eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کیفیت آغوش ، مهم است ، برایم کمّیت آن هم به فدای بغـــــــــل تو 😉
🖇🌱 یادش‌همھ‌جاهسٺ‌خودش‌نوشِ‌شما(: ای‌ننگ‌براومرگ‌برآغوشَ‌شما(:
هفتاد من هم مثنوی اینجا ببافم جز دوستت دارم که معنایی ندارد
من سراپا همه زخمم تو سراپا همه انگشت نوازش باش...
ای ناب ترین سوژه ی نقاشی دنیا طعنه زده چشمان تو بر آبی دریا بر بوم دلم،طرحِ نگاهت شده تکمیل احسنت عزیزم به تو معشوق توانا
دیگران با خشم می کشتند، او با خنده اش جنگِ نـرمـی در نگاهـش شهـر را ویـرانه کرد.. ♥️
💚 نازم به چشم یار که تیر نگاه را بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد 🕯🌺
✨ حالِ من، مثل یتیمی ست که هنگام دعا به فرازِ "بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمّی" برسد!
چنين كه تنگ گرفته است آن دهان بر ما لبى كه قسمت ما مى شود لب گور است
شعــــــر من رقص قلم نیست ڪه فریاد دل است بسته اے بر دل من صــــــد غل و زنجیر ڪه نگو
دلم عاشق شدن فرمود و من بر حسبِ فرمانش در افتادم بدان دردی که پیدا نیست درمانش... ♥️
آن شاعران کہ از تو بہ توصیف تن خوشند کورند، آنقدر کہ بہ یک پیرهن خوشند زیبایےات وسیع‌تر از حد وصف ماست بدبخت مردمی کہ بہ اشعار من خوشند! دلخوش بہ خنده‌های منِ خیره سر نباش دیوانہ ها بہ لطف خدا، غالباً خوشند! مو وا کن و ببین کہ در این شهر، عده‌ای با آن کمند، گرمِ بہ هم ریختن، خوشند گاهے مرا نگاه کنے رد شوے بس است  آنها کہ بےکسند بہ یک در زدن خوشند
شاعر شدم و سرودم از ابرویت نقاش شدم فرچه ی کارم مویت خطاط شدم تا بنویسم از تو القصه هنرمند شدم با رویت
مجنونِ من!برای تو لیلا نمی شوم دل مرده ام به سادگی احیا نمی شوم آه ای قطار مرگ مرا با خودت ببر آماده ام،مزاحم دنیا نمی شوم 🌱 @meroomah
پرواز میخواهم بیاو آسمانم باش بیزارم از دنیا بیا بانو جهانم باش چشمان تو زیباترین مضمون شعرم شد باش و عصای دست و پاهای زبانم باش چون مرده ای در حال و رفت و آمدم بی عشق از دست وپاها تا نیفتادم تو جانم باش جز بودن تو خواهش دیگر ندارد دل یا مهربانم باش یا نامهربانم باش از هر نسب یا هرسبب خالیست اطرافم هم بستگان هم سایر وابستگانم باش برروی دریا تخته چوبی بی هدف هستم مقصد توهستی نازنینا بادبانم باش
از من مخواه شعر بلند ای عزیز من تا مینویسمت قلمم بغض میکند
بوسه هایت شوک برای قلب بیمار من است؛ ایست قلبی کرده ام... یک شوکِ دیگر واجب است!
