سرزمین شعر رو ببینید شبکهء ۴

چشم بر هم زدم و شد سحر یازدهم چشم بر هم بزنی این رمضان هم رفته #سید_مرتضی_س_طباطبایی

ما را اگرچه چشم تماشا نداده‌اند ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم #امام_زمان #عباس_خوش‌عمل اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

🌹جزء یازدهم قرآن کریم

🌹 دعای روز یازدهم مـاه مبــارک رمضــان ♦️ التماس دعا

🎥 شعری که اشک خیلیا رو درآورد... پدرم را خدا بیامرزد مرد سنگ و ذغال و آهن بود... @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨

آن‌روز، نگاه ما گره خورد به‌هم یا بال پرنده‌ها گره خورد به‌هم باران پرنده بود و باران نگاه دستان من و تو تا گره خورد به‌هم #رباعی #بیژن_ارژن

پیشکش حضرت سلطان عیدانه ۱۴۰۳ ان شاءالله حرم شد زمزمه‌ی ما همه یک‌دست رضا سربرگه‌ی نسخه‌ها به پیوست رضا وقتی که به پابوس تو آیم عید است یعنی که #بهار زندگی هست رضا #حسین_جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم «فصل رستاخیز» ای بهار خرم جان‌ها بیا تعجیل کن رمز بگذشتن ز بحران‌ها بیا تعجیل کن این زمستان، کرده دل‌ها را پریشان و سیه چاره‌ی درد پریشان‌ها بیا تعجیل کن سوز بی‌مهری خلایق را چنان قندیل کرد ای حضورت ختم کوران‌ها بیا تعجیل کن شاخه‌های خشک دستانی به سوی آسمان مرهم آلام و افغان‌ها بیا تعجیل کن دانه‌ها مومن به خورشیدند حتی پشت ابر فصل سرسبزی بستان‌ها بیا تعجیل کن اهل خدعه ابرهای تیره را افزون کنند هادم بنیان بطلان‌ها بیا تعجیل کن اهل تزویر آبرو بردند از دین پیش خلق ای تعالی بخش ایمان‌ها بیا تعجیل کن این زمستانِ بلا، باللَّه که طولانی شده فصل رستاخیز انسان‌ها بیا تعجیل کن #سجاد_رستمعلی #نوروز_ایرانی_مبارک #السلام_علیک_یا_ربیع_الأنام #ما_را_دعا_کنید_به_دیدار_روی_دوست

من تنفر داشتم از قهر طولانی ولــی بعد او با کل دنیا، آشتی بی آشتی... #طلا_کاظمی

نقش شیرین رود از سنگ، ولی ممکن نیست که خیال رخش از خاطر فرهاد رود #جامی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

بشوییم کهنگی تاریخ را و در جویبار زمان شنا کنیم کدورت‌ها را ، خستگی ها را کینهٔ فرتوتِ بادیه ها را به دست باد بسپاریم و به آب زنیم همه را لطافت رود با خود خواهد برد. طراوت را در تور اندازیم و ثانیه ها را به تماشای بهار پیوند زنیم. بالهایت را بگشا و در اندیشه پرواز به افق بنگر. تا سحر راهی نیست می دانم پرستوها باز می‌گردند شاپرک ها پیدایشان میشود و قناری غزل خواهد خواند. برای قافیه فکری باید کرد تا همه چیز ردیف شود تا عشق جوانه زند مهربانی غنچه بندد عاطفه گل دهد و صداقت بر سر سفره بنشیند. #محمدرضا_فتحی م.ح_شاد