eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر شب همین روال است، شعر و مداد و کاغذ عمری ست گشته کارم، پرواز در خیالت
🏴 حقش نبود تیر به تابوت او زدند این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
در خاڪ همـ دلمـ بہ هواے تُـو مۍتپد چیزے ڪمـ از بهشت ندارد هـواے تُـو... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هرچه عاشق پیرتر عشقش جوانتر ای عجب ! دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است ای پری ...!
چو در قلب تو می تازند بعد از من رقیبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست ...
🏴 هفتاد چوب تیر به تابوت من نشست ای وای مــــادرم چه کشیدی ز میخ در
🏴 به یاد آن حرمی که از او به غارت رفت بگو به هر حرمی لحظه‌ی ورود: حســـن
🏴 اگر دادی سلام اینجا جوابت می‌دهد آنجا نمی‌ماننـــد آل الله زیــــر دیــــن نـــوکرها
مائيم و رخ يار دل‌آرام و دگر هيچ ماراست همين حاصل ايام و دگر هيچ ای زاهد بيچاره كه داری هوس حور ای وای تو و آن هوس خام و دگر هيچ خواهی كه زنی گام به اميد وصالش بايد گذری اولاً از كام و دگر هيچ از خدمت نفست ببُر ای دوست كه اين دون گرگی است كه هرگز نشود رام و دگر هيچ يارب چه توان گفت مر اين مرده‌دلان را كاين‌ها كه شما راست بود دام و دگر هيچ خواهی گذرد صيت تو از مشرق و مغرب می‌باش يكی بندهء گمنام و دگر هيچ از پرتو جام و رخ ساقی به سحرها « نجم» است فروزان به بروبام و دگر‌ هيچ ✍علامه حسن زاده آملی
🏴 سلطان دو عالم تشنه غزالان خدا را سر بریدند اینسان وگرنه ای غزل بی‌سر نبودی! اهل مدینه! این سفر بی‌بازگشت است گفتی و رفتی، رفتی و دیگر نبودی در غربت دنیا تو را مسموم کردند رفتی ولی در خون و خاکستر نبودی تنهایی و غربت جگرسوز است اما تنها میان آنهمه لشکر نبودی حق تو را، حق خدا را غصب کردند آیا مگر فرزند پیغمبر نبودی تا حجره‌ی خود دست بر دیوار رفتی اما خدا را شکر، پشت در نبودی بودند مردانی که دستت را بگیرند آنقدرها بی‌یار و بی‌یاور نبودی هنگام رفتن تیربارانت نکردند هنگام رفتن آنهمه پرپر نبودی بر خاک صحرا جسم بی‌جانت نیفتاد زیر سُم اسبان غارتگر نبودی بر روی دامان جوادت جان سپردی بر نعش بی‌جان علی‌اکبر نبودی انگشترت زیبنده‌ی دست پسر شد بی‌دست و بی‌انگشت و انگشتر نبودی از غصه‌ی خواهر به خود پیچیدی اما بالای نی دلواپس دختر نبودی سلطان این عالم نه، سلطان دو عالم ای کاش بین امّتی کافر نبودی الموت أولی مِن رُکوب العار باشد کِی با کریمان کارها دشوار باشد
نام تو پناه است، نگاه تو امان است آغوش تو، دلبازترین جای جهان است با نغمه‌ی نقاره‌ات، ای حضرت خورشید! نبض دل‌ ما، دم همه دم، در ضربان است سر از پی سر، در دل صحن تو، به خاک است دل از پی دل، از سر شوق تو، روان است با فاصله، دلچسب‌ترین واجبِ عالم آوردن نامت، پس از آن، گفتنِ جان است من از تو شفا و تو صفا خواستی از من حاجات من، این‌ است، کرامات تو، آن است جارواست در این صحن، به دستان بزرگان خم، در خم ایوان تو، سرهای سران است بی‌تاب رسیدیم و در ایوان تو دیدیم آن ساحل امنی که خدا گفت، همان است اینجا چه خبرهاست؟ که از چشمه‌ی هر دل تا برکه‌ی هر چشم، خدا در جریان است انکارِ تو، ای شمس جهان! کم هنری نیست خفاش در این رشته، هنرمند زمان است از غیرت عشق است، که آیینه‌ی حُسنت از دیده‌ی آلوده‌ی بی‌عشق، نهان است گفتند: مگو شاه، به این شاه، چه گویم؟ «آن را که عیان است، چه حاجت به بیان‌ است؟» سلطان، تو اگر نیستی، ای قبله‌ی ما! کیست؟ وقتی که به دست تو، دلِ اهل جهان است شبگردم و این رخصتِ از شمس سرودن لطف پسر حضرت موسی، به شبان است دل گفت: بچسبم به ضریحت، دمِ دل، گرم! عقلم که فقط گفت: برو، وقت اذان است شاعر:
. ▪️صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا بر دلش داغ کم نداشت ولی زهر دیگر به جام کرد انگور جگرش را دریده بود نفاق دشمنی را تمام کرد انگور طرح: شعر: 🏴