چشمان قشنگت چو الماس بلورین منشور شده بر دل من حضرت مریم♥️
جز خسوف روی ماهت اتفاقی شوم نیست میپرستم ماه را ،از سجده ام معلوم نیست ؟! آنقَدَر با سرعت این عاشق شدن رخ داد که صحنه ی آهسته اش هم آنچنان مفهوم نیست ! ترکمانچایی که من با چشمهایت بسته ام بین کشورهای عاشق پیشه هم مرسوم نیست این درشت افتادن چشمت درون عکسها منکرش باشی، نباشی، مطلقا از زوم نیست ! لا اقل تا زنده ام سیبی برایم قاچ کن! در جهنم سهم من چیزی به جز زقّوم نیست گرچه حاشا میکند اخمت،ولی مانند تو هیچ کس در مهربانی راحت الحلقوم نیست
لااقل صد ها غزل در وصف چشمت گفته‌ام خاک عالم بر سرت، یک ذره با احساس باش
دلم، از بوسه‌ات،،، گل‌پونه‌ی خرداد می‌خواهد ز خورشیدِ تنت،،گرمایِ چون مرداد می‌خواهد دو چشمم مستِ از چشمت،،نگاهم گرمِ ابرویت دلم نوشیده از پیمانه‌ات،،،، فریاد می‌خواهد نفس دلتنگ‌و بغض‌آلوده،چشمم خیره بر دفتر قلم،،، بغضِ گلو را از قفس آزاد می‌خواهد سر انگشتِ خیال از سازهای تار گیسویت دف و تار و رباب و نغمه‌هایی شاد می‌خواهد نفس‌هایم،،، لبم، چشمم، نگاهم،،،آه،،،آغوشم تو را در دست‌هایم،،،هر چه بادا باد میخواهد دلم لرزیده از غم،، سقف و دیوارش ترک خورده ولی در کشورش عشق تو را آباد می‌خواهد تو سهمم نیستی، میدانم اما بعد مرگم،،دل دمی یا لحظه‌ای از خاطراتت، یاد می‌خواهد زبان
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود؛ ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام... | |
🍬-' شعر مرا شنید و پسندید و گریه کرد اما مرا نخواست، چه می‌خواستم چه شد!
بیستون کنده شدو عشق به سامان نرسید دیگر از تیشه ی فرهاد بدم می آید.... ؟
میان سینه‌ی ما آتشی به نام دل است  که یادگار گرانمایه‌‌ای ز دلبر ماست!...
یک لب بده به من که لبم تیر میکشد عشقت مرا به آتش و زنجیر میکشد یک لب بده دوباره که در حسرت لبت تب آتشی براین دل غمگیر می کشد چون آهویی که از همه مردم گریخته خود را به زیر سایه‌ی یک شیر می کشد این بوسه ها که می چشی از قندهار لب آخر تو را به قله ی پامیر می کشد این لحظه های داغ هوس خیز عاشقی ما را به یک جنون نفس گیر می کشد بر روی بوم نرم تنم دست های تو یک چشمه زلال سرازیر می کشد حاشا که شیخ، از شب ما با خبر شود کار من و تو باز به تعزیر می کشد...
خوشی یعنی که معشوقت خودش اهل قلم باشد وکیل و قاضی شعرت، و گاهی متهم باشد طبیب قلب بیمارت دوای درد بی درمان صدای خنده هایش پاد زهر هرچه سم باشد بگویی خسته ام ،میل زیارت کرده ام امشب بگوید پایه ام عشقم، قرار ما حرم باشد بگویی دوستت دارم،بگوید بیشتر، یک آن بغل وا کرده وپاییز در باران نم باشد تصور کن بهشتی را که وصفش رفته در قرآن میان چشم و آغوش و لبانش گرد هم باشد چه می خواهد از این دنیا به غیر از ساغری از می کسی که همدمش زیبا و پاک و هم قسم باشد
به مهمانی ما هرگاه آمد صبحدم شادی شبیخون زد شباهنگام غم در جشن دامادی به گرگستان گذار روستا افتاد یا انگار به جای بره آن شب گرگ می زایید آبادی صدای ضجه ی ما را ده بالا نمی فهمد گلوی پاره را آخر کجا یارای فریادی؟ گرفتاریم در سلول تنهایی و می جنگیم به نام عشق در اندیشه و رویای آزادی شبان مست و دِه در خون و پاییزی چنین نکبت کجا!؟ کی!؟ کعبه ی آمال ما برداشت ایرادی سراغ از حال ما باید بگیری عشق و می دانم تو آخر می رسی از راه و در راه است آبادی
از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام در فکر فرو میروم از من چه دیده ای♥️
امشب کنار غزل‌های من بخواب شایــد جهانِ تـــو آرام‌تـــر شود ♥️