eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
77 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم آخ ! تا می‌بینمت ، یک جور دیگر می‌شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم در لباس آبی از من ، بیشتر دل می‌بری آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو می‌توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم میل میلِ توست اما بی‌تو باور کن که من در هجوم باد های سخت ، پرپر می‌شوم
تو اگر تنها فقط یک ذره وجدان داشتی دوستی مثلِ مرا دشمن نمی‌پنداشتی نقطه‌ضعفم عشق بود و با همین عیب بزرگ تو برایم بین مردم آبرو نگذاشتی نیمی از عمرم به یغما رفت و نیمِ دیگرش می‌رود با میلِ تو در کارِ قهر و آشتی کاش جای دوری و دیوانگی محضِ خدا یک قدم سمتِ منِ افسرده بر می‌داشتی مبتلایت بودم و گفتم که درمانم کنی در عوض کُشتی مرا دستت طلا گل کاشتی
رفتم که در این شهر نبینی اثرم را لب‌های ترک خورده و چشمان ترم را حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست ای قیچی تقدیر! مچین بال و پرم را تنها شدم آنقدر که انگار نه انگار با آینه آراسته‌ام دور و برم را فردا چه طلب می‌کند آن یار؟ که دیروز دل برده و امروز طلب کرده سرم را من ماهی دریایم و دلتنگم از این تُنگ ای مرگ! به تعویق میفکن سفرم را...
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد لیلی و مجنون قصه شیرین‌تری دارد دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی هر دفعه از آن دفعه فال بهتری دارد حتی سؤالات کتاب تست کنکورت عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد حرف دلت را با حالی کنی سخت است که باشی عشق زجر دیگری دارد
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی دیریست که دلدار پیامی نفرستاد دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد دستم به جدایی برسد، رحم ندارم بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد" با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد تلخ است اگر دوریِ شیرین به خدا شکر این قرعه ی عشق است که افتاده به فرهاد
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
زندگی نیست بجز عشق بجز حرف محبت به کَسی وَر نه هر خار و خَسی زندگی کرده بَسی…
. جان چه خونها خورد تا از صفحه دل پاک کرد نقطه سهوی که نامش را سویدا کرده بود
کاش آن‌کس که به تو حق قضاوت می‌داد به من سوخته دل فرصت صحبت می‌داد چه نیازی‌ست به خون‌خواهی دشمن وقتی به گنه‌کاری ما دوست شهادت می‌داد دل بریدی زِ من و عهد شکستی، آری عشق هر جا که نباید به تو جرأت می‌داد تا پر و بال بگیری و به جایی برسی چی کسی بیشتر از من به تو فرصت می‌داد؟ هر که از نام تو پرسید همین را گفتم گل سرخی که فقط بوی نجابت می‌داد
این سیب‌های سرخ برای نچیدن است دل‌بستنم مقدمه‌ی دل‌بریدن است حتی کلاف کهنه‌ نخ هم نمی‌دهم بالای یوسفی که برای خریدن است زیباترین نبودی و من ماه خواندمت این است عشق، عشق بدی را ندیدن است! دنیا پر‌ از صداست، تو گاهی سکوت کن گاهی سکوت گام نخست شنیدن است بی دوست آسمان قفسی می‌شود وسیع ای دوست! عشق لذّت با هم پریدن است 🌿
🍃 "انا من شروط" یعنی که ولای توست توحید حـرمـت نشسته هـر کس ، حـرم خـدا نشسته 🌾
دنیا تمام تشنهٔ نور است نازنین دیگر زمان، زمان ظهور است نازنین از بس‌که در هم است شب و روز روزگار انگار روز حشر و نشور است نازنین برگرد سوی وادی کنعان عزیز مصر! دل‌ها بدون نور تو کور است نازنین تزویر زیر نام تو بازارها زده است کالای زور و زر به وفور است، نازنین دنبال ردّ شعله‌ای از چشم‌های تو موسای سینه راهی طور است نازنین خورشید قرن‌هاست که بر روی نیزه‌هاست یا در میان تشت و تنور است، نازنین ای آخرین ذخیرهٔ هستی ظهور کن دنیا تمام تشنهٔ نور است، نازنین!