eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دمى كآن بگذرد بی یاد رویش از آن دم بی‌شمار استغفرالله... - كاشانى
سلام ای بی وفا ،‌ ای بی ترحم سلام ای خنجر حرفای مردم سلام ای آشنا با رنگ خونم سلام ای دشمن زیبای جونم بازم نامه می دم با سطر قرمز آخه این بار شده من با تو هرگز نمی خوام حالتو حتی بدونم تعجب می کنی آره همونم همونی که زمونی قلبشو باخت همون که از تو یک بت ،‌ یک خدا ساخت همونی که برات هر لحظه می مرد که ذکر نامتو بی جون نمی برد همونم که می گفتم نازنینم بمیرم اما اشکاتو نبینم همون که دست تو،‌ مهر لباش بود اگه زانو نمی زد غم باهاش بود حالا آروم نشستم روی زانوم ولی دیگه گذشت اون حرفا،‌ خانوم تعجب می کنی آره عجیبه می خوام دور شم ازت خیلی غریبه خیال کردی همیشه زیر پاتم؟ با این نامردیات بازم باهاتم؟ برات کافی نبود حتی جوونیم تموم شد آره گم شد مهربونیم دیگه هر چی کشیدم بسه دختر نمی بینیم همو این خوبه،‌ بهتر دیگه بسه برام هر چی کشیدم فریبی بود که من از تو ندیدم دروغی هست نگفته مونده باشه؟ کسی هست تو خیال تو نباشه؟ عجب حتی دریغ از یک محبت دریغ از یک سر سوزن صداقت دریغ از یک نگاه عاشقونه دریغ از یک سلام بی بهونه نه نفرینت چرا، این رسم ما نیست اگر چه این چیزا درد شما نیست گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟ چیه توهین به ذات محترم شد؟ دیگه کوتاه کنم با یک خداحافظ که عشق ما رسید به سد هرگز مریم حیدر زاده
تو آمدی که بگویی ز نسل پیغمبر هنوز مانده کسی؛مانده سوره ی کوثر بریده باد زبانی که منکرت شده بود بمیرد آنکه به باب تو گفته بود "اَبتَر" فدای غیرت تو ای جواد اهل البیت فدای بغض تو از دیگری و آن دیگر تو آمدی که بگویی «..لَاُخْرِجَنَّهُما..» تو آمدی که درآری دمار زآن دو نفر 🔹 🔹
می گیری از کتاب رسولان غبار را می آوری دو معجـــزه ی آشکار را ایمان من به چشم تو ایمان به روشنی ست از  من  مگیــر  این  شب  دنبـــالـــه  دار  را ای چشم تو دو پرده ی نقاشی خدا با آن نگـــاه تازه چــه حاجت بهار را چشم تو شاهکار و لبت شاهکارتر نــاز آفریده این همه نقش و نگار را از دیدنت بمیــــرم یــــا از ندیدنت آخر چگونه سر کنم این روزگار را امشب شب شراب و تماشاست،حاضری؟ وا کن لبــــان تشنه و چشـــــم خمــــار را امشب به جنگت آمده ام با سلاح گرم سد کرده ام بـــه روی تو راه فـــــرار را تا پیش از این همیشه به زانو درآمدم اما تمــــام می کنــــم ایـــن بار کار را از نقطه نقطه ی لبت آغاز می کنم یک  بـــازی  دو  آتشـــه  و آبــدار را طوری فرار کن که بیفتم نفس نفس زیباست در گریـــز بگیـــری شکار را این بار آمدم که بسوزم به پای تو این بار آمدم کــه ببازم قمار را امشب چه زود می گذرد کاش روزگار زانـــو ببندد این شتر بـــی مهــــار را...
روی تو تاریک شب را روز روشن می کند پیش رخسارت به شمع و ماه تابانم چکار ♥️
غیر شرح نامرادی ، معنی دیگر نداشت درس هر فصلی که خواندیم از کتاب زندگی.....!! ♥️
مُرید امشب دو چشمش بر مراد است رضا از ديدنِ فرزند، شاد است اگر دنبالِ اصلِ عشق هستی شروعِ عاشقی، بابُ الجواد است.
4_5981338380313560721.mp3
4.87M
🌺 (ع) 💐اومد از راه ولی الله 💐تو شبی پر از ستاره 🎤 👏 👌بسیار زیبا
ابر اگر زیر لب تو را خوانَد ماه اگر روز و شب تو را خواند ما چرا از تو ناامید شویم یا ادرکنی 🌱🌹 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمدی خیل ملائک به شعف آمده اند سوی گهواره ی تو با کف و دف آمده اند ای کریم بن کریم بن کریم بن کریم فقرا سوی تو از سمت نجف آمده اند
یابن الرضا..... خوش‌خبر باشی همیشه ای نسیم خــــــــانه ات آباد باد این بار ،باد! می دهی بوی رضـــــا بوی بهشت از شمیمت می رسد عطــــر جواد ✒️
درددل ها که زیادست عزیز زهرا . بی تو بودن چه بلایی سرمان آورده .
