eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کسی "انگشتری" دارد ؛ سلیمان نیست که هر کتابی که مُعَرَّب بود قرآن نیست که هر که از مسجد گریزان هست ؛ بی ایمان نشد هرکسی در مکه مُحرم شد مسلمان نیست که گاه سِجّیل است پنهان در میان ابرها هر چه از بالای سر بارید ؛ باران نیست که گاه قطع عضو و گاهی زهر و گاهی نیز داغ ... دائما شربت برای درد؛ درمان نیست که ! "پسته ی بی مغز چون لب واکند رسوا شود" هر کسی بالای منبر شد سخندان نیست که گاه مرگ عشق آغاز شروعی تازه است سوختن در مکتب ققنوس پایان نیست که! گفته بودی بعد ازین باهر که میخواهی بگرد قلب من آزاد راهِ قم به تهران نیست که!! 😊😊
اَهلِ نَماز میشَوَم، جُمله نیاز میشَوَم سوی حِجاز میشَوَم "باز مُقابِلَم تویی" باده ی ناب میشَوَم، شِعر و کِتاب میشَوَم یِکسَره خواب میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی" هَمرَهِ موج می شَوَم، راهیِ اوج میشَوَم فوج به فوج میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی" سایه ی ماه میشَوَم، دَر تَهِ چاه میشَوَم راهیِ راه میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی" توی رَواق میشَوَم، کُنجِ اُتاق میشَوَم بَسته به طاق میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی اَز هَمه دور میشَوَم، نقطه ی کور میشَوَم زِنده به گور میشَوَم،"باز مُقابِلَم تویی" هَمدَمِ خار میشَوَم، بی کَس و یار میشَوَم بَر سَرِ دار میشَوَم، "باز مُقابِلَم تویی !
🌱🖇 خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد
🌱🖇 گفتم به کامِ وصلَت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بنگر...شاید رسیده باشی!
گیرم پرنده ها به رهایی مصمم‌اند افسوس! میله‌های قفس سخت محکم‌اند تا يادمان نرفته بيا آشتی کنيم آيينه‌های پشت به هم، خالی از هم‌اند بر من مگیر خرده اگر گریه می کنم این اشک ها چکیده غم‌ های عالم‌اند با هیچ‌کس به غیر خودت درددل مکن! ناگفته‌ها بزرگ ترین گنج آدم‌اند باید صبور بود و دعا کرد و اشک ریخت آداب انتظار همين‌ها که گفتم‌اند 🌺🌺
🌱🖇 صد مرتبه آن چادر، جذاب ترش می‌کرد خود کشف حجابی بود، چادر که سرش می‌کرد
🙂🖤 ضــ×ــرب و تقســ÷ــیم دلم با تو بہ حاصل نرسید🚶🏻‍♂ لعنتت باد ریاضی ڪہ پر از مجهولی...💔 🕯🌺
هر چند بگیریم و بگیرید، همتا نشود با خشکِ دهانِ علی اصغر...... 😔😔😔
اے ڪه از چشم من احساس مرا مے خوانی احتیاجے به سخن نیست ،خودت مے دانی فقط این جمله ڪه سخت است نگویم با تو دوستت دارم و دانے به همین آسانی گر مرا ترک ڪنے من ز غمت مے سوزم آسمان را به زمین،جان خودت مے دوزم گر مرا ترک ڪنے ترک نفس خواهم ڪرد بے وجود تو بدان خانه قفس خواهم ڪرد بے تو یک لحظه رمق در دل ودر جانم نیست  بیقرارم نڪنے طاقت هجرانم نیست بے تو با قافله ے غصه و غمها چه ڪنم  تار و پودم تو بگو با دل تنها چه ڪنم شده ام مرثیه خوان دل سودا زده ام از بد حادثه دلبسته و شیدا شده ام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
اے نقطه آرامشم اے دار و ندارم! من بیشتر از خود به وجود تو دچارم دلباختگے حادثه ے اول عشق است بگذار در این حادثه من سر بسپارم بگذار در آرامش آغوش تو یڪبار پا را ڪمے از مرگ فراتر بگذارم اینبار اگر فرصت دریا شدنے هست بگذار ڪه من ابر شوم سیر ببارم زیبایے چشمان تو آغاز جنون است طورے ڪه من عاشق شده ام آخر ڪارم میمیرم اگر باشم و یک روز نباشی من بیشتر از خود به وجود تو دچارم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
چشم ها، غرق ثانیه ها شد نیامدی، قلب ها ،تیره شد از روزگار نیامدی، دنیا،ز ظلم خرد شد نیامدی، اه مظلوم به زیر ستم رفت نیامدی. السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
من اسیرم ، عاشقم عاشق تر از افسانه ها با خیال روی تو من ماندم و ویرانه ها سر خوش هستم من اگر با من بمانی تا ابد گر نمانی وایِ من از طعنۀ بیگانه ها...  ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
تا چشم تو دیدیم ز دل دست كشیدم ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 السلام علیک یاصاحب الزمان کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم می نویسم روی هر گل نام زیبای تو را تا که شاید این روز جمعه ملاقاتت کنم 🌼أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
هرچند حیا می‌کند از بوسه‌ی ما دوست دلتنگی ما بیشتر از دلهره‌ی اوست الفت چه طلسمی‌ست که باطل‌شدنی نیست اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست یک‌بار دگر بار سفر بستی و رفتی تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست از کوشش بیهوده‌ی خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
