eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ یک شب برایش تا سحر «گلپونه‌ها» خواندم تنها به لبخندی مرا دیوانه می‌دانست فردای آن شب رفت فهمیدم که معنای «من مانده‌ام تنهای تنها» را نمی‌دانست ━━━━💠🌸💠━━━━
『♥️』 ‌ ای خاطره‌ی مبهم از یاد نرفته در قلبی و از دست ولی فاصله داری 🕯🌺
تماشای رخ خوبان خوش است، آری، ولی ما را تماشای رخ دلدار از آن بسیار اولی‌تر بیا، ای چشم من، جان و جمال روی جانان بین چو عاشق می‌شوم باری، بدان رخسار اولی‌تر
ناله اگر که برکشم، خانه خراب می‌شوی! خانه خراب گشته‌ام بس که سکوت کرده‌ام
‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸 🍂🌿🍃🌿🍂 🌱🍃🌼 🕊🌿 🌱🍂 🌸 گفتا تو از کجایی کآشفته می‌نمایی ؟ گفتم منم غریبی از شهر آشنایی گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی ؟ گفتم که خوش‌ نوایی از باغ بینوایی گفتا ز قید هستی ، رو مست شو که رَستی گفتم به مِی‌پرستی ، جستم ز خود رهایی گفتا جُوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی گفتم که توبه کردم از زهد و پارسایی گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی ؟ گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم گفتم بِه از ترنجی لیکن به دست نایی گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی ؟ گفتم از آنکه هستم سرگشته‌‌ای هوایی گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند ؟ گفتم حدیث مستان ،‌ سرّی بُود خدایی
🖇🌱 امشب چه کنم با دل و این پرسه زنانش وقتی که به چشمانِ خودم قولِ تو دادم... °•°•°
معمارِ بی نظیر شبستانِ عاشقی نامت ستونِ محکمِ ایوانِ عاشقی از ناودانِ کنجِ حرم نور می چکد شمس الشموس،حضرتِ بارانِ عاشقی خورشید خواب مانده در آغوشِ صبحگاه در سایه ی حقیقت تابانِ عاشقی هر زائر انعکاس طنین هدایت است در آستانِ آینه بندان عاشقی شکرِ خدا همیشه دلِ نیمه جانمان احیا شده به برکتِ جریانِ عاشقی ما را از اضطراب تسلسل خلاص کن محکم ترین گزاره ی برهانِ عاشقی بر سفره غیرِ عشق طعامی نیاورید یک عمر خورده ایم فقط نانِ عاشقی از بارگاهِ قبله ی حاجاتِ عاشقان هر کس نصیب برده به میزانِ عاشقی دستِ ادب به سینه غزل نذرمی کنیم صلّ علی غریب خراسانِ عاشقی دل خسته ای که در حرمت اشک می سرود دور از شماست تعزیه گردانِ عاشقی با حسرتِ کشنده ی لمس ضریح تو داریم صبح و شامِ غریبانِ عاشقی گاهی قطارِ خاطره بی وقفه می رود مشهد، پلاک روضه،خیابانِ عاشقی
گرچه گیسوی شما دائم پریشان بهتر است بیش از این از من نگیری دین و ایمان بهتر است بوسه می چسبد ولی از گرمی لب های تو چای هل هم قند پهلو توی فنجان بهتر است دائما از خنده ام من را قضاوت کرده ای... گریه اما از غمی در خنده پنهان بهتر است با غمت خوش بوده احوال دلم یک جور خاص همچو مجنونی که حالش در بیابان بهتر است بعد از این آسوده تر جان مرا آتش بزن این عمارت بعد تو مخروب و ویران بهتر است از قفس آزاد می‌خواهی دلم را منتها... زندگی کردن کنارت کنج زندان بهتر است یا خودت یا هیچ‌کس! راضی به این تنهائیم... بی وصال دست هایت درد هجران بهتر است بیش از این دلواپس آشفتگی هایم نباش همچو گیسوی شما باشم پریشان بهتر است -
عروض سخت چشمانت، پس از رسم گرفتاری مرا شاعر نکرد اما، بگو دیگر چه کم داری؟ جناس خطی مویت دلم را می کِشد سویت حدیث شرح تلمیحی، پس از این بیت می باری! به رویِ آتشِ جانِ خلیلی که نگاهت را خداوندانه می خوانَد بدون دین و اجباری تو و تاریخ بغض من، منم تبریز سرگردان نه احساسات سالاری، نه دستِ گرم سرداری رعیّت زاده ی شعر و، ندارم وزن چندانی ندارم بیت سرسبزی در اصلاحات هکتاری رضاخانِ نگاه تو گرفته سرزمینم را شبیه آخرین شاهِ غروبِ عصرِ قاجاری دلم را زیر و رو کردی، ورق برگشت و شعرم را... نميشد روزگارم را به دست باد نسپاری؟ دلِ وامانده در ماضی، ظهور ترس مستقبل چه میخواهند از جانم، مضارعهای اخباری؟
وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند خوش باش هم به جای خودت هم به جای من تو انعکاس من شده ای ... کوه ها هنوز تکرار می کنند تو را در صدای من
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد و آبروی مرا در محل به باد دهد  زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه...، مرا دوصد کنایه و ضرب‌المثل به باد دهد  چه‌قدر نقشه کشیدم برای زندگیم بعید نیست که آن را اجل به باد دهد  
از امروز ديگر نميتوانم پنهانت كنم؛ از دست خطم ميفهمند برای تو مينويسم! ♥️ ۰