eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
77 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خاموش در بنفش مه و آسمان خراش در برزخی سیاه شناور ، ولی عصر پنهان در ازدحام کلاغان بی اثر زیر چنارهای تناور ، ولی عصر خالی از اتفاق رسیدن ، تمام روز تاریک و سرد و دلهره آور ، ولی عصر با لنزهای آینه ای پرسه میزنند ارواح نیمه جان زنان در ولی عصر مانند یک جذامی از خود بریده است در های و هوی آهن و مرمر ، ولی عصر یک روز جمعه سر زده ، آقا ، بیا ببین! تو نیستی چه میگذرد در ولی عصر!؟ سقلاطونی
من گُنگِ خواب دیده و عالم تمام، کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش..
من به بعضی‌چهره‌هاچون‌زودعادت‌میکنم پیش‌شان سر بر نمی‌آرم، رعایت می‌کنم هم‌چنان‌که برگ خشکیده نماند بر درخت مایه‌ی رنج تو باشم رفع زحمت می‌کنم این دهان باز و چشم بی‌تحرک را ببخش آن‌قدر جذابیت داری که حیرت می‌کنم کم اگر با دوستانم می‌نشینم جرم توست هرکسی رادوست دارم درتو رؤیت‌میکنم فکرکردی چیست موزون می‌کندشعر مرا؟ در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم ترک افیونی شبیه تو اگرچه مشکل است روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت می‌نشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم  
حـالِ حالا را نبیـن "مـا هم بـهاری داشتیم" یک نـفر ما را چُنین پاییــزِ بـی کاشانه کرد
آنچنان کز رفتن گل خار می ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد دو سه تا كوچه و پس كوچه و  اندازه‌ی یك عمر بیابان دارد!
طناز و کلک باز و پدر سوخته بود استاد شد از بس که فن آموخته بود با عشق نوشته روز مَردَم تبریک... دیوانه خودش بریده و دوخته بود...
با موی سفید و پینه ی پیشانی هی موعظه کن در آنچه بد می دانی رسوای جهانم و خدا می داند هر بنده ی خود چه می کند پنهانی...
گوشه گیران زود در دلها تصرف می‌کنند بیشتر دل می‌برد خالی که در کنج لب است
روبرویم نصفِ رویت را بپوشان بعد از این ماهِ كامل، میكند دیوانه را دیوانه تر!
‌از نگاه روے تو دل سیر میگردد مگر ؟ آخر آدم با تو باشد پیر میگردد مگر ؟
چو ذره ، مهر تو از خاک برگرفت مرا همین بود شرفم ور نه من همان خاکم...