eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هی غصه تنها شدنت را خوردیم یوسف شدی و پیرهنت را خوردیم امروز دوباره جایتان خالی بود ما شربت دیر آمدنت را خوردیم
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
آیدی نمی‌خواد همین جا که پیام دادید اسم و لینک کانالتون رو بفرستید اگه شرایط تبادل لیستی رو قبول دارید که شب ساعت ۲۲ لیست رو از کانال سرزمین شعرها فروارد کنید کانالتون تا ۸ صبح فردا و پست آخر هم باشه
از امر تو اگر چه اطاعت نمی‌کنیم جز خویش را همیشه ملامت نمی‌کنیم عمری حرام شد پی دیدار این و آن ای دیده‌ی دریده، حلالت نمی‌کنیم تقصیر همت کم ما بود، این فراق تقدیر را به طعنه مذمت نمی‌کنیم یک عمر انتظار کشیدی برای ما یک عمر در جواب تو: «فرصت نمیکنیم» جمع است بی خیال تو، هر جمعه، جمعمان یک لحظه هم به شوق تو خلوت نمی‌کنیم ‌‌ شاعر شدیم و با غزلی نصفه نیمه هم در پیشگاهت عرض ارادت نمی‌کنیم ای ماه! ما کجا و خیال وصال تو ؟! ما بیش ازین به عشق جسارت نمی‌کنیم سخت است باورش ولی از ما قبول کن "هرگز به این نبودنت عادت نمی‌کنیم"
از آن همیشه دلم را شکسته می‌خواهی که دیگری نتواند در او قرار گرفت...
این شهر که رنگ و بوی برزخ دارد آتشکده روی صخره ی یخ دارد یک عده بهشت می فروشند اینجا صدشعبه‌ی املاکی دوزخ دارد
وسط معرکه آمد سر و یک پا بدهد آنکه می‌گفت محال است پسر وا بدهد گر که در قصهٔ یوسف نَظر لطف نبود چه کسی لکهٔ ننگی به زلیخا بدهد؟
مدّتی هست که احوالِ پریشان دارم مثلِ طوفان زده‌ها حالتِ بحران دارم بی‌حواسی همهٔ حافظه را ریخت به هم منِ تنها سرِ یک میز، دو لیوان دارم! بس که در خاطره‌ام در همه جا همراهی جسمِ زیبایِ تو را نیز نمایان دارم دمِ صبحی، وسطِ خواب تو را بوییدم اینک انگار در این قلب گلستان دارم دائماً فکرِ تو در ذهن و خیالم جاری‌است من به عاشق شدنِ خویشتن اذعان دارم از الفبایِ محبّت به دلم یاد بده در صفِ عاشقی‌ات حالِ دبستان دارم چون که هر رهگذری محرمِ اسرار نشد در دلم چند غزل را به گروگان دارم حاضری تا که دوتایی به زیارت برویم؟ چند وقتی‌است که من قصدِ خراسان دارم با من ای ابرِ غزل‌ریزِ جوان حرف بزن تشنه‌ام، مثلِ کویرم، غمِ باران دارم کافرِ قلبِ مرا با سخنی مؤمن کن من به اعجازِ سخن‌های تو ایمان دارم.
شادمان گفتی از آن عاشق تنها چه خبر خبری نیست، بپرس از غم دنیا چه خبر؟ خاطرم هست رقیبان پر از کینه‌ی من همنشینان تو بودند، از آنها چه خبر؟ همه لب‌تشنه، تو دریایی و من ماهی تنگ از کنارآمدگان با لب دریا چه خبر؟ زاهدی دست به گیسوی رهای تو رساند عاشقی گفت که از عالم بالا چه خبر؟ باز دیروز به من وعده‌ی فردا دادی آه پیمان‌شکن از وعده‌ی فردا چه خبر؟
یا رب به که گویم من از این درد نهانم چون شعله آتش شده سرتاسر جانم روزی که به دیدار رخت دیده گشودم آتش زده بر جان و تن و روح و روانم روزی که زبان باز نمودم به تکلم نام تو مدام آمده بر روی زبانم نام تو شده نقش همه دفتر و کاغذ تا یاد گرفتم بنویسم وَ بخوانم با شعر و غزل تا قلمم گشت هم آغوش استاد غزل کوی تو را داد نشانم یک لحظه کشیدن نفسی ای نفس من بی یاد تو هرگز نتوانم نتوانم با یاد خیال تو سخن گویم و هیهات یک لحظه نگویم سخنی با دگرانم "در حسرت دیدار تو آواره ترینم" یا رب به که گویم من از این درد نهانم
شهیدی در میان کاروانت می‌شوم یا نه؟ غبار رهگذار عاشقانت می‌شوم یا نه؟ دلم سنگ است می‌دانم، دلم تنگ است می‌دانی نمی‌دانم که خاک آستانت می‌شوم یا نه؟ مرا با گوشه‌چشمی خواندی اما کاش می‌گفتی فدای چشم‌های مهربانت می‌شوم یا نه؟ فدای تو چه جان‌های جوانی شد بگو آیا فدای آن شهیدان جوانت می‌شوم یا نه؟ سرم را کاش بر زانو بگیری یوسف زهرا بگو وقت شهادت، میهمانت می‌شوم یا نه؟
دستی به کَرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی دیری است دلم چشم به راهت دارد ای عشق، سری به خانه ی ما نزدی
در فکر دارد از من یک انتظار بیجا این انتظار بیجا صبر است و من ندارم