eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شده دلتنگ کسی باشی و از شدت حزن وحشی و هار شوی پاچه بگیری همه را؟
🌿 گر بگویم که مرا با تو سَر و کاری نیست ، دَر و دیوار گواهی بدهد کاری هَست ...
دلبر و من عهد کردیم "ما" شویم اما چه سود دلبرم با شخص سوم جمع شد "آن‌ها" شدند
احساس میکنم که کمی پیرتر شدم🍀 انگار از زمین و زمان سیرتر شدم هربار در کنار خیالت قدم زدم مثل غروب جمعه نه!دلگیرتر شدم... 🌱
بر زمین افتاد چون اشکی ز چشم آسمان ناگهان این اتفاق افتاد : "زوجی فرد شد"
عشقمان را همه جا جار زدیم آگهی کرده به دیوار زدیم آرزوهای بزرگ خود را با طناب دلمان دار زدیم فرصت ناله و فریاد نبود کنج ایوان غزل تار زدیم نیمه شب با قلم و دفترمان شعر گفتیم و کمی زار زدیم مثل یک آیینه بودیم،ولی رنج ها دیده و زنگار زدیم 🌱
گفتم نگاه می‌کندم مست می‌شوم چشمش شراب بود و کسی باورش نشد!
ای فڪرهـای لعنتـی احمقـانـه ام ایـن وقت شب بـه مـن چـه ڪه او در خیـال ڪیست!
لحظه ای یاد تو از خاطرمن خارج نیست یا درآغوش منی؟ یا به تو می اندیشم 🌹
یڪ ڪمے هم درس دین👳 باید بخوانے عشق من📝📚 در جواب السـلام ؛ ڪس نگوید زهــرمــار 😳🙊
درد عاشق را دوایی بهتر از معشوق نیست... شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید!
با دو تا چشم ، حریف همه ی شهر شدی فکرِ کشور به سرت بود،که عینک زده ای ؟
نفس بده که برایت نفس نفس بزنم نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم مرا اسیرخودکردی دعایم کن که آخرین نفس را در این قفس بزنم
باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده راز دیوانگی ام را به جهان پخش کند بشود فاشِ همه راز اشارات نظر! قصه عشق مرا نامه رسان پخش کند
قهوه می ریزم برایت نیستی آنسویِ میز هِی شکر می ریزم و تلخ است جایِ خالی ات..‌.
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی! نمیبینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم فقط یکریز می گردد جهان دورِ سرم یعنی تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم تمام هستی ام نابود شد، بال و پرم یعنی نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟ اگر ده سال بر می گشتم از امروز می دیدی که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن پس از من آنچه می ماند به جا؛ خاکسترم یعنی نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم اگر منظورت این ها بود، خوبم... بهترم یعنی! | |
گرچه ازجنس گلی ازخودِ گل نازتری بین صد گونه ی گل از همه طنازتری به خدایی که مرا ساده گرفتار توکرد از غـم و سیل بـلا خـانه بــراندازتـری آخر ازعشق تو گاهی به خیالم نرسد که بجویم نفسی هـمدل و همرازتری در پس پنجره ی منزل حافظ مَنشین که کنـد وصف تـو را رنـدِ غـزلبازتری نکند عکس تو را باز بــه تصویر کشد شاعـــرِ نـو قلـــم ِ قــافیه پـــردازتری به شراب و شرر ساغــر پر باده قسم تا ابـــد لب ننهــم‌ بـــر لب دمسازتری شاعرچشم توهستم عسلِ شعر وغزل اینقَدرعشوه نکن کز همه کس نازتری
نه سراغی، نه سلامی...خبری می‌خواهم قدر یک قاصدک از تو اثری می‌خواهم خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛ جز مگر یاد تو یار سفری می‌خواهم؟ در خودم هرچه فرو رفتم و ماندم کافی‌ست رو به بیرون زدن از خویش، دری می‌خواهم بعد عمری که قفس وا شد و آزاد شدم تازه برگشتم و دیدم که پری می‌خواهم سر به راهم، تو مرا سر به هوا می‌خواهی پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می‌خواهم چشمِ در شوق تو بیدارتری می‌طلبم دلِ در دام تو افتاده‌تری می‌خواهم در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم بی تو خشکیدم و لطف تبری می‌خواهم...
تو دستات تیشه هم باشه قشنگه رفیق ریشه هم باشه قشنگه تو عینک میزنی!؟...عیبی نداره عسل تو شیشه هم باشه قشنگه..
الکی نیست که عینک به دو چشمش زده است هر کسی شیء گران داشت بر او قاب گرفت!
چشمان درشتش دوعدد قهوه قاجار مجنون دوتا قهوه اعلاء شده بودم ناگه پدرم گفت :که دیوانه شدی رفت! خندیدم و گفتم که نه !اما شده بودم
رسم تقدیر چنین است و چنان خواهد بود می‌رود عُمر ولی خنده به لب باید زیست...
بوسه بی عینک ندارد هیچ دردسر ولی وای اگر خواهد ببوسد عینکی را عینکی ناز بعضی عینکی ها را فراوان می خرند من ندانم چیست فرق عینکی با عینکی بر نمی دارد ز چشم خویش عینک را به خواب تا ببیند خواب ها را بلکه زیبا عینکی می دهند انگار دنیا را به او وقت سحر می کند چون عینکش را باز پیدا عینکی 😅😅😅
هزار خطبه بخوانند حرام است معشوقه کسی را به دیگران دادن... .
می زنم عینک به چشمم درس می خوانم ولی پنج ساعت روی یک خط مانده ام در فکر تو
جمعه باید باتو سرمیشدولی این روزگار طاقت خندیدن انسان عاشق را نداشت
یارم که پی به حال خرابم نمیبرد... بی "شب بخیر" رفته و خوابم نمیبرد🙁😔
خسته‌ام از گیر و دار روزگار سختگیر یک سر سوزن عزیزم در دلت تلطیف نیست ؟!
مثل هر شب مانده ام در حسرت یک شب بخیر گاهی آدم بی قرارِ چیزهای ساده است...
شب بخیر اے ردپاے گمشده در خواب‌ها سایه‌ے رویاے عشق افتاده بر محراب‌ها شب بخیر اے آخرین خُنیاگر تصنیف شب خنده‌هایت برده طاقت از دل بی‌تاب‌ها شب‌بخیر اے تابش لبخند جان‌افزاے عشق غمزه‌ے نازت گره خورده به اسطرلاب‌ها شب‌خوش اے شیرین‌ترین پرواز صفر عاشقی در سماع واژه‌ها با زخمه‌ے مضراب‌ها اے صداے رهگذر در انتظار پنجره اے طلوع شعر من در خنده‌ے مهتاب‌ها دلخوشی‌هایم شده دیدار قاب عڪس تو شب بخیر اے شهرزاد قصه‌گوے خواب‌ها عطر تو پیچیده در تنهایے "یاس خیال" شب بخیر آبی‌ترین نیلوفر تالاب‌ها