eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گونه‌هایِ نقره‌ات یاقوتِ گُل انداخته! قرصِ ماهِ شرمگینم! صبحِ زیبایت بخیر :) ♥️♥️
چه حال خوبی دارد... دوست داشتنت... سرِ صبح... 💟
پرده برداشته از فتنه گر چشمش تا صبح یکشنبه ی شهر غزل آغاز شود
نگاه کن تو می‌ دمی و آفتاب می‌شود ..... 🍁 ✨ 🌾
نوشتن از صبح بخیر هایت حسی عاشقانه است ، صبح بخیرهایت کهنه شراب من است ، تو تکرار کن
✨ صبحدم دل را... مقیم خلوت جان یافتم... از نسیم صبح... بوی زلف یافتم...
نوشتن از صبح بخیر هایت حسی عاشقانه است ، صبح بخیرهایت کهنه شراب من است ، تو تکرار کن
شاعر تویی و هر غزلم طعمِ لبِ توست بگذار شود فاش برای همه رازم ... 💟
نوشتن از صبح بخیر هایت حسی عاشقانه است ، صبح بخیرهایت کهنه شراب من است ، تو تکرار کن 💟
✨ صبحدم دل را... مقیم خلوت جان یافتم... از نسیم صبح... بوی زلف یافتم... 💟
هَلْ رَأیْتُ الْفَجر یَطْلَعُ مِن أصابع مَن تُحبُّ...؟ 🍃 آیا ندیدی خورشید از انگشتانِ کسی که، دوستش میداری طُلوع می‌کند؟ 💟
نشسته ام مُتِرَصِّد که از دریچه‌ی صبح مگر طلوع کند آفتابِ روزِ وصال... 💟
🔻 طَبع شِعرم چون تو آیی لاجرم گُل‌می‌کُند سوژه‌ی تَک‌بیت‌های صُبحِ هَر روزم، سَلام 🌿💓 ☀️😌
روزَش مهم نيست، همه چيز به خنده ى اولِ صبحت بستگى دارد... كافيست بخندى، تا تمامِ روز را در آسمان قدم بزنم امتحان كن 💟
صبح بخیر های معمولی رو‌ ولش! اینجوری بگو که: «أقع في حبك كل صباح وهذه معجزة عينيك...» یعنی:«هر صُبح عاشِقت میشَوم و این معجزه ی چشمان توست...» 💟
بگذار صبح گونه هایت را ببوسم عطر نفسهایت  مرا سیراب کند بگذار در سر سرای خیالت صبحهایم را  با "تو "   به خیر کنم 💟
صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم از نسیم صبح بوی زلف جانان یافتم... 🌹
شب تا سحر به عشق تو تاب آورد دلم ای آفتاب زندگی من طلوع کن روزم بدون چشم تو روشن نمیشود صبح است باش و زندگی ام را شروع کن ...
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند!
روزَش مهم نيست، همه چيز به خنده ى اولِ صبحت بستگى دارد... كافيست بخندى، تا تمامِ روز را در آسمان قدم بزنم امتحان كن
• صبح را با خنده‌ات بیدار کردی صبح زود   روی هر خمیازه‌ی شب رختخواب انداختی! • سفره‌ی صبحانه را چیدی به صرف نان و نور   در تمام چای ها عطر گلاب انداختی...
غبارِ تماشاست! هرچه باداباد! تو هم بخند، جهانِ خراب می‌خندد! بیدل
شعر صبح بخیر از شاملو صبح آمده برخیز که خورشید تویی در عالم نا امیدی امید تویی در جشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل که به روی خندید تویی
صبح است و هوای دل من مثل بهار است پلکی بزن و صبــح بخیر غــــزلم باش
تن بلور مو طلایی! آفتابی کن مرا روشنی‌بخش زمینم! صبح زیبایت بخیر گونه‌های نقره‌ات یاقوت گُل انداخته قرص ماه شرمگینم! صبح زیبایت بخیر هر سپیده با تو آغاز بهاری دیگر است خنده کن تا گُل بچینم، صبح زیبایت بخیر با چنین عطر تنی از رشک می‌سوزد بخور خوش‌تراش مرمرینم! صبح زیبایت بخیر چشم زیتون لب انجیری! بده صبحانه‌ام مریم معبدنشینم! صبح زیبایت بخیر مهربانی هدیه کن با شُرشُر رود دو دست سیب فردوس برینم! صبح زیبایت بخیر عشقی و عینت عسل، شینت شکر، قاف تو قند شور شیرین آفرینم! صبح زیبایت بخیر تاب آوردم شب دلتنگی‌ام را تا سحر تا تو را از نو ببینم، صبح زیبایت بخیر محشر است این شعر و می‌پرسد خدا او یا بهشت؟ من تو را برمی‌گزینم، صبح زیبایت بخیر