل بود با کیمیای یادت ای یکتا طلا کردم؟  صد بند بر پای دلم بود و به عشق تو از آن‌همه دلبستگی خود را رها کردم حتما شنیدی ناله‌های بی‌صدایم را! دیدی تو را ازبین هر جمعی صدا کردم آن‌قدر گفتم ذکر یا کافی و یا شافی تا عاقبت سجاده را دارالشفا کردم مانند باران، خیر بر من ریختی دائم باید ببخشی آن‌همه چون‌‌وچرا کردم من از نماز عشق جا ماندم ولی حالا با التفاتت آن قضا را هم ادا کردم از هر طریقی بود ای زیباترین معشوق! چشمان خود را با نگاهت آشنا کردم یک‌عمر خواهش کرده‌ام آغوش گرمت را امروز هم در زیر این باران دعا کردم یا کافی یا شافی یا وافی یا معافی