eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
176.7K
چون که عاشق گشتی و راهی نداری پاک باش از خدایت کن تمنا بر در او خاک باش گرچه باشد لحظه هایت دائماً در فکر او گرچه باشد بر زبانت لحظه لحظه ذکر او گرچه بسته جان تو بر جان آن ماه تمام گرچه گویی صبح ها از دور بر رویش سلام گرچه می میری برایش ، گرچه میسوزی هنوز گرچه آه و اشک و ناله گشته کارت شام و روز گرچه باشد سخت ، تقوای خدا باشد مسیر گرچه بر چشمان آن مه پاره گردیدی اسیر کن توکل کن توسل اجر داری ای سعید آتش عشق ات کند آخر تو را روزی شهید "عاصی" 😭😭💔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنبور عسل بودم و باطل گشتم از یاد گلم دمی که غافل گشتم رفتم پِی اغیار و رها کردم گل من طعمه‌ی عنکبوت قاتل گشتم 😔
سلام سلااااااااام. صبح همگی خیلی به خیر🌺💐💐🌹🌹🌹
زیباترین حکمت"دوستی" به یادهم بودن است نه درکنارهم بودن...! سلامتیه همه ی دوستان مجازیمان،که کنارشون نیستیم ولی همیشه به یادشونیم "تقدیم به شمادوستان گل" ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیست این سقفِ بلندِ ساده‌یِ بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست • محمدرضا شجریان 🍁
صبحى كه طلوعش گل روى تو نباشد يا ذره ايى از عطر تو ، بوى تو نباشد با مهر بگوييد،نتابد به جهانم وقتى گذرم بر سر كوى تو نباشد السلام علیک یا اباصالح المهدی
تن چیست که با خاک برابر نتوان کرد؟ از کوتهی ماست که دیوار بلند است👌🏻🍃
اگر جنگیده بودم، دست کم حسرت نمی‌خوردم ولی من بر شکست بی‌جدال خویش می‌گریم.
خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟
به گیسوان پریشان خود نگاهی کن که شرح حال من است این کلاف سر در گم به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم
گر نشد او محرمم، مرهم درد و غمم من نشدم بی‌نصیب، شاعر مستان شدم 😊
زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر؟ کان دل پر آرزو از آرزو بیزار شد...
این که با خود میکشم هرسو مپنداری تن است گور گردان است و در آن آرزو های من است!
ز چشمش ببین قلب ویران ترک خورد نشست او ولی بی‌تفاوت پفک خورد ببین شاعر زخمی از داغ هجران چگونه ز بابای عشقش کتک خورد 😭
شهرِ بعد از جنگم و آرامشم طوفانی است مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته...
هر جا سخن از عشق شد اوضاع به هم ریخت
در سرم شوری به پا از حسرت دوران اوج بی قرار زخمه ام، مثل سه تاری سوخته ...
‌ ‏سکوت محض من ای دوست از رضایت نیست ز حجم بغض مگر کوه در گلو دارم!
مثل سرداری اسیرم، “اعتباری سوخته” تو زمستانی لطیفی، من بهاری سوخته شهر بعد از جنگم و آرامشم طوفانی است مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته شرح تنها بودنم تنها همین یک مصرع است: کنج ریلی دور افتاده، قطاری سوخته دردلم شوری به پا از حسرت دوران اوج بی‌قراری زخمه‌ام مثل سه‌تاری سوخته باختم خود را به پایت ، از غرور سرکشم پاکبازی مانده با دار و نداری سوخته
در پاسخت گاهی فقط لبخند باید زد جا می زنی اما به من "نامرد"می گویی
هم از تبار سکوتم هم از سلاله‌ی غم درون چشم سیاهم نشسته هاله‌ی غم هزار حرف نگفته هزار واژه‌ی تلخ نوشته‌ام که بماند بجا مقاله‌ی غم شکسته سدِّ پر از آه، پشت پاهایش شکسته‌تر شده قدِّ هزارساله‌ی غم صدای بی‌کسیِ قلب خسته را نشنید همان کسی‌که گرفته به‌لب پیاله‌ی غم خلاص‌می‌شوم‌آخر از انحصار سکوت خلاص می‌شوم آخر از استحاله‌ی غم خدا بپاش کمی نور در دلم لطفا هنوز منتظرم در سیاه چاله‌ی غم
من از آغاز سفر غصه ی رفتن دارم ای شب هجر تو چون صبح قیامت نزدیک!
آمدم شعری بگویم ناگهان باران گرفت نام زیبایت نوشتم دفترم هم جان گرفت من خریدار تو بودم با تمام هستی ام رفتی و از هجر رویَت، چشمه ها جریان گرفت گردش خون در وجودم رو به خشکی می رود معدن پمپاژ خونم از غم هجران گرفت پول و ثروت، مال دنیایی شود فانی عزیز غصه دنیا نخور، گر قلبت از دوران گرفت در قیامت کِی کنم شِکوه به درگاه خدا رفته باشند جمله یاران، دل ز آن یاران گرفت ۱۴۰۰/۱۱/۱۷