eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
آغوش تو در خیالِ شب ، می چسبد اندیشه‌ی بوسه بی سبب، می چسبد امشب من و مــــاه و آسمان تنهاییم یک خلوتِ پر غزل، عجب می چسبد
من آن شعری دگرهستم،که عشق رادربغل دارم یتیمی دلشکسته من،ولی برلب غزل دارم تو را من یار شیرینم،شبیه شعر میدانم روایت میکنم باشعر،که باخودمن جدل دارم امان از روی چون ماهت،که بسته دل به دامانت ازآن کندوی لبهایت،هزاران جام.عسل دارم من آن شبگرد تنهایم،که باتو همنشین هستم به دل اندوه بی پایان،به لب اما غزل دارم
دیده میبندم که کورم از تمام غیر تو وای اگر چشمی به تریاک دوچشمت خو کند من پلنگی مدعی افتاده در دام تو ام کی کند شیری شکاری را که یک آهو کند
شب از فَراقَــت در فَغان روز از غمَت در زارے ام دارم عجب روز و شبے آن خواب و این بیدارے ام✨💞
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ نغمه‌ی شیرین او گویی غذای روح ماست کز لطافت در دل و مغز و جگر جا می ڪند ━━━━💠🌸💠━━━━
غــــزلی هست ڪه توصــیف ڪند مــوی‌تو را ؟ یا زبانــی ڪه ســراید خــم ابـــروی تو را...
یارب دعای هر شبم را نُصرتی ده من را بدور ز هر گناه یک فُرصتی ده شب تا سحرگاهان بدرگاهت بنالم من را ز درگاهت مران یک مُهلتی ده
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ اگر ڪه دل بگشاید زبان به دعوی یاری تو یار من ڪه نبودی منم که یار تو بودم ━━━━💠🌸💠━━━━
در خودم گم شده ام😭 آه بگو راه کجاست... خسته ام از شب پر ابر بگو ماه کجاست... ای خوش آن ها که دمی لایق دیدار شدند که به خال لبت ای دوست گرفتار شدند دل پر زخم زمین گفته کسی می آید زده فریاد که فریاد رسی می آید می رسد منتقم خون خدا بسم الله هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله بعد قد قامت مهدی (عج )چه نمازی بشود دل و دلدار عجب رازونیازی بشود
راهی نمانده است خدایا مرا ببخش من گیج و منگ مانده ام اینجا مرا ببخش چشمم پر از مکاشفه ی سنگریزه هاست در ساحل؛ ای سیادت دریا مرا ببخش من خانه ام شنی ست، نه سقفی، نه سایه ای داغ است اگر حواشی صحرا مرا ببخش من خانه ام حوالی تار و تظاهر است -چون عنکبوت خسته و تنها- مرا ببخش کوتاه مانده دست نگاه شکسته ام از شاخه ی بلند تماشا؛ مرا ببخش چون مرغ نیم بسملم ای خنجر خطیر بر تیغه ی قرار و تقلا، مرا ببخش خونم بریز و خاطره ام را ببر ز یاد خونم بریز یکسره اما مرا ببخش سر در گمم در اوج تو ای آسمان سبز آه ای بزرگراه تسلا مرا ببخش ها! گر گرفته دوزخ جانم بدون تو خاموش کن! بسوز مرا یا مرا ببخش
سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده است تا تو بوی زلف ها را میفرستی با نسیم
گفتی دعایم می‌کنی؟ گفتم خدا می‌خواهمش گفتی نمی‌خواهد توهم! با این عبادت کردنت...
، شبی، همراه این اندوه جانکاه، مرا با شوخ چشمی گفتگو بود. نه چون من، های و هوی شاعری داشت ولی، شعر مجسّم: چشم او بود! به هر لبخند، یک «حافظ» غزل داشت. به هر گفتار، یک «سعدی» سخن بود. من از آن شب خموشی پیشه کردم که شعر او، خدای شعر من بود!
هر زمان می بینمت قلبم پریشان می شود چشم هایم در هوایت باز گریان می شود حس عشقم ناگهان گل می کند اما چه حیف مثل داغی در میان سینه پنهان می شود  گفته بودم دوستت دارم نکردی اعتنا فکر می کردی که احساسم گریزان می شود  عشق تو تنها نماد دلخوشی هایم شده  دلخوشی هایی که رویاروی ِ پایان می شود فکر می کردم که آسان است دل کندن ز تو  دل گناهش چیست چون اینگونه تاوان می شود؟ مطمئن هستم گلم من دوستت دارم هنوز دوستت دارم که قلبم بی تو ویران می شود قول دل کندن گرفتی، باشد، اما حس تو  تا ابد در گوشه ای از قلب کتمان می شود
خودِ بارانم و تو پاک ترم می خواهی آب را غسل نده! این همه وسواس چرا؟
لب به احساس زدم ، مست شدم ، فهمیدم .. شاعران مست ترین طایفه ی هشیارند . بی خود از حال شدن , گرچه گناه است ولی ... شاعری جرم قشنگیست اگر بگذارند .....
آمدی همچون مسافر بوسه ای بر من زدی با دل و چشمت عجب آتش بر این خرمن زدی از همان شب خواب از چشمان من بیرون شده مبتلا گشتم به چشمت این دلم پر خون شده پر شده عطر نفسهای تو در شبهای من دور کردی از دلم با خنده ات غمهای من عاشقت گشتم مرو هرگز ز پیشم نازنین بی تو درگیرم به خود،هستم همیشه من غمین
پلکم بپرد در شب و در روز حبیبم مهمانِ دلم شد عملاً عشق نصیبم از آن طرفم قند بیانداخت به چایش در معرکهٔ عشق غریبم که غریبم
رج به رج، هر بیت را از روی چشمت ساختم! شعرهایم دستباف مهربانی های توست...
پلکی بزنی شعر مرا رزق دهی رزق خشکید همین یک هنرم پلک بزن پلک الکی مثلا
. ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را 💫🥀💫
تو هم ای بخت ملامتگرِ ما باش ولی؛ سرزنش کردنِ ما سنگدلی می‌خواهد..
دنیا نگو که بر لب گور ایستادن است بر پرتگاه رنج شعور ایستادن است نای گریز و جای نشستن نمانده است در بزم عمر شرط حضور ایستادن است ما و طاقچه ی عاشقی بلند تنها امید ، روی غرور ایستادن است در جبر عشق ، داعیه ی حفظ اختیار با ظرف یخ کنار تنور ایستادن است ای صخره ی شکسته ! گلایه نکن به موج برخیز ! کار سنگ صبور ایستادن است از دور زل بزن به رقیبت کنار او گاهی تمام عشق به دور ایستادن است
بر كارت عروسي ، همه ديدند نوشتيم :... ديوانه چو ديوانه ببيند خوشش آيد... ...
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد غلط است اینکه گوید به دلی ره است دل را دل من ز غصه خون شد، دل او خبر ندارد