eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گاه در گُل می پسندد،گاه در گِل میکشد هرچه آدم می کشد، از خامی دل می کشد گاه مثل پیرمردان ساکت است و باوقار، گاه مثل نوعروسان،بی خبرکِل می کشد کجروی های "فُضیل"این نکته را معلوم کرد: عشق حتی بار کج را-هم-به منزل میکشد موجهای بیقرار و گوشماهیها که هیچ، عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد! دوست مست و چشم من مست است و میدانم ، دریغ، دست از آهو، پلنگِ مست،مشکل می کشد حسین جنتی
دیشب ازشوق حرم گریه امانم را برد لحظه ای صحن تورادیدم وجانم را برد شوق دیدار عجب حال و هوایی دارد شوررفتن به سرم، روح و روانم را برد لحظه ای کفترم و مسجد گوهرشادم شعر و نقاره ی تو تا ضربانم را برد لحظه ای تا دم ایوان طلا پر زده ام یا به آن کنج رواقی که نشانم را برد بی نشان حرمت، نام و نشانی دارد جلوه ی مشرقی ات نطق بیانم را برد لایق کوی تو ای شاه،نیم رو سیهم سیل عصیان و گنه،تاب و توانم را برد گره بسته ی خلق و کرم بی حدتان پشت آن پنجره ها بود گمانم را برد کربلایی شدنم گوشه ی چشمان تو بود شوق شش گوشه ی ارباب،جهانم را برد شب جمعه ست نسیمی ز فضا می آید این براتیست که از صحن رضا می آید : 💔 شب جمعه و دلم تنگ تو ای راه نجات باز هم فاصله ها بغض گلوگير شده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، .
تو ماه بودی و بوسیدنت ، نمیدانی چه ساده داشت مرا هم بلند قد میکرد
به رسم صبر، باید مرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشان تر مسلمانی که می خواهد نگاهش را نگه دارد عصای دست من عشق است، عقل سنگدل بگذار که این دیوانه تنها تکیه گاهش را نگه دارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد دلم را چشم هایش تیرباران کرد، تسلیمم بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد !
AUD-20211203-WA0027.mp3
8.13M
# محسن_چاوشی 🎼به نام باب دلمی 🎧 •|🌿
💚 دلتنگم و جز روی خوشٺ در نظرم نیسٺ در گیتی و افلاڪ بہ جز تـــو قمرم نیسٺ با عشق تــــو شب را بہ سحرگاه رسانم بی لذٺ دیدار تو شب را سحرم نیسٺ 🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹 🌺🌷🌹
قاب عکسی کهنه ام در گنجه...پیدا کن مرا بر غبار صورتم دستی بکش‌؛ها کن مرا از تماشا کردن باران که لذت می بری... روبرویم ساعتی بنشین ،تماشا کن مرا دستهایت زیر چانه خیره شو در چشم من بغض اگر کردی نترس و باز حاشا کن مرا حاصل تفریقت از آغوش من گرچه غم است از حواس جمع آن آغوش منها کن مرا به همان تنهایی ام بسپار.... بعد از سالها یک صدا می آید از گنجه....که پیدا کن مرا
از خط ریحان لعل او مرا معلوم شد لشکر شام حبش این شهر ویران می کند
شعشعه ی شوقِ شمس شیشه ی شب را شکست گاهِ پگاهی دگر گنجه ی گوهر گسست سینه به سودای صبح سر به سعادت سپرد شکر که شد باز هم روحم از این صبح مست
آبادی شعر 🇵🇸
👌👌👌👌 واج آرایی های قشنگی داره
بله که بلدم. پ چی فک کردی. تازه کجاشو دیدی زلف قشنگ‌. 😉😉
انفرادی شده سلول به سلول تنم... خودِ من در خودِ من در خودِ من زندانی‌ست...