eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ رفتم وزحمت بیگانگی از کوی تو بردم...
از کودک بی‌تابِ درونم خبری نیست... چندی‌ست که در تاب‌و‌تب پیر شدن‌هاست...!
💠 گفتـم شـرابِ وصـْل به اوبـاش مـی‌دهنـد؟ بـا خنـْده گفـت: بنده‌ی «او» بـاش، مـی‌‌دهنـد ... ✍
و من هنوز در گیرودارِ نبودنت دوست داشتنت را از یاد نبرده‌ام...! شبتون پر عشق 🍂🍂
نفس کشیدن اگر خود نشان زندگی است به دوستان برسان: زنده ام، ملالی نیست!
دستِ من نیست ولی خـاطره اش لاڪـردار همچو یڪ مرغ اَجَل ،جانِ مرا می پاید
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
هـر گوشه ی این شــهر ز ما خاطره ای بـود اکنــون ز غـــم هجـر ، همـه شــهر غم انگیز
قهوه را بردار و يك قاشق شكر، سم بيشتر پيش رويم هم بزن آن را دمادم بيشتر قهوه‌ی قاجاری ام همرنگ چشمانت شده ست می شوم هرآن به نوشيدن مصمم بيشتر صندلی بگذار و بنشين روبرويم، وقت نيست حرف‌ها داريم، صدها راز مبهم، بيشتر راستش من مرد رويايت نبودم هيچ وقت هرچه شادی ديدی از اين زندگی، غم بيشتر عمق فنجان هرچه كمتر می شود حس ميكنم عرض ميز بينمان انگار كم كم بيشتر خاطرت باشد كسی را خواستی مجنون كنی زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بيشتر حيف بايد شاعری خوشنام بودم در بهشت مادرم حوا مقصر بود، آدم بيشتر سوخت نصف حرفهايم در گلو، اما تو را هرچه میسوزد گلويم دوست دارم بيشتر
تشنه عشق تو ام تو جرعه آبی شب بخیر نیست همچون عشق ما اندر کتابی شب بخیر از لب لعل تو خواهم بوسه ای ای نازنین... جام من را پر کن از چشمت ، شرابی شب بخیر با تو باشد روزگارم همچو باغی در بهشت بی تو دنیا میشود دشت عذابی شب بخیر یک نفر میگفت از دوری من گریان شدی اشک ریزان روی آتش چون کبابی شب بخیر من خراب طعم لب هایت شدم ، آیا تو هم... از فراق من چنین زار و خرابی؟! شب بخیر سخت می آید برون از سینه ام دیگر نفس دوریت گشته به حلقم چون طنابی شب بخیر شاد گردند کودکان با دیدن چندین حباب کودکم من تو برای من حبابی شب بخیر "عاصی" 💞💞💞
عمری به عبث در ره مقصود دویدیم یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
من از عاشق شدن گفتم، به طعنه گفت: دینت رفت "جهان دار مکافات است" کافر میشود روزی
یکدیگریم؛ آینه‌های دچار خویش دلتنگ خویش، منتظر و بی‌قرار خویش چون جاده‌های گمشده‌ی زیر نور ماه بی‌حرف و حدس می‌گذریم از کنار خویش این زندگی، نفس نفس‌اش، سقط مرگ بود غم بود آس ما به بساط قمار خویش باید دوباره دست در آغوش خود شویم از این غریبه‌تر، چه کسی در دیار خویش؟ لب‌های ما دو بوسه‌ی سرخ است، گرچه دیر روییده‌ایم مثل گلی بر مزار خویش
‏جایِ مهتاب به تاریکیِ شب ها "تو" بتاب
یکدیگریم؛ آینه‌های دچار خویش دلتنگ خویش، منتظر و بی‌قرار خویش چون جاده‌های گمشده‌ی زیر نور ماه بی‌حرف و حدس می‌گذریم از کنار خویش این زندگی، نفس نفس‌اش، سقط مرگ بود غم بود آس ما به بساط قمار خویش باید دوباره دست در آغوش خود شویم از این غریبه‌تر، چه کسی در دیار خویش؟ لب‌های ما دو بوسه‌ی سرخ است، گرچه دیر روییده‌ایم مثل گلی بر مزار خویش
