eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در سـینه پُـر از صُـحبتِ دَردِ غَـم دوریسـت هَـمـدرد نَـدیــدیــم و کســـی هیـچ نَگُفتـیم
•• غمگین نشو که سنگ،مرامش شکستن است آیینه نیز ترسِ مدامش،شکستن است بگذار عشق قسمتی از زندگی شود گاهی بشر،دلیلِ دوامش، شکستن است!
گفتند بگو:عشق...و من مست شدم ...مست بیچاره و دیوانه شدم... رفته ام از دست ای اهل زمین دل مسپارید به معشوق من دیدم و گفتم به همه...عشق دروغ است
خبر داری که شهری روی لبخند تو شد شاعر؟ چرا اینگونه، کافر گونه، بی‌رحمانه، میخندی؟
دارد بت من با همه کس گوشه‌ی چشمی چون شمع که مخصوص کسی نیست نگاهش..
گفت:تو هم که همش مریضی و یه جات درد میکنه. خندیدم :) آخه نمیدوست روزی چند بار به خدا میگم درد و بلاش بخوره به جون من...
نشد سلام دهم عشق را جواب بگیرم غـرور یخ زده را رو به آفـتاب بگیرم نشد که لحظهٔ فرّار مهربان شدنت را به یادگار ، برای همیـشه قاب بگیرم نشد تقاص همه عمر تشنه جانی خود را به جرعه‌ای ز تو؛ از خندهء سراب بگیرم چرا همیشه تو را؛ ای همه حقیقتم از تو من از خیال بخواهم و یا ز خواب بگیرم؟ چقدر میشود آیا در این کرامـت آبی شبانه تـور بیاندازم و حـــباب بگیرم حصار دغدغه نگذاشت تا دقیقه‌ای از عمر به قول چشم تو: «حالی هم از شراب بگیرم» خلاصه مثل مترسک گذشت زندگی من نشد که عرصهء پروازی از عقاب بگیرم بیست‌وهفتم فروردین زادروزِ شاعر و غزلسرا
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شود باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود …!
محبوب من! هر روز، شما را دوست دارم. هر روز دلم می‌تَپَد کاش جمعه، دلِ آدمی تعطیل بود.✋ 🌱
من شکستم که نیفتد، تَرَکی بر دلِ تو نشد آرام دلت باز بگو می‌شِکَنَم... 🌱
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
خوش تر از این نیست در احوال من من ازآن تو شوم... تو مال من
آواره ام.. وقتی که چشمان تو گریان است دنیای من در کنج چشمان تو پنهان است
تو که رفتی و نگاهم ز غمت گریان شد چشم هایم همه جا سوژه ی نقاشان شد
آمدی قصه ببافی که موجه بروی ؟! در نزن رفته‌ام از خویش کسی منزل نیست
خوابِ شب من پرید می‌دانی چیست ؟! نام مرضِ جدید می‌دانی چیست ؟! ای رفته به خوابِ پادشاه هفتم !! وابستگیِ شدید می‌دانی چیست ؟!
‌ چیست در خلــوت بی رونق شبهای دلـم جزخیال توکه افتاده به جانم شب وروز
من عاشق آن لحظه ی دیدار قشنگم تاکی به تمنای وصال تو بجنگم؟؟
آغوش من و عشق تو و لحظه دیدار  رویای قشنگیست و اما شدنی نیست!
ای آنکه مرا برده ای از یاد ، کجایی ؟ بیگانه شدی ، دست مریزاد ، کجایی ؟ در دام توأم ، نیست مرا راه گریزی من عاشق این دام و تو صیّاد ، کجایی ؟ محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت آوار غمت بر سرم افتاد ، کجایی ؟ آسودگی ام ، زندگی ام ، دار و ندارم در راه تو دادم همه بـر باد ، کجایی ؟ اینجا چه کنم ؟ ازکه بگیرم خبرت را ؟ از دست تو و ناز تو فریاد ، کجایی ؟ دانم که مرا بی خبری می کشد آخر دیوانه شدم خانه ات آباد ، کجایی ؟
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست بعد تو آیینه های شعر سنگم میزنند دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست پریزاد
از غم عشق تو و داغ دلت آگاهم بی سبب نیست که اینگونه تو را میخواهم
بغلت باغِ اقاقی، غزلی بی‌تکرار که تراشیده شده حرف به حرفش انگار تو ردیفی که ردیفم شده تا دنیا هست دوستت دارم و خوب‌است چقدر این اقرار مطلعی ناب برای دلِ بیمارِ منی تو حقیقت، نه! دروغی که نداری انکار ولعِ من که تو را شعر کنم بسیار است چه کنم طعم شرابت نچشیده خودکار برسان جامِ لبت را که کمک می‌خواهم نفسم تشنه وُ جانانه شده‌ ست این پیکار نبضِ ابیاتِ من از موی تو آهنگ گرفت بی‌قرار است و بریده، که شده خودمختار نازنین! سقفِ بلندِ همه رؤ یا ها یم مستِ مستم، نگذاری بکنندم هشیار ...
در پی ردهای پایت جمعه ها گشتم چنان تا رسیدم بی امان بر شنبه ها صاحب زمان(عج) کاش میشد شنبه و یکشنبه هم می آمدی خسته از این العجل ها - الامان ها شد زبان