eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
غم و مهر حسین من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم بر مشام جان زدم، یک قطره از عطر حسینی سبقت از مُشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم عالم ذر، ذره‌ای از خاک پای حضرتش را از برای افتخار از حضرت داور گرفتم بر در دروازه‌ی ساعات، یک ساعت نشستم تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم زینبی دیدم، چه زینب؟ کاش مداحش بمیرد! من ز آه آتشینش، پای تا سر در گرفتم سر شکسته، دل پر از خون، دیده خون آلود اما حالتی دیدم که بر خود، حالتی دیگر گرفتم ام لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه‌کامان سر به راه دوست دادم، زندگی از سر گرفتم اکبرم کشتند و عون و جعفر و عباس و قاسم تا خودم از تشنگی، آب از دم خنجر گرفتم گفت ساعی زین مصیبت از در دربار جانان حظّ آزادی برای اکبر و اصغر گرفتم 🏴 (ساعی)
جمع صفات پنج تن یکجاست زینب اثبات ذات مادرش زهراست زینب نور حقیقت در شب ظلمت فقط اوست "اِنّا هَدَیناهُ السَّبیلِ" ماست زینب او را صداکردم" وَ ما اَدراک" گفتند از بس مقام و رتبه اش بالاست زینب دربارگاه قدس، در سیر اِلَی الله مرکز نشین حلقهء سرهاست زینب زنجیرهء وصل امامت بر امامت در امتداد روز عاشوراست زینب گفتیم " عَرِّفنی" ندا آمد که حاشا مثل خدا معروف ناپیداست زینب بَینی و بَین الله، مجذوب حسین است زینب نگو که محشر کبراست زینب دارد گره وا میکند از کار عالم وقت نماز شب اگر تنهاست زینب دادند دستم را به دستان ابالفضل هربار که حاجات من را خواست زینب محکم گره زد معجر خود را از امشب یعنی علمدار حرم فرداست زینب
•با تو انگار شب و روز خدا مال من است بی تو آنقدر تهی مثل حبابم که نگو! •دوست دارم همه‌ی فاصله ها کم بشود توی آغوش تو آنقدر بخوابم که نگو!
آنقدَر کار خراب است که نالان شده ام بین انبوه گنه لایق زندان شده ام کمرم زیر هوا و هوسِ نفس شکست امشب از حرِّ تو گفتند، پشیمان شده ام قلبم از شرم خطاهای خودم سوخت ولی زیر باران دعاهای تو پنهان شده ام سر من زیر و دلم عاشق دلخسته ی توست باز از لطف شما، حرِّ مسلمان شده ام سینه ام تنگ شده، فرصت دیدار بده من برای حرمت بی سرو سامان شده ام ...
به دهر، هر خبری هست، زیر پرچم توست اگر کسی درِ دیگر زند ز بی‌خبری است
وقتی عمو در گیر و دار جنگ تنهاست باید زره بر تن کند یاری رساند حتی زره اصلا اگر اندازه‌اش نیست باید که خود را تا دل لشکر کشاند خون پدر جوشیده در رگ‌های فرزند انگار تاریخ جمل تکرار گشته است یک قاسم دیگر به میدان آمد انگار شاید که احلی من عسل تکرار گشته است آمد عمویش را میان لشکر «نحس» یاری کند اما مگر شمشیر دارد؟ کودک که جایش در میان معرکه نیست اصلا مگر خنجر، سپر یا تیر دارد؟! از لابلای گرد و خاک سمّ اسبان با چشم‌هایش دید شمشیری بلند است صبر و توان روضه مکشوف داری؟ یعنی چه کاری می‌کند شمشیر با دست؟!! افتاد عبدالله در آغوش مولا آهی کشید از درد و «بابا» را صدا کرد آتش گرفت از ناله‌اش ای‌وای ناگاه تیری برادرزاده را از او جدا کرد
دستی سپر مقابل ارباب کرده بود با دست دیگرش طلب آب کرده بود لب تشنه بود! حرمله او را نشانه رفت او را سه شعبه یک‌تنه سیراب کرده بود! داغ علی اصغر مولا چه تازه کرد تیری که باز حرمله پرتاب کرده بود یک دست بیشتر که ندارد؛ چگونه پس دور عموش حلقه و قلاب کرده بود؟ آغوش باز و گرم عمو را خدای من! وقت هجوم و حادثه محراب کرده بود می‌سوخت مادر از غم هجران و عمه را با درد هجر این همه بی‌تاب کرده بود روضه تمام گشته و تکرار می‌کنم: دستی سپر مقابل ارباب کرده بود...