🌿🌿🌿 آدمِ پا در هبوطم با گناهے تیره تر؛ سیبِ ممنوعے ڪشانده پرتگاهے تیره تر؛ "طَرْطَبه" تا عمقِ خاکِ ریشه هاےِ جان دوید، اهرمن روییده خود را با نگاهے تیره تر؛ یوسفِ زیبایے ام را چند وقتے مےشود، دستِ ناپاڪے گرفت انداخت چاهے تیره تر؛ روحِ "آتیلاے"ِ تاریڪے درونم عشق را، مےڪُشد با رعدِ "مارس" و با سپاهے تیره تر؛ شڪلِ زن ها در ڪتابِ آل احمد نیستم، رنگِ "لاقیسم" به عمرِ پُر تباهے تیره تر؛ چون منِ گمراه چشمِ دیوِ "جِهِنّٰا" ندید، گم شده نورم میانِ ڪوره راهے تیره تر؛ (مهدیـــه_گودرزے) ( ۲۳ ام بهمن ماه ۹۹ ) ★★★★★ طرطبه:نام یکی از دختران شیطان آتیلا:ازفرمانروایان خونخوارتاریخ جهان مارس:نام شمشیر معروف آتیلا که به گفته ی اوخدای مارس با رعد وبرق طوفان شبی به او هدیه داده مصرع نهم:اشاره به کتاب زن زیادی جلال آل احمد لاقیس:نام یکی دیگر از دختران شیطان جهنا:جهان زیرین وسرزمین تاریکی و سرزمین رانه شدگان اسرائیل(برابر با جهنم مسلمانان)
دلم را برده یک دختر که چادر هم به سر دارد ز طلاب قم است و از دل زارم خبر دارد زند بر چهره روبند و برای صورت ماه اش... از این وادی به لطف حق یکی محکم سپر دارد نمازش پر ز معنا و لبانش پر ز شیرینی... دو چشمش میکده آری که انواع گوهر دارد جواب رد فقط داده به خواهش های قلب من... به او گفتم دعایم کن دعای تو اثر دارد نماز شب که می‌خواند دلم دیوانه می‌گردد... گمانم حضرت مریم(س) به محرابش نظر دارد حجابش را ، حیاءاش را ، دو چشمان بلایش را چه گویم از بتی زیبا که دائم چشم تر دارد شدم مجنون که بشنیدم نگار گل رخم فردا... ز شهر من به شهری دور بلی قصد سفر دارد "برائت" را کناری نه "تولی" کن به دلداری... شوی بر مومنه عاشق ، هزاران دردسر دارد! "عاصی" 🌹❤️
این دهان ِ باز و چشم بی تحرک را ببخش آنقدر جذابیت داری که حیرت می کنم!
لَبخند زدی، قالبِ شعرِ من عوض شد در شعر من اِنگار، اَلَم شَنگه به پا بود...
‌ رفتم بطبیب و گفتم از درد نهان گفتا که ز غیر دوست بر بند زبان گفتم که غذا ؟ گفت همین خون جگر گفتم پرهیز ؟ گفت از هر دو جهان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خاطرت باشد کسی را خواستی مجنون کنی زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بیشتر
نپرس از این که کنارت همیشه خواهم ماند؟ بریدن از تو فقط خاک گور می‌خواهد...!
غزلی ناب سرودم که تو را وصف کنم شاعران چون که شنیدند، غزل‌خانه زدند
ناله هایم بر دلِ سنگ تو تاثیری نداشت آن قدر مغرور بود این کوه، تکرارم نکرد!
غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی؟! دو سه خط گلایه دارم، که به عرض میرسانم: من و میل این چنینی!!!تو چرا بدون میلی؟! همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام من... تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته! خیلی... تو که پیش من نباشی ،همه دارم و ندارم... قلم است و شعر ِ ناقص ، دو سه واژه ی طُفیلی تو نماز نیمه شبها...تو نیایشی...نه شعری! تو شبیهِ یک دعایی،که مقدسی ! کُمیلی من و پای لنگ شعرم،تو بگو چگونه روزی... برسد به گَرد پایت؟ که قطارِ روی ریلی نکند خبر نداری؟نَفَسم بیا که کارم... دگر از غزل عزیزم ،به خدا گذشته! خیلی. لاادری 🍁