امــــــــــروز قلـــب نازنینش شاد شادست از بس رضــــــــــا دلبسته ی نام جوادست حاجت که می خواهی، بگو:"جان جوادت" باب الجوادش شک نکـــــن باب المرادست
🍃❤️🌹 به نام آن صفت کز آن جهان نان می‌خورد آری که آن نامی است زیبنده برای حضرت باری ازین نام بلند آوازه معروف است عیاری به نعمت خفته اند از این صفت والله بسیاری *تمام آسمان ها و زمین یا هر چه پنداری به نام نامی او، او كه نان داده دو دنيا را به زير سايه اش روزی رسانده از ازل ما را نه ما را بلكه ابراهيم و شیث و عيسی را نه آن ها را فقط بلكه همه پنهان و پيدا را *ازين ها صد برابر هم ندارد پيش او كاری كدامين نام! نامی كه سراسر جود و احسان است تمام ملك بر اين خوان بی اندازه مهمان است همان نام عزيزی كه لطيف از جنس باران است و در ابن الرضا پيدا شده هر چند پنهان است *جواد ابن الرضا آن جلوه تام خدا آری به دستش هفت دريا قطره ای بوده است نا پيدا همه معشوق ها او را اسير و عاشق و شيدا كريم ابنِ كريم آن جلوه‌ی جانانه‌ی زيبا همو كه عرش هم در زير پايش خفته است اما الي يوم القيامه نيست او را فضل تكراری صدای كاظمين از دور ما را مست آقا كرد لب سائل كشش ما را زِ جمع خلق پيدا كرد بساط عيش را بر خوان احسانش مهيا كرد تمام جرعه خواران را سيه مست دو مينا كرد *كه رفت از خاطر باده پرستان ياد هوشياری
باب الجواد 🍃❤️🌹 ما را هرآنچه حضرت استاد ياد داد يك گوشه چشم كودك سلطان به باد داد جايي براي عرضه حاجت نداشتيم ما را پناه گوشه باب الجواد داد دستش به كم نميرود و كم نمي دهد كم خواستيم حاجت خود را،زياد داد بيهوده تا غروب پي كسب روزي ام رزق مرا جواد همان بامداد داد سلطان طوس با قسم يا ابالجواد هر حاجتي كه پيش از اينها نداد داد از كربلا فضليت مشهد فزون تر است اين را جواد ياد من بي سواد داد در چشم او چه بود كه با ياد مادرش ابروي او به عاشق حكم جهاد داد
عید همه آبادی شعری ها مبارک👏👏🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌺🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹🌹 الهی به حق امام جواد علیه السلام حاجت دل همتون روا
سفر عشق عالم از ولولهٔ حسن تو خاموش مباد رهروان را سفر عشق فراموش مباد تا پر از همهمهٔ زاغ نگردد گلزار عندلیب چمن از زمزمه خاموش مباد کنج میخانه که میدان بلاجویان است خالی از زمرهٔ رندان قدح‌نوش مباد کاروانی که ره کوی وفا می‌سپرد بی‌سرود جرس و نغمهٔ چاووش مباد محفل دوست که روی دل ما جانب اوست عاری از جلوهٔ یاران صفاکوش مباد رزم را صبغهٔ تردید به‌دامن مرساد صلح با شبههٔ تزویر هم‌آغوش مباد ای به‌پا خاسته در پهنه به پیکار ستم جز لوای شرفت زیب بر و دوش مباد شعله‌ور باد دل از داغ شهیدان وطن رفته از خاطر ما یاد سیاووش مباد بیت بیت غزلت مظهر حق باد حمید! دفترت از سخن باطله مغشوش مباد تا جهان است، جهان را سرِ سرمستی باد خُمِ این میکده فارغ شده از جوش مباد کتاب "تو عاشقانه سفر کن"
چه مستی است ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر که مرغ نغمه‌سرا ساز خوش‌نوا آورد دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن که باد صبح نسیم گره‌گشا آورد رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد صبا به خوش‌خبری هدهد سلیمان است که مژدهٔ طرب از گلشن سبا آورد علاج ضعف دل ما کرشمهٔ ساقی است برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ! چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد به تنگ‌چشمی آن ترک لشکری نازم که حمله بر من درویش یک قبا آورد فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند که التجا به در دولت شما آورد
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد
نگردد وحشت دل کم به زیب و زینت دنیا نسازد نقش یوسف دلنشین دیوار زندان را
دل‌آزاری ندارد جز خجالت حاصل دیگر نمک شد آب تا بر زخم آمد سینه‌ریشان را
اگرچه نیست قدر خاک، شعر تازه را صائب همان ارباب نظم از یکدگر دزدند مضمون را
سخن باید که باشد آن‌قدرها دلنشین صائب که از مشکل‌پسندان وا کشد بی‌خواست تحسین را