eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مسئولین گرامی این عکس رو ببینید بادقت ببینید، هر روز ببینید اصلا قاب کنید بزنید تو اتاق‌هاتون سرتعظیم فرود بیارید برای این مردم باغیرت براشون کار کنید بهترین مردمو داریم ما
از ضعف به هر جا که نشستیم، وطن شد وز گریه به هر سو که گذشتیم، چمن شد جان دگرم بخش، که آن جان که تو دادی چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد پیراهنی از تار وفا دوخته بودم چون تاب جفای تو نیاورد، کفن شد هر سنگ که بر سینه زدم، نقش تو بگرفت آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد عشاق تو هر یک به نوایی ز تو خشنود گر شد ستمی بر سر کوی تو، به من شد از حسرت لعل تو ز خون مژه طالب چندان یمنی ریخت که گجرات، یمن شد
هرکه رفت از دیده، داغی بر دلِ ما تازه کرد در زمینِ نرم، نقشِ پا نمایان می‌شود
1.08M
لطف حق پروین اعتصامی خوانش
26.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظات دیدنی از اجرای گروه سرود ۲۰۰ نفره در اصفهان 🎊 گروه سرود ۲۰۰ نفره امروز در راهپیمایی عظیم مردم در صحنه های زیبایی را خلق کرد. 🔸کاری از و 🇮🇷بسفارش سازمان بسیج کشور🇮🇷 🔸شاعر : احمد رفیعی وردنجانی 🔸تنظیم : محمود درویشی _ محمود آقا محمدی _ مهدی عباسی اجرا:گروه سرود نسیم صبا استان چهارمحال و بختیاری شهرستان لردگان اوای سپاهان استان اصفهان 🔸مدیر تولید : مهدی نظری _کمال خلیلی سرپرست:روح الله شهبازی 🔸سرپرست هماهنگی گروه های سرود و اجرای میدانی در اصفهان: سید فرشید پاکروان
اسیر دست تو بودن اگر مادام تر بهتر که پیچاپیچ موهای تو هر چه دام تر بهتر چه جایی بهتر از دستان تو که مادر دریاست که جان دادن در آغوشت اگر آرام تر بهتر چه گوری بهتر از این گرم و نرم و دل فریباتر که هر کس می شود در قصه ات بهرام تر بهتر قرار تو اگر عاشق کشی شد سخت تر گردان که چشمت هر قدر با من شود بادام تر بهتر غریبی و غریبان با تو فصلی آشنا دارند شهید کوی تو هر چه شود گمنام تر بهتر
سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد من و تو پنجره‌های قطار در سفریم سفر مرا به تو نزدیک‌تر نخواهد کرد ببر به بی‌هدفی دست بر کمان و ببین کجاست آنکه دلش را سپر نخواهد کرد خبرترین خبر روزگار بی‌خبری‌ست خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد مرا به لفظ کهن عیب می‌کنند و رواست که سینه‌سوخته از «می» حذر نخواهد کرد فاضل نظری
گفتى:دلت تنگ است،رفتى،بعد تو اين دل متروكه خواهد شد ولى ويران نخواهد شد
آغشته بود پنجه‌اش از خونِ عاشقان بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد
دانی که چیست مصلحتِ ما؟ گریستن
شیـدای امـام منتظَر بسیـار است عمـریست جهـان منتظِر دیـدار است این چشـم اگـر لایق دیدارش نیست در سفـره ی ندبـه نان مشکلدار است!
گفتند: جهان ما آیا به تو می‌سازد؟ گفتم که نمی‌سازد، گفتند که برهم زن
قسمتم دور از تو بودن بود و تنهایی ولی بوسه‌باران میڪنم نامِ‌تو را در شعرِ خویش..
سعدیا گر همتی داری منال از جور یار تا جهان بوده است جور یار بر یار آمده است
          تقصیر عشق بود        که خون کرد بی‌شمار !!!    باید به بی گناهی دل اعتراف کرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌ قیصر امین پور
بار محبت از همه باري گرانتر است وان کس کشد که از همه کس ناتوانتر است فروغي بسطامي
نزدیک غروب هیجان‌آور کوچه من باز به شوق تو نشستم سر کوچه گل‌های سر روسری‌ات مثل همیشه زنبور عسل ریخته سرتاسر کوچه از دوختن چشم قشنگت به زمین است نقشی که چنین حک شده در باور کوچه اینگونه نگین در همه‌ی عمر ندیدم اینقدر برازنده بر انگشتر کوچه «گل در برو می در کف و معشوق...» خدایا من مست غزلخوانی سکرآور کوچه لب تر کن تا ور بکشد پاشنه‌اش را بی واهمه یکبار دگر قیصر کوچه من کشته‌ی این عشقم و باید بگذارند فردای جهان نام مرا برسر کوچه
مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود این دل شکستن تو برایم قشنگ بود    رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود ماه شب چهاردهی که تصاحبت چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی من : کشوری که با همه در حال جنگ بود با من هر آنچه از تو بجا ماند نام بود از من هر آنچه بی تو بجا ماند ننگ بود پایین نشسته ام که توبالا نشین شوی این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...
شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود..
هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام جز بر دو روی یار موافق که در همست
ای عشق! این سکوتِ من از روی عجز نیست حرمت نگاه داشته ام خاطرات را..
گر چه در خیلِ تو بسیار، بِه از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناســیم نظیر
یعقوب نیستم که صبوری کنم به هجر ای شیخ پس دوبارہ بگیر استخارہ را
مرگ را همسنگِ با هِجران مَدان ای دل که من بارها سنجیده‌ام: مُردن یکی، هجران صد است.....!!
قفل است سروده‌ام، کلیدی بفرست از حرفِ دلت، بیتِ جدیدی بفرست لبخندِ تو از هر غزلی روشن‌تر با خندهٔ خود، شعرِ سپیدی بفرست.
هر آنچه راه به سمت تو بوده سد شده است دروغ عاشقی ات ثبت با سند شده است تو غیر قابل باور تو رفته ای از دست شبیه برکه که درگیر جزر و مد شده است!!! گرفته طعم خیانت، لب حواست را غریبه ای رگ خواب تو را بلد شده است حدیث عشق من و بی وفای ات بانو کتاب شعر نه یک ویژه مستند شده است همیشه پشت سرت حرفهای ناجور است... تو خوب و پاک وزلالی،زمانه بد شده است... 📚گیدا
چای می‌نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می‌نوشم ولی از اشک فنجان پُر شده‌ست