176.7K
چون که عاشق گشتی و راهی نداری پاک باش
از خدایت کن تمنا بر در او خاک باش
گرچه باشد لحظه هایت دائماً در فکر او
گرچه باشد بر زبانت لحظه لحظه ذکر او
گرچه بسته جان تو بر جان آن ماه تمام
گرچه گویی صبح ها از دور بر رویش سلام
گرچه می میری برایش ، گرچه میسوزی هنوز
گرچه آه و اشک و ناله گشته کارت شام و روز
گرچه باشد سخت ، تقوای خدا باشد مسیر
گرچه بر چشمان آن مه پاره گردیدی اسیر
کن توکل کن توسل اجر داری ای سعید
آتش عشق ات کند آخر تو را روزی شهید
"عاصی"
😭😭💔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنبور عسل بودم و باطل گشتم
از یاد گلم دمی که غافل گشتم
رفتم پِی اغیار و رها کردم گل
من طعمهی عنکبوت قاتل گشتم 😔
#جواد_محمدی_دهنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیست این سقفِ بلندِ سادهیِ بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
• محمدرضا شجریان
#حدیث_دل 🍁
صبحى كه طلوعش گل روى تو نباشد
يا ذره ايى از عطر تو ، بوى تو نباشد
با مهر بگوييد،نتابد به جهانم
وقتى گذرم بر سر كوى تو نباشد
السلام علیک یا اباصالح المهدی
اگر جنگیده بودم، دست کم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم.
#فاضل_نظری
خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست
این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟
#فاضل_نظری
به گیسوان پریشان خود نگاهی کن
که شرح حال من است این کلاف سر در گم
به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است
اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم
#حسین_دهلوی
گر نشد او محرمم، مرهم درد و غمم
من نشدم بینصیب، شاعر مستان شدم
#بداهه 😊
#جواد_محمدی_دهنوی
زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر؟
کان دل پر آرزو از آرزو بیزار شد...
#حسین_منزوی
این که با خود میکشم هرسو مپنداری تن است
گور گردان است و در آن آرزو های من است!
#سیمین_بهبهانی
ز چشمش ببین قلب ویران ترک خورد
نشست او ولی بیتفاوت پفک خورد
ببین شاعر زخمی از داغ هجران
چگونه ز بابای عشقش کتک خورد 😭
#جواد_محمدی_دهنوی
شهرِ بعد از جنگم و آرامشم طوفانی است
مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته...
#حسین_دهلوی
در سرم شوری به پا از حسرت دوران اوج
بی قرار زخمه ام، مثل سه تاری سوخته ...
#حسین_دهلوی
سکوت محض من ای دوست
از رضایت نیست
ز حجم بغض مگر کوه در گلو دارم!
#حسین_دهلوی
مثل سرداری اسیرم، “اعتباری سوخته”
تو زمستانی لطیفی، من بهاری سوخته
شهر بعد از جنگم و آرامشم طوفانی است
مانده از ایل و تبارم یادگاری سوخته
شرح تنها بودنم تنها همین یک مصرع است:
کنج ریلی دور افتاده، قطاری سوخته
دردلم شوری به پا از حسرت دوران اوج
بیقراری زخمهام مثل سهتاری سوخته
باختم خود را به پایت ، از غرور سرکشم
پاکبازی مانده با دار و نداری سوخته
#حسین_دهلوی
در پاسخت گاهی فقط لبخند باید زد
جا می زنی اما به من "نامرد"می گویی
#حسین_دهلوی
هم از تبار سکوتم هم از سلالهی غم
درون چشم سیاهم نشسته هالهی غم
هزار حرف نگفته هزار واژهی تلخ
نوشتهام که بماند بجا مقالهی غم
شکسته سدِّ پر از آه، پشت پاهایش
شکستهتر شده قدِّ هزارسالهی غم
صدای بیکسیِ قلب خسته را نشنید
همان کسیکه گرفته بهلب پیالهی غم
خلاصمیشومآخر از انحصار سکوت
خلاص میشوم آخر از استحالهی غم
خدا بپاش کمی نور در دلم لطفا
هنوز منتظرم در سیاه چالهی غم
#پریسا_مصلح
آمدم شعری بگویم ناگهان باران گرفت
نام زیبایت نوشتم دفترم هم جان گرفت
من خریدار تو بودم با تمام هستی ام
رفتی و از هجر رویَت، چشمه ها جریان گرفت
گردش خون در وجودم رو به خشکی می رود
معدن پمپاژ خونم از غم هجران گرفت
پول و ثروت، مال دنیایی شود فانی عزیز
غصه دنیا نخور، گر قلبت از دوران گرفت
در قیامت کِی کنم شِکوه به درگاه خدا
رفته باشند جمله یاران، دل ز آن یاران گرفت
#محمدحسن_محمدی
۱۴۰۰/۱۱/۱۷