eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیا پُرِ ظلم و درد بود، پیش از تو مدفونِ غبار و گَرد بود، پیش از تو مبعوث شدی و نور دادی به جهان خورشید سیاه و سرد بود، پیش از تو میلاد الماسی
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد زنده در گور، غزل های فراوان باشد نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن مگذار این همه خورشید، هراسان باشد مگر اعجاز، جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده از تحیر دهن غار حرا وا مانده عشق تا مرز چنون رفت در این شعر محمد نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست از قضا رد شدی و راه قدَر را بستی رفتی آن سو تر از اندیشه و در را بستی رفتی آن جا که به آن دست فلک هم نرسید و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته  پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز   شاعر! این سیب حکایات فراوان دارد چتر بردار که این رایحه باران دارد 🌱
🌷🍀🎊🎈 🎈 🎈🎊🍀🌷 ستاره‌ای  که درخشید و در دلم جا کرد در این سیه‌کده خورشید را شکوفا کرد مرا که گم شده بودم درون دشت گناه به یک اشارۀ لطفش نگشته پیدا کرد چه پوچ بود بدون نگاه او دنیا رسید و هستی ما را به عشق معنا کرد هزار بتکده‌ای را که ساختم در جان خراب کرد و در این خانه کعبه برپا کرد مگر به منزل توحید می‌رسید این دل؟ مرا رسول، هدایت به یار یکتا کرد بدون روی تو دنیایمان قشنگ نبود جهان غم‌زده را خندۀ تو زیبا کرد ولی ستاره نبودی تو  کهکشان بودی تو تابناک‌تر از هفت آسمان بودی سلام بر تو ای بهترین مخلوق و بنده‌ء حق! سلام سرور کائنات! سلام سیّدالمرسلین!
هدایت شده از آوای سکوت
❤️❤️ هم سینه ی سخت سنگ خاره گل داد هم چشمک شوق هر ستاره گل داد وقتی که خدا گفت محمد اقراء وا شد دل کعبه و دوباره گل داد @avayesokut
بسم الله الرحمن الرحیم گل نكند جلوه در جوار محمد رونق گل مى‏برد، عذار محمد گل شود افسرده از خزان و لیكن نیست ‏خزان از پى بهار محمد سایه ندارد ولى تمام خلایق سایه نشینند در جوار محمد سایه ندارد ولى به عالم امكان سایه فكنده است، اقتدار محمد سایه نمیماند از فروغ جمالش هاله نور است در كنار محمد شمس رخش همجوار زلف سیه ‏فام آیت و اللیل و النهار محمد تا كه بماند اثر ز نكهت مویش خاک حسین است‏ یادگار محمد تربت ‏خوشبوى كربلاى معلاست یك اثر از موى مُشكبار محمد رایت فتحش به اهتزاز درآمد دست ‏خدا بود چون كه یار محمد من چه بگویم (حسان) به مدح و ثنایش بس بودش مدح كردگار محمد
دهان خشک کویر، آبشار شد با تو نهال بی ثمری، غرق بار شد با تو به جای دانه ی مردار، دانه ی جان چید مزاج زاغ زبون، طبع سار شد با تو درخت معرفت، از کوچه ی خزان می رفت به رغم آن همه زردی، انار شد با تو جهان کوچک زن داشت زیر گِل می رفت گُلی به عاطفه دادی، بهار شد با تو چقدر لیقه ی خورشید در دواتت بود چقدر خط افق آشکار شد با تو چقدر هسته ی خرما که با تو شد تسبیح شمار ذکر ازل بی شمار شد با تو چقدر بر سر تو ریختند خاکستر چقدر خصم قسم خورده یار شد با تو پس از تلفظ نامت، جهان شمیم گرفت زمین شوره و شن ، لاله زار شد با تو ندای توست که پیچیده در مناره ی کوه حرای گم شده دردانه غار شد با تو به برگ غنچه نوشتم، *محمّد* و آنک بهار شد با تو، نوبهار شد با تو
دوباره از کوی عشق بوی وفا می رسد دوباره پای نسیم به کوچه ها می رسد رسیده پیک صبا به خلوت باغ ها به باغبان مژده ده ،وقت صفا می رسد بخوان رسول امین ،بخوان بنام خدا بخوان که از نای تو شور ونوا می رسد به پُشت این پنجره کسی صدا می زند صدای او آشناست که از حرا می رسد چشم امید جهان جمله بر این درگه است به خستگان مژده ده ،عقده گشا می رسد بهار عشق آمد و بعثت گلها رسید چه خوش صدای خوشش به گوش ما می رسد پنجره را باز کن بهار پشت در است دوباره بلبل به باغ نغمه سرا می رسد
خطوطِ چهرهٔ من شرحِ حالِ عاشقی است نگاہ کن که پس از او چه خواندنی شده‌ام