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 مثل طوفانی که ویرانی به پا کرد و شکست سر جدا کرد و گرفتش در مقابل شمر پست تازه این طوفان او بود و نگفتم ،آخرش مردک پست آمد و با وزن خود رویش نشست جسم می‌چرخاند گاهی این طرف گاه آن طرف دنده ها و دست و پا و استخوان هایش شکست بعد آن هرکس بیامد ضربه ای زد بر تنش یک نفر با نیزه میزد یک نفر با سنگ و دست یک نفر آمد مقابل تیر،از نزدیک زد آن لبانی را که پیغمبر فقط بوسید بست خیمه هارا تا که دشمن آتشش زد سوختم این مصیبت تا قیامت در دلم زنجیر هست 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
اگر جدا شده امروز بازویم ، صد شکر دگر سفید شده پیش تو رویم صد شکر کنار پیکر تو رو به قبله می میرم که هست رو به دو چشمان تو رویم صد شکر زنان و دخترکان جانشان سلامت باد لگد زدند اگر بین پهلویم صد شکر خدا کند نَوزد باد هم به معجرها اگر که چنگ زند شمر بر مویم صد شکر عمو مواظب حلقوم خشکِ اصغر باش دگر سه شعبه روانه ست ، به سویم صد شکر
به دهر، هر خبری هست، زیر پرچم توست اگر کسی درِ دیگر زند ز بی‌خبری است
ارمنی ها هم دخیل نذری هیأت شدند کربلا از انبیا هم بوده پر اعجازتر هیأتت باز است حتی بر گنهکاری چو من میشود اینجا دل از هرجای دیگر بازتر شرم از بار گناه و شوق یار ویک نگاه میکند چشمان ما را از همان آغاز تر صحبت از شاهی کریم ابن کریم است و رئوف باز کشکول قنوتم شد دهانش بازتر عرض حاجت پیش نامردان خطایی فاحش است باخودم ابراز کردم پیش تو ابرازتر من بنازم منصبش را در میان اهلبیت بوده با دستان خود عباس راه اندازتر چایی روضه چه دارد بعد هیئت دوستان هریکی از دیگری سرمست و خوش آوازتر زیر قبه حاجتی تا استجابت میشود رقص پرچم میشود برگنبدت طنازتر من قسم اورده ام میبخشدم امشب خدا درخلایق که ندارد از رقیه نازتر میروم مشهد برات کربلا گیرم که هست چای موکب با نبات و زعفران ممتازتر
بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است... دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است! جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی... تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است... شاعر:
من گنهکار و فقیر و پر خطایم یا حسین آه حسرت میچکد از این صدایم یا حسین توبه ی شیرین حرّ و گرمی آغوش تو هست رؤیا ی قشنگِ خواب هایم یا حسین دست مهرت می کِشد دل را ز چاه ظلمتم در پناه چادر مادر ، گدایم یا حسین این دل طوفانی ام را پیش کِش آورده ام من به عشقت آشِنا و مبتلایم یا حسین مظهر لطف و سخا ، ای کشتی حاجات ما ساحل امن نجاتت ، کیمیایم یا حسین راه تو تدبیر خلقت ، نام تو راز شفا یک نگاه تو بَرَد تا انتهایم یا حسین ...
