eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
خاموش شدم تا که نگویم ولی افسوس چشمان پُر از عشق، خودش همچو زبان است در گوشه‌ی این شهر شدم عاشق و رسوا این عشق ولی از نظر خلق نهان است معشوق شده عاشقِ و رسوای به جز من! عشقی که شود یک طرفه، آه زیان است یک چشم پر از اشک و یکی خون شده انگار هر بیت و کلامم به خدا درد و فغان است در خاطر من نیست به جز چشمِ خمارش چشمانِ خمارش که برایم چو جهان است... می‌خواستم از عشق بگویم ولی افسوس پای دگری در دل معشوقه، میان است ♥️°
چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان آن گل که هردم در دست بادی است گو شرم بادت از عندلیبان یارب امان ده تا باز بیند چشم محبان روی حبیبان ای منعم بر خوان وصلت تا چند باشیم از بی نصیبان مادرد پنهان با یار گفتیم نتوان نهفتن درد از طبیبان حافظ نگشتی شیدای گیتی گر می شنیدی پند ادیبان حافظ
دل صافی کن که حق به دل می‌نگرد دلهای پراکنده به یک جو نخرد زاهد که کند صاف دل از بهر خدا گویی ز همه مردم عالم ببرد
خسته از اینهمه تک بیتی بی خاصیتم یک نفر نیست که در من غزل ایجاد کند
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه‌ی بازیگران اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌♥️♥️
سه تا عضو دیگه می‌خوایم تا ۴۰۰ تاشدن😊
انگار که تریاک اصیل است که شاعر با دیدن چشمان تو شعرامینوفن ساخت
البته مادرمم این جواب رو داد 👇😐 از دست زمانه تیر باید بخوری دائم غم ناگزیر باید بخوری صدمرتبه گفت: عاشقی کار تو نیست بچه! تو هنوز شیر باید بخوری
من آب گذشته از سرم می‌گویم من عاشقم، احمقم، خرم! می‌گویم انـگـار که چـاره‌ای نـدارم دیگـر من اسم تو را به مادرم می‌گویم 😐
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت  قسمت این است بنا نیست که تغییر کند  گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست  قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند  گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست  خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند  در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم  که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند  خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم  نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند  مشت بر آینه کوبیدم و گفتم شاید  بشود مثل تو را آینه تکثیر کند
مَجبور می‌شَویم که دیوانه‌ات شَویم عِشقَـت گِرِفـتـه از دِلِ مـا اختیار را... 💔
شعر آمد و از شهر، تب و تابم برد با خویش به دریاچهٔ مهتابم برد دریاچه چه لالایی ماهی می‌خواند آرام در آغــوش خــدا خـوابم برد
اعضای جدید خوش آمدید 🌺🌺🌺🌺
بید مجنون، زیر بال خود، پناهم داده بود! در حریم خلوتی جان‌بخش، راهم داده بود. ‌ تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوی بید! مسندی والاتر از ایوانِ شاهم داده بود. ‌ شاه بودم، بر سرِ آن تخت، شاهِ  وقتِ خویش یک چمن گل، تا افق، جای سپاهم داده بود! ‌ چتر گردون، سجده‌ها بر سایبانم برده بود عطر پیچک، بوسه‌ها بر پیشگاهم داده بود! ‌ آسمان، دریای آبی، ابرها، قوهای مست! شوقِ یک دریا تماشا بر نگاهم داده بود! آه! ای آرامش جاوید! کی آیی به دست؟ آسمان، یک لحظه، حالی دلبخواهم داده بود!
‌ فرهادم و یڪ عمر نمڪ خورده به زخمم شیرینۍ لبخند تو افسانه‌ی عشـق  است...
این نگاهیست که بر دامن تو افتاده این گناهیست که بر گردن تو افتاده از حسد رفت لبم زیر فشار دندان گوشه ی شال به بوسیدن تو افتاده خواب دیدم که شب خلقت مخلوقات است صد فرشته به تراشیدن تو افتاده چشم معصوم تو در شعر جدیدم تعطیل کار من بر لب اهریمن تو افتاده توی تو با توی من کار ندارد اما جنگ بین منِ من با منِ تو افتاده بین عقل و دل و وزن غزل و قافیه ها گره ها با نپذیرفتن تو افتاده به منِ بی کس وکاری که ندارم جز شعر یک جهان بر نرسانیدن تو افتاده
خــــدایا در دفتر حضور و غیاب  امروز حاضرے زدیم حضورمانـ رابپذیر و جایگاهمان را در کلاس بندگےاتـ در ردیف بهترینـها قرارده ‌‎ ✨الهی به امید تو ✨ ‌‎‌‌‌‎
صبـــــح یعنی به تمناے دو چشم نابت... پاے سجاده دعا... به اذاݩ نفست پاے محراب وصال    سجده شڪر دو چشمت بڪنیم ... _هما_ڪـــشتگر ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌ سلاااام‌بر‌زندگی سلاااام‌بریکشنبه سلام.ب‌تک‌تک.شما‌دوستای‌گلم صبحتون‌سرشاراز‌نور‌وروشنی🌹 🌾
نگاه کن تو می‌ دمی و آفتاب می‌شود ..... 🍁 ✨ 🌾
به سحر ناز عاشقان با تو از سر لطف دلگشای تو است آنچه از ملک جاودان بیش است عاشقان را در سرای تو است آنچه از سیرت ملوک به است خاک کوی فلک‌نمای تو است از بلا هر کسی گریزان است این رهی طالب بلای تو است گر رضای تو در بلای من است جان من بستهٔ رضای تو است عطار🥀🕊
‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸 🍂🌿🍃🌿🍂 🌱🍃🌼 🕊🌿 🌱🍂 🌸 روشنانی که به تاریکی شب گردانند شمع در پرده و پروانه سر گردانند خود بده درس محبت که ادیبان خرد همه در مکتب توحید تو شاگردانند تو به دل هستی و این قوم به گل می جویند تو به جانستی و این جمع جهانگردانند عاشقانراست قضا هر چه جهانراست بلا نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند اهل دردی که زبان دل من داند نیست دردمندم من و یاران همه بی دردانند بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا مرو ای مرد که این طایفه نامردانند آتشی هست که سرگرمی اهل دل ازوست وینهمه بی خبرانند که خون سردانند چون مس تافته اکسیر فنا یافته اند عاشقان زر وجودند که رو زردانند شهریارا مفشان گوهر طبع علوی کاین بهائم نه بهای در و گوهردانند —-┅°•●🌸●•°┅─
بر لبم شعر شدی ، شعر نخوانی هرچند مانده ام پای تو ، بی آنکه بدانی هرچند... سرِ معشوق سلامت... به خودت سخت نگیر سخت بوده ست برای تو زمانی هرچند! ♥️°♥️
صبحم بخیر میشود از لحن گرم تو سرمستم از سلام توای شعر ناب من
هر چه میخواهد دل تنگت بگو تا شاعرت درد ها را با دو پیمانه غزل درمان کند
شعر آمد و از شهر، تب و تابم برد با خویش به دریاچهٔ مهتابم برد دریاچه چه لالایی ماهی می‌خواند آرام در آغــوش خــدا خـوابم برد