eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بغض و اشک و مشق و مرگ و درد و عشق این هجا های کشیده میکشد آخر مرا ...
در ما بہ ناز می‌نگرد دلرباے ما بیگانہ‌وار می‌گذرد آشناے ما با هیچڪس شڪایت جورش نمی‌ڪنم ترسم بہ گفتگو ڪشد این ماجراے ما ما دل بہ درد هجر ضرورے نہاده‌ایم زیرا ڪہ فارغست طبیب از دواے ما
این حسین کیست که میرِ سِپَهَش عباس است این چه خونیست که در زُمره یِ حقُ النّاس است... ...
من و دامن خیالت که نه روز داند از شب نه وصالی از فراقی نه حضوری از غیابی...
زلف تو و عمر من؟ چه راه درازی! چشم تو و حال من؟ چه روز سیاهی! مسئله‌ی مرگ و زندگی، نظر توست می‌کُشی و زنده می‌کنی به نگاهی...
فقير منم كه ندارمت...
یک خدا داریم یک میلیون و اندی کدخدا کدخدایان بس کنیداین نسل مرتد می شود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...
ای آرزوی من، زکجا باز جویمت تا همچو نی نوازم و چون گل ببویمت تا بنگری چه می کشم از دوری ات دمی بگذار پا به دیده ی من تا بگویمت در خون خویش غوطه ورم تا به کوی تو تا چون قلم طریق محبت بپویمت گفتی که منتهای امید تو چیست؟ آه ای منتهای آرزوی من، چه گویمت؟ از هرچه هست در همه عالم تو را گزید خاطر، اگر که از همه عالم بجویمت در چشم من یکی ز ره مردمی در آی تا گرد ره به اشک ز دامن بشویمت...
به قدر رم از این عالم ، توانی آرمید آنجا که اینجا هر که سستی کرد نتواند رسید آنجا رواجی نیست در محشر عبادات ریایی را به سیم قلب نتوان ماه کنعان را خرید آنجا به غربال بصیرت پاک گردان دانه ی خود را که هر تخمی که کاری یک به یک خواهد دمید آنجا ز خشکی خرده ای کز تنگ دستان در گره بستی عرق خواهد شد و بر چهره ات خواهد دوید آنجا اگر اینجا گشایی عقده ای از کار محتاجان درِ جنّت به رویَت باز گردد بی کلید آنجا... رم : فرار سیم قلب : سکه ی تقلّبی خشکی خرده : خرده نان خشک
. خسته ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا شده ام عاشق یک آینه نشناس، چرا؟
دارد تمام می شود آقا عزای تو کم گریه کرده ایم محرم برای تو تازه به شام می رسد از راه قافله تازه رسیده نوبت تشت طلای تو...  
آیینه هم نگاه به بال و پرم نکرد - با هیچ کس نگو - نفسی باورم نکرد خود را میان گرد و غباری نهفته بود ماندم چه خاک بوده کسی بر سرم نکرد شاید نخواسته ست بیایی به دیده ام اما چرا نخواستنش بهترم نکرد آتش گرفته بود دل ... آیینه دیده بود جز آتش نگاه تو خاکسترم نکرد خود را شکستم آینه را بشکنم چرا کاری که کرده بود ... دو چشم ترم نکرد از تو سرودم ... آینه قدری بهانه بود شعرم برای آنکه کمی باورم - نه - کرد