eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ازمن گذشت ومن هم از او بگذرم ولی با چون منی به غیر محبت روا نبود مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ گاهی همین که دل به کسی بسته‌ای، بس است بغضت ترک‌ترک شد و نشکسته‌ای، بس است
شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت
ای بــارش خـیـال تــو آب حـیات من جان‌دادنِ به‌عشقِ توخمس‌و ذکات من در کوچه‌های بیکسیِ خویش گم شدم ای گــوشــه‌یِ نـگـاه تـو راه نجـات من...
🌸 یک یا حسین گفتم و دیدم غمی نماند تسکین دردهای دل مضطرم حسین 🆔 @shokofeha_ye_kheal
یاصاحبالزمان(عج) قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود در راهِ جمکران،سرِ راهی ببینمت یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من سرگرم میشوم به گناهی ببینمت دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت 😭😭😭
سلاااااااااااام. صبحتون بخیر. روز دانشجو هم مبارک🌹🌹🌹🌹🌹🌹
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن در قلب من سراغ غم خویش را مگیر خاکستر گداخته را زیر و رو مکن در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن راز من است غنچه ی لب های سرخ تو راز مرا برای کسی بازگو مکن دیدار ما تصور یک بی نهایت است با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن
هر نگاهت درسِ عشق و خنده‌ات درسِ وفا تا تو استادی، چه شیرین است دانشجو شدن
بیزار بودم از کلاس و مدرسه،اکنون ببین شاگرد اول می شوم در مکتب چشمان تو @khatdl
بس که تکرار شده حسرتِ من در ابیات منتقدها هم از این روسری ات بیزارند
دوره سعدی و حافظ صحبت از زلف تو بود نوبت دوران من شد روسری سر کرده ای ؟؟😉 😊😊
4_5828182311849429733(2)(1).mp3
3.81M
گر عقل روی حرفِ دل اما نمی گذاشت تردید پا به خلوتِ دنیا نمی گذاشت از خیرِ هست و نیست دنیا به شوقِ دوست می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت ما داغدار بوسه وصلیم چون دو شمع ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت فاضل نظری
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدهِ عالم دوام ما ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾•
هیچکس مانندِ من مردِ چنین جنگی نبود    لا فَتی اِلا خودم لا سَیف اِلا چشـــم تو ... ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
یک تریلی شعر گفتم ماند در پستوی دل بی وفا یک بار یک شعر مرا از رو بخوان
یعقوب را که غصه ی یوسف شکست و تو داری برای چند نفر گریه می کنی ...؟! ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
پاییز در کنار تو یک چیز دیگریست حس قشنگ دیدن تو فصل بهتریست
هر گاه یک نگاه به بیگانه می‌کنی خون مرا دوباره به پیمانه می‌کنی ای آنکه دست بر سر من می‌کشی! بگو فردا دوباره موی که را شانه می‌کنی؟ گفتی به من نصیحت دیوانه‌گان مکن باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌کنی ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی در سینه‌ی شکسته دلان خانه می‌کنی؟ بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت چون رنگ رخنه در پر پروانه می‌کنی عشق است و گفته‌اند که یک قصه بیش نیست این قصه را به مرگ خود افسانه می‌کنی
چه ڪردے مهربان من ڪه با طوفان نمی‌لرزد دلے ڪه پیش از این می‌شد تڪانش داد با آهی .
در کلاسِ چشم سید هرکه دانشجو شود ترمها را پاس خواهد کرد در هفتاد سال
شُکوه دارم و شِکوه از این جهان مثل چهل ستون شلوغی که از درون تنهاست در مسیر اصفهان جای شما خالی
فارغُ التحصیلِ چشمانت شُدن، شد آرزو روز دانشجوست امّا در دبستان مانده ام... سیدشهرام علیزاده
در آتش‌کَده‌یِ آذَر ،قلب‌ها هَرگز نمی‌سوزَد شُعله‌های عشق ،در اِنتهای پائیز یَخ می‌زَد
ای بر پدرت پاییز ، اینقدر نسوزانم از دوری و غم سرریز،اینقدر نسوزانم هی بارش بارانت هی داغ نبودن هاش از بی کسی ام لبریز ، اینقدر نسوزانم
بے‌ ڪیمیاے مستـــــے تبدیل ِ غم مــــحال است .... ےا مے حلال فرما یا غـــــــم حــــرام گـــــردان..❈
بر در دانشکده‌ای رفتم دوش ، دیدم دوهزار لیسانسه‌ی کوزه به دوش ! هر یک به زبان حال با من گفتند : این کوزه بگیر و مدرکت بنداز توش !
نگو چگونه ای که لاجرم بگویم عالیم بگوکجای قصه ای؟بگویم این حوالی ام توبی نصیبی ازمن ومن ازتوبی نصیب تر که من زنی نشسته،کنج خانه ای خیالی ام اکرم_مومن_پور
‍ ‌ ‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم او را خود التفات نبودش به صید من من خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