eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آنانکه به ابداع غزل شهره ترین‌اند از روی پریشانیِ من شعر نوشتند بین من و تو فاصله انداخته تقدیر ای کاش که کاری بکند دست خداوند
باید شبی دوباره خودم را صدا کنم فکری برای آخر این ماجرا کنم کوه غمیست روی دل بی نوای من باید برای شانه ی قلبم دعا کنم این خانه کوچک است،غزلخانه ای جدید باید برای خاطره هایم بنا کنم احساس را به یاد نگاه و تبسمت نذرِ قدومِ محترمِ واژه ها کنم شاید دوباره در بزنی، زود می روم روی اجاق عشق،غزل دست و پا کنم فرصت نبود خوب به جا آورم تو را باید تمام زندگی ام را قضا کنم
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید   وقتی زمین ناز تو را در آسمان‌ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می چشید   من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود وُ نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی   یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن‌دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود   وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد   من بودم و چشمان تو، نه آتشی وُ نه گِلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی   من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیش‌تر   آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود دیگر فقط تصویر من در مردمک‌های تو بود. "افشین یداللهی"
تو مگر دربدری خانه نداری ای بغض همه شب سر زده مهمان گلویم هستی ،،،،،،
هر لحظه میچینم برایت بغضِ کالم را پُر میکنم از میوه ی احساس شالم را امروز و فردا احتمالِ سیل و طغیانست جدی بگیر ای شهر باران خیالم را! سر می روم از روزهای سردِ دلتنگی تقویم ها تحویل می گیرند سالم را؟؟ گاهی برای شاپرک ها شعر می خوانم دیوانه تر ها خوب می دانند حالم را! لبریزِ حسّ نابِ پروازم ولی افسوس زنجیرِ تلخِ خاطراتم بسته بالم را پروردگارا آتنا دلشوره ی کمتر! امشب اجابت کن دعاهای محالم را مهمانِ قلبم باش،یک فنجان نگاهم کن تا حَل کنم در قهوه ی چشمِ تو فالم را "من دوستت دارم شدیدا"،دوستم داری؟ تکرار کن بخشِ نخستینِ سوالم را!  
"ﻗﺮﺹ ﻫﺎﯾﯽ" ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ "ﺧﻮﺏ" می ﮐﻨﻨﺪ، ﺟﺎﯼ " ﺧﻮﺏ ﻫﺎﯾﯽ " ﮐﻪ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ "ﻗﺮﺹ" ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ.
الگـــوی شــــرف شهیـــد فخـــری زاده از مــادر این خــــاک چه فخـــری، زاده بدخواه وطن به یک تلنـــگر خاک است ای رهبـــــر آزاده شـــــدیـــم آمــــــاده
اگـر کشتـی‌ است عاشـُورا، در این خـون غرقـه بایـد زیسـت ببیـن چشـم شهیـدان را، به جـز خـون هیـچ راهـی نیسـت... 🕯🍂 ✍
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ما بود دل‌آرام جهان شد در اول آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن‌مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم همان کوره کوچک شد قله یک آه مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه‌ها کرد و چنان شد ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید زلیخا که جوان شد جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه دو سه تا عطر گل سر رفت و همه دلخوشی‌ام یک چمدان شد باهرکه نوشتیم چه‌ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد ?
