eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در خزان گر برود رونق بستان تو مرو...
چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی چو جان، ‌نهان شده در جسم پُر ملال منی چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر گمان بَرم که غم‌انگیز ماه و سال منی خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ز چند و چون شب دوریت چه می‌پرسم سیاه‌چشمی و خود پاسخ سؤال منی چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف که آرزوی فریبنده‌یِ محال منی هوای سرکشی‌ای طبع من ‌مکن که دگر اسیر عشقی و مرغ شکسته‌بال منی ازین غمی که چنین سینه‌سوز سیمین است چه گویمت؟ که تو خود باخبر ز حال منی 👤
مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است بی خبر هر سو که می غلطد نگاهم گلشن است تیره روزان یکدگر را خوب پیدا می کنند سرمه او گوشه چشمی که دارد با من است تا به چندی ای آفتاب حسن مستوری کنی؟ چشم ما حیرت نگاهان کم ز چشم روزن است؟ ای صبای بی مروت برق تازی واگذار روح بیمار زلیخا همره پیراهن است صائب احوال مقام دل چه می پرسی ز من؟ خانه حسرت نصیبان محبت گلخن است 🥀🌹
رسم دنیا درهمین است آنکه آمد رفتنی ست بعدِ رفتن نام نیکت بر زبان ها ماندنی ست تا توانی خلق را از خود مرنجان با سخن آنکه بالاتر نشیند، آخرش افتادنی ست عمرو جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی شیشه ی عمر گرانم عاقبت بشکستنی ست ثروتت بند است بر شب شهرتت با یک تبی عاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست دل مبند بر مال دنیا، مالِ دنیا بی وفاست خرقه ی زرهم بپوشی سیم و زر نابردنی ست
عشق یعنی ❣ هر تپش قلبت ❣ عشق یعنی ❣ حسی که دارم بهت 😍😘❤️
سالها مونس من شعر و غزل بوده و هست شهد ِ آسایشم از قند و عسل بوده و هست گرچه وابسته به اندیشه ی حافظ شده ام پدر ِ شعر و غزل شیخ ِ اجل بوده و هست گفتگو مایه ی هرمغلطه و سفسطه نیست منطق فلسفه دربحث وجدل بوده وهست نالـه کـن ای دل دیـوانه که در معبد ِ عشق یار پیمان شکن و مهـر گسل بوده و هست حاکمی کو کـه شکایت کنـم از قـوم مغـول قاضی محکمه با دزد و دغل بوده و هست آخــر از دست خـدایان بــه ستوه آمـده ام شکـوه ام ازستم لات و هُبَـل بوده وهست بــه همـان اشک ِ سحـــرگاهی ِ بانـو عسلم حـافـظ و بانی مـا عــزَّوجل بـوده و هست
سالها مونس من شعر و غزل بوده و هست شهد ِ آسایشم از قند و عسل بوده و هست گرچه وابسته به اندیشه ی حافظ شده ام پدر ِ شعر و غزل شیخ ِ اجل بوده و هست گفتگو مایه ی هرمغلطه و سفسطه نیست منطق فلسفه دربحث وجدل بوده وهست نالـه کـن ای دل دیـوانه که در معبد ِ عشق یار پیمان شکن و مهـر گسل بوده و هست حاکمی کو کـه شکایت کنـم از قـوم مغـول قاضی محکمه با دزد و دغل بوده و هست آخــر از دست خـدایان بــه ستوه آمـده ام شکـوه ام ازستم لات و هُبَـل بوده وهست بــه همـان اشک ِ سحـــرگاهی ِ بانـو عسلم حـافـظ و بانی مـا عــزَّوجل بـوده و هست
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو خواب دیدی که دلم دست به دامان تو شد تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو ناشناس
لب به آواز گشودم به لبم مُهر زدند چشمم آمد به سخن سرمه به خوردش دادند گرچه ياران همه از شادی ما غمگينند باز شاديم که ياران ز غم ما شادند ...!