بادها عطر خوش سیبِ تنش را بردند زخم‌ها لالۀ باغ بدنش را بردند نیزه‏‌ها بر عطشش قهقهه سر مى‏‌دادند ‌خنده‏‌ها خطبۀ گرم دهنش را بردند   این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است که روى نیزه بوى پیرهنش را بردند؟ تا که معلوم نگردد ز کجا مى‌‏آید اهل صحراى تجرّد کفنش را بردند دشنه‏‌ها دور و بر پیکر او حلقه زدند حلقه‏‌ها نقش عقیق یمنش را بردند چهره‏‌ها یا همه زردند وَ یا نیلى رنگ شعله‏‌ها سبزى رنگ چمنش را بردند بت پرستان ز هراس تبر ابراهیم جمع گشته تبر بت شکنش را بردند بادها سینه زنان زودتر از خواهر او تا مدینه خبر سوختنش را بردند یوسف، آهسته بگویید نمیرد یعقوب گرگ‌ها زوزه کشان پیرهنش را بردند
4_5992096388626779577.mp3
4.75M
حسین جان، هرچی ڪه گفتن دروغه بازار آهنگراشون شلوغه...! 🏴
خوب شد کشته شدم، اهل حسد ننوشتند پسر مرد جمل از شهدا جا افتاد
در سرخی غروب نشسته سپیده‌ات جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده‌ات آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد آوای ناله‌های بریده بریده‌ات در بین این غبار، به سوی تو آمدم از روی ردّ خون به صحرا چکیده‌ات پا می‌کشی به خاک، تنت درد می‌کند آتش گرفته جان منِ داغ دیده‌ات خون گریه می‌کنند چرا نعل اسب‌ها سخت است روضهٔ تن در خون تپیده‌ات بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده‌ام آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده‌ات! باید که می‌شکفت گل زخم بر تنت از بس خدا شبیه حسن آفریده‌ات
گرچه «ابنُ‌الحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله بنویسید مرا «یابنَ‌اباعبدالله» 🏴
4_5787214512893464041.mp3
8.69M
|⇦•دستش به دستِ عمه .. و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم به نفس سید مهدی میرداماد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد یازده جرعه‌ی ناب از یَمِ حیدر خورده است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود چند باری به زمین خورد ولی باز دوید تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند 📜
نوکری کردم فقط در روضه های کربلا افتخارم این شده هستم گدای کربلا کشتی قلبم کنار نام تو پهلو گرفت گوشه ی چشمی فقط ای ناخدای کربلا روز و شب را سر کنم با یاد تو مولای عشق زنده هستم تا ابد با یک دعای کربلا گرچه من عرض ارادت میکنم از راه دور عطر شوق من رسیده تا فضای کربلا شعر غمگینی سرودم در تمنای وصال اشک ماتم میچکد از هر هجای کربلا
عمو رسیدم و دیدم؛ چقدر بلوا بود! سر تصاحبِ عمامه ی تو دعوا بود به سختی از وسط نیزه ها گذر كردم هزار مرتبه شكر خدا كمی جا بود! ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود سرِ زبان همه جمله ی - بفرما- بود عمو چقدر لبِ خشكتان ترك دارد! چه خوب می شد اگر مشك آب سقا بود زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال نگاه كن؛ نكند مادر تو زهرا بود برای كشتن تان تیغ و نیزه كم آمد به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود! تمام هوش و حواس سپاه كوفه و شام به فكر جایزه ی بردنِ سر ما بود بلند شو؛ كه همه سوی خیمه ها رفتند من آمدم سوی گودال، عمه تنها بود
🏴🏴🏴🏴🏴 یازده ساله پسر هیبت حیدر دارد یادگار حسن و خاطره از در دارد درد و بغض غم بابا به دل شیر پسر نکند حرمله آید؟ برسد دیر پسر زود باید برسد تا سپر او گردد تا عمو را سپر سینه و پهلو گردد آه روضه به کجا می‌برد آخر ما را بُرد تا کوچه، رسانید به مادر ما را وای از کوچه و دست و قد کوتاه حسن کوچه تنگ است نگویم که دگر..... آه حسن😭😭😭 ای عمو آمده‌ام جای پدر را گیرم یا به جای علی‌ات جای پسر را گیرم یک به یک حلقه ی اطراف تو را بازکنم با رجز خوانی و نام علی اعجاز کنم جای آن کوچه و کوتاهی دست بابا اینک امروز پسر دست دهد، کرب و بلا نام زیبای علی حرمله را ریخت به هم با سه شعبه من و قلب عمو آمیخت به هم پدرم دِین تو گردید ادا غصه نخور جسم و جانم شده تقدیم خدا غصه نخور