غیر اندیشه تو در سر من چیزی نیست این قدر تند نرو ، محض خداوند بایست لحظه ای مکث کن وجان خودت راست بگو مهربان قلب تو در دایره سلطه کیست؟ تا که از دست تو راحت بشوم خواهم رفت آخرین جمله اش این بود وبه من می نگریست ای تو که دغدغه هر شب و هر روز منی می شود بی سر سبزتو مگر راحت زیست؟ تو نمی دانی از آغاز عطا کرده خدا به دل اهل زمین صفر وبه چشمان تو بیست تو چه دانی که همین مرد سراپا تقصیر علت این همه افسردگی و دردش چیست خاطرت جمع که دست از تو نخواهم برداشت گر چه این حرف برای تو کمی تکراری ست ‫#‏حمدالله_لطفی‬
باید این دیوانگی یک بار دیگر جان بگیرد آنقدر در کوچه می مانم ، هوا باران بگیرد نی به غیر از اشک چیزی در بساطش نیست وقتی دختر زیبای خان را چشم یک چوپان بگیرد مثل من هرگز کسی در بند بازویت نبوده که سُراغ از دستهای سرد زندانبان بگیرد لااقل نگذار وقت رفتنت از خاطراتم غیر دستانم کسی روی سرت قرآن بگیرد امتحان زندگی هی سخت تر شد ، شاید امشب امتحان مرگ را پیک اَجل آسان بگیرد
آنچنان ذهن من از خواستنت سرشار است که شب از یاد تو تا وقت سحر بیدار است حیف از این قسمت و تقدیر که هر کار کنم باز بین من و تو فاصله معنا دار است خودمانیم، تعارف که نداریم بگو دست بردارم اگر پای کسی در کار است بی تو با یاد تو رؤیای قشنگی دارم قسمت این است دلم دولت خود مختار است فرض کن دست مترسک به کلاغی نرسد دستِ کم باعث دلگرمی شالیزار است روزها یاد تو، شب یاد تو، در خواب خودت سهمم از حادثه ی عشق همین مقدار است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 حسین جان... می‌خواستم به‌تاخت بیایم به کربلا وقتی هجای نام تو را روضه‌خوان کشید
از عرش خدا به فرش بارد، صلوات بر روی لبان همه آید، صلوات در عید سعید بعثت آرام مباش دائم بفرست بر محمد صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیینه ی بی غبار برمی‌گردد باسیصد و چند یار برمی‌گردد پاییز به گوش برگ ها می‌گوید سر میرسد انتظار ، برمی‌گردد
🌺 یا صاحب الزمان ادرکنی 🌺 مانده است به انتهای این راه نگاه شاید که همین جمعه بیایی از راه با پرچم سرخ "یا لثارات حسین" ای منتقم خون اباعبدالله
جمعه ای میرسی از راه ولی می ترسم... قبل از آن جمعه شوم خاک بیا مهدی(عج) جان "عاصی" 🍃❤️🍃😔 🌹 جهت سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت ۳صلوات
دلی گرفته و چشمی به راه دارم من مخواه بی تو بمانم، گناه دارم من... به رغم خانه‌خرابی و دربه‌در شدنم چه بیت‌ها که از آن یک نگاه دارم من غمت به زندگی‌ام رنگ تازه بخشیده است سپید مویم و بختی سیاه دارم من به لطف دائمِ ساقیِ دست و دل باز است اگر که حال خوشی گاه‌گاه دارم من دریغ! یار فراموشکار من عمری است که پشت پنجره چشمی به راه دارم من
زبانِ حالِ عاشق گر دعایی دارد این دارد؛ که یارب مهربان‌ گردان دلِ نامهربانش را..
مانند سیاهی رطب می مانی در غربت ظلمانی شب می مانی ای دل که در انتظار روز فرجی با معصیت از ظهور عقب می مانی
از گردنــه های سخــت کردیم عــبـور نزدیک شده‌است فتحِ آن قله‌ی دور شد لشــکرِ فتــنه‌ها ز هر سوی روان بـایـد بزنیــم دل به دریـــای حضــور ()
برگزیدگان جشنواره ملی شعر صحیفه سجادیه *بخش اساتیدو فرهنگیان * نفر اول: مهدی زارعی نفر دوم: سیما سلیمان پور نفر سوم: مشترکا جعفر عباسی و عباس جواهری رفیع نفر چهارم شایسته تقدیر): غلامرضا کافی، ابوالفضل فیروزی، محمد جواد منوچهری *بخش دانش‌آموزی* 1_ نفر اول :رامینا یاراحمدی ۲_ نفر دوم : امیرحسین باقرزاده ۳_ نفر سوم: عسل شعربافیان ۴،شایسته : مغیثا اکبری *بخش آزاد* نفر اول:علیرضا اطلاقی _ زهرا اسپید نفر دوم: مشترکا فاطمه فاضلی، سیدمجتبی قلی پور نفر سوم: فائزه زرافشان، سجاد حیدری قیری نفر چهارم(شایسته تقدیر): مشترکا محبوبه زارع،ناصر دوستی،محمد رحیمی، احمد سلطانی، *بخش دانشجویی* نفر اول: مشترکا مجید موسوی، فاطمه نانی زاد نفر دوم: مشترکا محسن کاویانی، راضیه باقرزاده نفر سوم: مشترکا عاطفه جوشقیان، احمد رفیعی وردجانی بخش ویژه : زبان ترکی: وحید طلعت ، شایسته تقدیر منا منادی زبان عربی: شایسته تقدیر عماد ال کثیری،کریم سواری،محمد السعیداوی زبان کردی: شایسته تقدیر مجتبی کرمی گویش محلی: شایسته تقدیر نیلوفر شاطری
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عاشق شدن و صبور بودن ،تـا کی؟ در سایه به فکر نور بودن ،تا کـــــــی؟ آقــــا تو ببخش من زبانم تنـــــد است هی منــتظر ظــــهور بــــودن، تــــا کی!؟