هیچوقت با آدما کاری که اون راهی رو که با اومدن با برگردن ...
دلبستھ‌ۍافلاکم‌وپابستھ‌ۍخاڪ فوارھ‌ای‌بین‌زمین‌وآسمانم . . !
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صبر کن باران بگیرد می روم یا که پایم جان بگیرد می روم صبرکن من بغض دارم اندکی گریه ام پایان بگیرد می روم آبرویم می رود با چشم تر صبر کن باران بگیرد میروم
دلتنگ تو بودن، عجب قشنگی‌ست
درسته که بعضی چیزا نداره اما که داره....
✨ گاهی پُر از می‌شوی ولی را نداری برایش تقاصش را می‌دهد ...! 😢😢😢
دانی که نِگاهی به نگاهَت نِگران است در مرگ دلم پای خیالت به میان است در شعر، پریشان نظران جای ندارند زیبایی چشمان تو معیار بیان است با دیدن تو رنگ ز رخسار جهان رفت این دیدنت انگار که تکرار خزان است ای عشق کمی شعر بخوان مست شوم من آوای تو مستانه تر از صوت اذان است زیباتر از آنی که ز وصفت به درآیم نور نگهت مرجع اشعار گران است در هر نفسم باز بخوان راز دلم را این شعر پر از حرف دل و سرّ نهان است
یک لحظه تو را بغل کنم، می‌فهمی آغوش من از قافیه هم تنگ‌تر است... 🖇💌
میشود در غزلم باز مخاطب باشی؟ همچو مهتاب در این برکه مرتب باشی؟ من الفبای غزل ، پیش تو آموخته ام حاضری باز در استادی مکتب باشی؟ می شود در وسط قاب خیال ذهنم دایمأ با گل لبخند تو بر لب باشی می شود تا ابد ای دوست بمانی پیشم شام تا شام تو از عشق لبا لب باشی گفتمش عمر به پاییز و کمین باد اجل تا کی آخر تو پر از باد به غبغب باشی؟
اینکه از دور تماشا کنمت، سنگین است در دلم باشی و حاشا کنمت، سنگین است بعد هر بغض که شاعر بشوی می‌فهمی هر کجای غزلم جا کنمت، سنگین است تلخ باشی و دم از واژه‌ی شیرین بزنی پشت هر قافیه پیدا کنمت، سنگین است هی نخوابی و دلم شور دلت را بزند او برانگیزد و پروا کنمت، سنگین است نکند فاش شود پیش کسی غربت ما ترس از این قصه که رسوا کنمت، سنگین است نقش چشمان تو در قتل دلم مشهود است شب به شب از سر دل وا کنمت، سنگین است... ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌
تو را دوست دارم آن‌سان که هرگز کسی را دوست نداشته‌ام و دوست نخواهم داشت تو یگانه هستی و خواهی ماند بی هیچ قیاسی با دیگری این حس چیزی است آمیخته و عمیق چیزی که تمامِ ذراتم را دربر می‌گیرد تمام امیالم را ارضاء می‌کند و تمام غرورهایم را نوازش
کنار پنجره یک پوستر از عکس تو چسباندم کمال همنشین را باش عجب تهران زیبایی😃 🖇💌
    ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨـﺪ تــو ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﺸـﻢ ﻣـﻦ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯽفهمنــد "تـ‌ꨄ ـو"ﭼﺸـمﻫﺎے ﻣﻨﯽ...
دنیای عروسکان ببین رنگین نیست لبخند زدن کار لب غمگین نیست درد است که همزاد شده با جانم با گفتن حلوا که دهان شیرین نیست
هر کس رسید از تو به مقصود و این گدا محروم از عطای تو، این نیز بگذرد ای دوست، تو مرا همه دشنام می‌دهی من می‌کنم دعای تو، این نیز بگذرد!!
بگذار که با موی تو خلوت کنم امشب باید به یکی گفت پریشانی خود را... 💟