eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چنان ز سوز دلم اشک حسرتم گرم است که گر به دیده کشم دست آستین سوزد
باید شبیه مردم هم عصر خود شوم صورتگر نقاب چه داری، برای من ...
در عشق، التماسِ دوا نقصِ همّتست دستِ دعا برآر که دردت فزون کنند
به بی‌وفائیِ دورِ زمان یقین بودیم ولی نبود فراق تو در گمان ما را...!
به هرجا پانهی آنجا نهم صد بار چشم خود چه باشد آه! اگر یک بار بر چشمم نهی پا را
حافظ خبر نداشت جهان وقف مرتضی است از کیسه خلیفه سمر قند داده است ....
ترسم از بوی دلِ سوخته ناخوش گردد مرسانی به وی ای باد صبا بوی مرا...
ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان شرم بادت زین عملها، یار با یار این کند؟
تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان تا نگوید یاعلی، گردون نخیزد از زمین
من نه آنم که به دنبال دل از جا بروم می کشد سوی خود آن سرو خرامان چه کنم؟
بھ راز گفتم با دل! زِ خاطرش بُگذر جواب داد فلانے از آنِ ماست هنوز..
مرا مجال نباشد که یار او باشم مگر همین که: به دل دوستار او باشم