سلام_امام_زمانم مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را باری به چشم احسان در حال ما نظر کن کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را من بی تو زندگانی خود را نمی‌پسندم کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را اللهم عجل لولیک الفرج ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
تــــو باشے و چاے تازه دم اول صبـــح مــــن هم بِرسم قدم قدم اول صبـــح تـــو ناز ڪنے به گوشه چشمے و منـــم نازت بخــــرم به نرخ جـان اول صبح "سلااااااااام" ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عشـِـــــــق یَعنے . . .            ڪه جهان "غایــــب" و                  تو "حاضــــر"  قلبم باشی...! ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
صبح آمد و دلتنگ تماشاے توام برخیز ڪه من عــ♥️ـاشق دنیاے توام خورشید منے طلوع ڪن حضرت عشـــ♥️ــق مشتاق درخشیدن زیباے توام ❤️🍃✋🏻 ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
دل به هیچ عشقے نمی‌بندم، خیالت جمع جمع از تمام شهر دل ڪندم، خیالت جمع جمع بال پرواز مرا خواهے بچین، خواهے نچین تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمع جمع آینه گاهے برایم نقش بازے می‌ڪند من به رویش هم نمی‌خندم، خیالت جمع جمع جمع ما با هم عددهایے حسابے نیستند ڪم شدن را آرزومندم، خیالت جمع جمع گُر گرفته پیرهن از داغ دل، اما ببین! لب فرو بستم، دماوندم؛ خیالت جمع جمع تیشه را از ریشه‌ام بردار، لازم نیست ڪه پاره شد زنجیر پیوندم، خیالت جمع جمع گرچه چشمان مرا در اشک غلطان ڪرد و رفت! من در این برڪه نمی‌گندم، خیالت جمع جمع.. ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
من فقط خواهم تو باشی در برم دلدار من دانم آخر می شوی از درد من بیمار من سالها من درپی دیدار تو حیران شدم ازپی در فرا قت اینچنین نالان شدم کس نمیداند ز درد هجر تو جانم بسوخت از فغان ناله ام مرغ گلستانم بسوخت از پی ات دامن کشان برکوه صحرا می زنم بهر دیدارت کنون بر دشت و صحرا می زنم ای دریغا ، بهرمعشوقم چنین مستانه ام بر صبا گفتم زعشقی در جهان پروانه ام ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌
دوستت دارم و دیوانه ے چشمان توام مثل یک ڪلبه ے ویران شده ویران توام دوستت دارم و از گفته ے خود خوشحالم گفته ام عاشقم و واله و حیران توام دوستت دارم و عاشق به دو ابروے توام مثل جسمے تویے و من به مثل جان توام دوستت دارم و رسواے جهانم ز رخت تو شهنشاهے و من حاجب و دربان توام دوستت دارم و مهرت به دلم جا ڪرده تو چو ابرے و خودم بارش باران توام ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
این آخر ها با تُ چه نسبتی دارند؟ که مرا بی قرار تر از هر شبم میکند.. ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گناه از من جدایی می‌کند شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا جای دیگر روشنایی می‌کند ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
دلم بردی و آنگٖاهی به پـنـدم صـبـر فرمایی مکن تکلیف ناواجب، که بی دل صبر نتوانم...
رفته‌ای از برِ ما، چشم به راهیم؛ بیا حلقه در گوشِ درِ کعبه‌ی آهیم، بیا دوری‌ات بندِ غم افکند به پای دلِ مست مست بودیم، پشیمان ز گناهیم؛ بیا
زحمتت هستم و ای کاش دگر کم بشوم یا که نه ... با نفس قدسی ات آدم بشوم چه خیالات عجیبی ... من و این بار گناه ... خواستم در نظر چشم تو مَحرم بشوم این همه پیش همه رو زدم و خوار شدم کاش یک بار فقط پیش شما زانو زنم شده بازیچه ی من ذکر دعای فرجت کاش عامل به دعاهای قنوتم بشوم منتظرهای تو رگبارِ بهاری هستند کاش من هم ز غمت بارش نم نم بشوم انتظار فرجت راه حسین است فقط کاش لبیک ، به پیغام مُحرّم بشوم ذکر تو این شده که "کیست مرا یار شود !؟" نکند جای اضافه شدنم کم بشوم !؟ به عمل کار برآید نه به "جانم به فدات" پای دار غم تو کاش که "میثم" بشوم غبطه خوردم به شهیدان حریم زینب آرزو می کنم ای کاش که من هم...
قلم در دست من بی تو ندارد شوق رقصیدن کمک کن تا که بگریزم من از اندوه و ترسیدن
مبین که پیشِ تو بغضم همیشه زندانیست هنوز همدمِ این مرد، اشکِ پنهانیست به وعده‌های تو امیدوارم؛ اما حیف که عمرِ نوح ندارم، که آدمی فانیست!
می‌خواستم وجود تو را شاعری کنم کاری که احتیاج به خوش‌باوری نداشت یک شهر در به در شده است از حضور تو یوسف هم این‌قدَر به خدا مشتری نداشت