بر گلوې قلمم بغض گرہ خوردہ پر است ڪاسه ې صبر دل شاعر آزردہ پر است نخورم حسرت عمرم ڪه زمان رفته دگر روې تقویم غمم ساعت نشمردہ پر است فاضل نظری
همین که چشم های تو پر استعاره می شود چهار پاره ی دلم،هزار پاره می شود صدا که میزنی مرا سیاهچاله ی دلم زمینِ بازیِ هزار و یک ستاره می شود برای لحظه ای سکوت میکنی و ناگهان ترانه های عاشقانه نیمه کاره می شود سکوت می کنی...سکوت می کنی و بعد از آن زبان رسمی جهان فقط اشاره می شود سکوت میکنی و واژه واژه بغض می کنم نهاد عشق تا همیشه بی گزاره می شود ببخش اگر گلوی دفترم که خشک می شود نتیجه اش دوخط خیالِ بدقواره می شود
تقدیر، نه در رمل نه در کاسه ی چینی ست؟! آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست ما هر چه دویدیم، به جایی نرسیدیم ای باد! سر انجام تو هم گوشه نشینی ست
مــرا دچــــار فــــراق و غــم مــــدام نکن "پرنـــده ی قفســت را اسیــــر دام نکــن" از آه و آتش دوری، به جـــــوش آمده ام به غم جریــمه ی جــــان جوان خـام نکن مسیــــر وصل شما را خـــواص می دانند غـــم فــراق نصیـــب دل عــــوام نـــکــن روان محتضـــرم را دوبــــــاره احیـــا کـن روال قصـه ی دل را به غــــم ختــام نکـن پر از گنـــاه دُرشـتــم،درســــت کــن دل را ببـار بـرف کریــمـــانه فـکــــر بــــام نکــن چه عهــدها که شکســــتم حـــلال کن آقـا هِلال مــــاه خودت را به من حـــرام نکـن غـــــزل غزل هیجانم، هجا هجـا عشــقـم به غیــر وصل خودت مـزدِ این غـلام نکن خلوص دل به مراتب مهم تر از عمل است دلا مجـاهــده کن تـــرک این مقـــام نکــن دل آستـــان حسیـن است اَلا که مجنـونی بیـــا حسینیــه ات را تو وقــف عـــام نکن به وصـــل او برســـاند خـدا تـــو را یا نه مبـارک است غـمـــت فکــر التــیـــام نکن
کجاست گوشه‌ء دنجی، پر از صدای سکوت که تنگ شد دل دیوانه‌ام برای سکوت چقدر خسته‌ام از ناله‌های بلبل مست چقدر تشنه‌ء نوشیدن ندای سکوت صدای ساعت دیواری‌ام عذاب‌آور خوشم به چنگ فریبا و دلربای سکوت فرار می‌کنم از دست خویش و بیگانه از آن زمان که دل من شد آشنای سکوت فضای مجلس انس و خوشی برای شما خوش است حال خرابم در انزوای سکوت صدای گوش‌خراشی گرفته دنیا را بیا به گوش‌نوازی تو ای نوای سکوت! مرا بلندی دیوار حرف‌ها خفه کرد آهای پنجره! لطفا کمی هوای سکوت
گاهی چه بی گناه ، دلت پیر میشود اینجا همان دمی است ڪه زود دیر میشود  گاهی به رغم تشنگی عشق ، عاقبت با حسرتی فقط ، عطشت سیر میشود  گاهی همان دو چشم ڪه رامت نموده بود بی رحم چون ڪمان ڪمانگیر میشود گاهی همان گلی ڪه به دل پروراندی‌اش خارش به سینه ات چه نفس گیر میشود گاهی ڪه آرزوست بغل سازی‌اش به مهر تنها سراب اوست ڪه تصویر میشود گاهی نیایش‌ات ڪه فقط بهر وصل بود چون نیست قسمتت ، به دلت تیر میشود گاهی صدای بارش باران ڪه دلرباست با چتر تڪ سواره چه دلگیر میشود گاهی ڪه ضرب و جمع به راهی نمیرسد من ڪم شوم ز یار ، چه تفسیر میشود گاهی مسیر عشق ، ز پیڪار عقل و دل از تیزی و خطر ، چو شمشیر میشود گاهی ڪه منطقت ندهد پاسخت به دل باید نشست و دید ، چه تقدیر میشود
اندازه ی هفت آسمان غم دارم ابرییم و بیت های نم نم دارم در کافه ی شعرهای دلتنگی خود با طعم خیال،چای خوش دم دارم هنگامِ دِروی گندم احساسم موسیقیِ نابِ جانِ مریم دارم لبخند که میزند دلم می لرزد دل نیست!درونِ سینه ام بم دارم از برزخ خاطرات من دور شوید با هیزم لحظه ها جهنم دارم زیرِ لحدِ سکوت، در گورِ زمین افسوس که مرگِ زود و مبهم دارم نیلوفرم و به دور خود میپیچم دلتنگم و روزگارِ دَرهم دارم در خیمه عشق روضه میخواند غم هر ثانیه در خودم محرم دارم ای جنگل شعرهای انبوهِ سرم لطفا دو سه خط هوا!نفس کم دارم
ای کاش دلم همیشه عاشق باشد دیوانگی اش به قدر سابق باشد از منظر عقل منطقی نیست ولی عاشق که نباید اهل منطق باشد....
