eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
به دیگران سپر انداختن بود کارَت رسد چو نوبت ما تیر در کمان داری
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
زهی خجسته زمانی که بعد مرگِ رقیبان نشسته ، با دلِ آسوده ، روبروی تو باشم
به یک زخم از تو قانع نیستم تعجیل ای صیاد به جان مشتاق زخم دیگرم ای عمر تاخیری
رقیبان صد سخن گویند و یک یک را کنی تحسین چو من یک حرف گویم ،گویی ام: بسیار می گویی!
چشمِ مستِ نفسِ سر به هوا خواست دلم یک بغل بوسه‌ی همرنگ خدا خواست دلم گفتنی نیست بگویم که دلم تنگ شده عصرِ آئینه‌ی سرشارِ تو را خواست دلم طعمِ شیرینِ عسل‌گونه‌ی لب‌های انار! یک سبد عاطفه‌ی سیبِ طلا خواست دلم هیجانِ شب و روز، خنده‌ی شیرین و نبات جرعه جرعه تپشِ مست و رها خواست دلم زندگی تَر شدن خاطره‌ی آب تنی زیرِ باران، نفسِ سر به هوا خواست دلم (بی‌تاب)
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
سیل دریا دیده هرگز بر نمی گردد به جوی نیست ممکن هرکه مجنون شد دگر عاقل شود
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن؟! کز غم چُنان شوی که نبینی به خواب، خواب خواجوی_کرمانی
روزی که نماند دگری بر سر کویت دانی که ز اغیار وفادار ترم من ____________ وحشی بافقی🍀 ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
خسته از اینهمه روز و شب تکرار آلود جرعه جرعه هیجان از تو دلم میخواهد
پیش چشمم تا ابد چشمان تو... ماند تا یادم بماند عشق چیست بتول_محمدی
💫🥀💫 مرا به وصل تو ای گل اميدواری نيست شب فراق دراز است و عمر من کوتاه! _ رهی_معیری
سوزانده حسرت لب و چشمت دل مرا آتش بیار معرکه ی شعرها شدی
ای کعبه دری باز به روی دل ما کن وی قبله دل و دیده ما قبله نما کن از سینه ما سوختگان آینه ای ساز وانگاه یکی جلوه در آئینه ما کن با زیبق این اشک و به خاکستر این غم این شیشه دل آینه غیب نما کن آنجاکه به عشاق دهی درد محبت دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن لنگان به قفای جرس افتاده عشقیم ای قافله سالار نگاهی به قفاکن چون زخمه به ساز دل این پیر خمیده چنگی زن و آفاق پر از شور و نوا کن او در حرم هفت سرا پرده عفت خواهی تو بدو بنگری ای دیده حیا کن در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن از بهر خلائق چه کنی طاعت معبود باری چو عبادت کنی از بهر خدا کن 🌹🌹🌹
این دل دیوانه من یار میخواهد بیا این سر بی درد هم دستار میخواهد بیا در دلم آشفته بازاریست بی تو نازنین حسن رویت را سربازار میخواهد بیا من در این طوفان امواج بلا چون کشتی ام کشتی بیچاره سکاندار میخواهد بیا عاشقی در حالتی از انقراض افتاده است ثبت احوال از جنون آمار میخواهد بیا هر که جز لیلا مسیرش هست آسان نازنین مرد مجنون راه ناهموار میخواهد بیا ورژن فرهاد وشیرین چون نمی آید بکار قصه ی اسطوره ها تکرار میخواهد بیا گرچه این شهر دلم ویرانسرایی بیش نیست بم که باشد باز فرماندار میخواهد بیا    🌹
👌🏻👏🏻 بــــــراے ما سوخته گان حرام است اے دلان ماهمانیم ڪه ‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌
خواستم  تا یک جهان آرام جان باشد نبود گفته بود آرام جان یک جهان باشد نبود پیش چشم پرهیاهوی تلاطم پرورش خواستم طبع غزل گویم روان باشد نبود  قصد بدمستی نبود اما امان از چشم او در کنار خمره باید استکان باشد نبود من خجول و پشت هر نه جام دیگر می‌رسید ساقی مجلس که باید همزبان باشد نبود برف بود و مستی و گرمای آغوش نگار آن چه باید از خجالت در میان باشد نبود در زمین بازی شطرنجی پیراهنش  راضی ام هرچند می باید زمان باشد نبود
هر لحظه می بینم تورا، هرچند نیستی! دیـگر گـرفـتـار مـن و در بـند نـیـسـتـی! گـاهــی سـراغـم آمـدی، آرام و سـرزده... می بینـمت، تـا می زنـم لبخند نـیستی! می خواستم خـیال تو با مـن بـماند و ... هـی چنگ میزنم به هـر ترفند، نیستی! هرچند میگفتی که میمانی، ولی انگار... اصلا نـبوده قـولی و... پـابـند نـیسـتـی! اصلا شبیه قـبل ها، آن عــشق کـودکـی... آن یار اشـعــار مــن و دلـبـنـد نـیسـتــی! تـغـیـیر کـرده ای، نـکـن انـکار بـی ثـمر... آری! به احساس و غمم سوگند! نیستی!
از نمک نشناس‌ها آزار دیدن سخت نیست درد دارد خوردنِ زخم از نمک پرورده‌ای! حسین‌زحمتکش
اگر سیلی اگر ویران اگر آشوب و طوفانی فقط یک درصدِ قلب من مجنون پریشانی دلم در فقر مضمون های بکر شعر فاخر شد من از ایل گدایان و تواز قوم کریمانی چنان اشعار ناب از کنج لبهای تو میریزد که اصلا شهرک تولیدی قند فریمانی اگرچه لوسم و از شیطنت لبریز و پر اشوب نبینم از به من دلدادنت یک دم پشیمانی اگر چه هشت میلیارد آدمی دور و برم باشد برای درد تنهابودنم تنها تو درمانی نمی ماند غم و درد و جراحت در دلم باتو لبت مرهم دوچشمت شیره ی تریاک سلطانی شدم قیصر که نامردانه غم خنجر زد از پشتم اگرچه دختری اما هزاران داش فرمانی برای گفتن زیباترین شعرم بیا بانو شبی پر برگ و اذر ماهی و پر سوز و بارانی
چقدر حس قشنگیست دیدن حرَمت بیان نمودن فضل و شنیدن کرَمت هوای صحن شما را عمیق بوییدن و لمس پنجره های ضریح محترَمت
مرا دچار خودت کن دچار تر بهتر دل است و در قدمت بیقرار تر بهتر به اختیار خودم نیست دوستت دارم که عاشقان تو بی اختیار تر بهتر خراب چشم تو باید خراب تر بشود چنان که چشم خمارت خمار تر بهتر به چهره زلف پریشان خود نکن افشان که ماه در دل شب آشکار تر بهتر غمت مباد اگر روزگار من تلخ است که هرچه آینه ات بی غبار تر بهتر به قصد خواب اگر چشم بسته ای شاید وگرنه مست که بی بند و بار تر بهتر
گرچه میگویند این دنیا به غیر از خواب نیست ای اجل! مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست بین ماهی های اقیانوس و ماهیهای تنگ هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست! ما رعیتها کجا! محصول باغستان کجا؟! روستای سیب های سرخ ، بی ارباب نیست ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است از کمین بیرون مزن، امشب شب مهتاب نیست در نمازت شعر میخوانی و میرقصی، دریغ! جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیست گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟ گوهری مانند مرگ این قدر هم نایاب نیست! فاضل نظری
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درد دل كنم و دردسر شود ! فاضل نظری