به مناسبت و اولین سالگرد شهادت قهرمان ملی بسیجی باش تا آزاده باشی برای عاشقی آماده باشی پُر از صدق و صفای حاج قاسم پُر از اخلاص فخری‌زاده باشی
بیا و راز مرا فاشِ عام نکن مرا ببخش و دگر فکر انتقام نکن به پای خویش آمده وعاشقت شده ام "پرنده ی قفست را اسیر دام نکن" قبول، دور و برت خوبها فراوانند برای وصل کسی جز من اهتمام نکن برای روز مبادا پلی به جا بُگْذار امید آمدنت را تو نفی ِتام نکن منم ذلیلِ محبّت، ترحّمی بِـــــنَما... مرا ببخش و دگر فکر انتقام نکن
🌺🌺:🌺🌺 با منطق خالی نشود دل ز کسی برد در وادی این فلسفه ها عشق دلم مرد حالا زده باران شب و روزم شده یکسان بیدار بخوابم که غزل مغز مرا خورد
به ندرت پشت ابر گریه بر تقدیر میخندم جهان وارونه میگردد یقینا،شرط میبندم همیشه کنج قلبم شعر های آتشین دارم نبین اینگونه خاموشم،که من کوهِ دماوندم
شبم خیری ندارد تا به این شعرم همانندی چجوری ‌جرئتت رد کرده از دردم که میخندی مواظب باش چشمم میرسد روزی به چشمانت در آن منزل زلیخایی تو.....با من شرط می‌بندی؟!
🍂🍂حسن ختام🍂🍂 به مناسبت اولین سالگرد شهادت قهرمان ملی سرخی امروزشان شد سبزی فردای ما ای فدای نام قاسم‌ها و محسن‌های ما گرچه در رؤیایشان فرسنگ‌ها پیموده‌ایم همچنان دور است از دنیایشان دنیای ما غوطه زد در خون پاکش قهرمان دیگری تا مگر طوفانیِ غیرت شود دریای ما قهرمانی راستین، آری نه مثل آن قبیل- قهرمانانی که می‌سازند در رؤیای ما.. باز در بغض نگفتن‌ها صدای ما گرفت باز دارد می‌پرد رنگ از رخ سیمای ما غیرت ما را محک زد باز خون دیگری وای ما و وای ما و وای ما و وای ما...
عبور کرده زمانم چرا هدر دادم سوال از خود من عامِدأ نظر دادم نگاه یار خموشست دلش پر از آشوب تناقضی متواضع که من خبر دادم 🌸از این سکوت گریزان از آن صدا بیزار صدا،سکوت،هماهنگ من ضرر دادم دلیل خانه خرابی تو هم گرفتاری به آهِ خسته دلی اینچنین اثر دادم برای عشق و خودم آنقدَر پشیمانم عبور کرده زمانم چرا هدر دادم
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد من سالهاست هیچ نمی آورم به یاد بی اعتنا شدم به جهان، بی تو آنچنان کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد من داستان آن گل سرخم که عاقبت دلسوزی نسیم سرش را به باد داد گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما ، مرحمت زیاد!
عشق است اینکه یک نفر آغاز می کند هر روز صبح را به هوایِ سلام تو... ❤️ صبحتون حســـــــــــــینی🌸
🍂 طرحی از زلف تو دیشب به سرم کرد خطور صبح با هر که سخن رفت پریشان گفتم
ما با دلمان هنوز مشکل داریم صد سنگ بزرگ در مقابل داریم  معشوق خودش می برد و می دوزد انگار نه انگار که ما دل داریم # جلیل‌صفربیگی
آمدی تا وا کنی مثلِ علی خوانِ کرم کوریِ چشمِ حسودان، این حسن دارد حرم سلام دوستان صبحتون بخیر🌸
قسم به‌حضرت‌سبحان،دوشنبه‌‌ها قلبم؛ دخیلِ نام‌حسن شد،همین‌مرا کافیست