سمتِ دلتنگیِ ما
چند قدم راهی نیست
حالِ ما خوب فقط
طاقتمان طاق شده ...
اسماعیل دلبری
ای آنـــکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟
بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟
در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریــــزی
من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟
محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت
آوار غمت بـــر ســــرم افتـــاد ، کجایی ؟
آســودگی ام ، زنــدگی ام ، دار و نــدارم
در راه تــو دادم همه بـر بــــاد ، کجایی ؟
اینجا چه کنـــم ؟ ازکه بگیـــرم خبرت را ؟
از دست تــو و ناز تـو فریـــاد ، کجایی ؟
دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر
دیــــوانه شــدم خانه ات آباد ، كجايي
#پریناز_جهانگیر_عصر
.
دنیای فلسطین
هر چند تنها آه آوای فلسطین است
هر چند تیغِ خصم بر نای فلسطین است
هر چند رویِ بالهایش زخم گل کرده
هر چند بندِ حبس بر پایِ فلسطین است
هر چند بینِ هجمهیِ کفتارمسلکها
غلتیده در خون جسمِ تنهای فلسطین است
هر چند چشمِ عدهای همواره خاموشان
در قحطِ غیرت، در تماشایِ فلسطین است
شاید به ظنِ عدهای آیندهای مبهم
در اوجِ درد و رنج ، فردای فلسطین است
اما یقین داریم در این سرزمین تنها
در نقشهیِ آیندهاش جای فلسطین است
فرمود امام ما و میدانیم پر نور است
دنیای آینده که دنیای فلسطین است
#فلسطین
#احمد_رفیعی_وردنجانی
از یه جایی به بعد...
دلم با لبخندت خندید
با بغضت گریه کرد
عشق...
نامحسوس ترین حس دنیاست،
که خودت دیرتر از همه
میفهمی!
دلتون شاد
مصرع رنگین به مطلع میرساند خویش را
هر که کسب آدمیت کرد آدم میشود
#صائب_تبریزی
خورشید نویدِ شادمانی میداد
پیغامِ امید و زندگانی می داد
هر صبح شبیه قاصدک می آمد؛
تا حضرت ماه مژدِگانی میداد!
#صفيه_قومنجانی
گفتی از تکرار میترسی از عادت بیشتر
من به دوری قانعم از این ضمانت بیشتر؟!
قانعم حتی به کم، حتی بخواهی میروم
«عشق» اهمیت اگر دارد، «صلاحت» بیشتر
خواستم دیوانگی را در دلم پنهان کنم
عاقبت فهمیدی و کردی رعایت بیشتر
شب شبیه موی تو تاریک و بیپایان ولی
بین موهای تو و بختم شباهت بیشتر
خوب میدانستم از اول که سهمم نیستی
هر چه تنهایی مقصر بود، چشمت بیشتر
آمدم سوی تو تا تنهاییام کمتر شود
«واقعیت» تلخ بود امّا «قضاوت» بیشتر
من "شما" ماندم برایت تو کماکان "ماه جان"
دوستت دارم اگر چه با حماقت بیشتر...
#علی_صفری
ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو
شب پناه آورده با انبوه شببوها به تو
بغض خود را ابرها پیش تو خالی میکنند
از غم صیاد میگویند آهوها به تو
ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرینتر است
لحظهای که میرسد دست النگوها به تو
چون کبوتر دست برمیداشتند از رسم کوچ
فکر میکردند اگر روزی پرستوها به تو
نسخهی درماندگان است آب سقاخانهات
ای که دارد بستگی تأثیر داروها به تو
نغمهی نقاره یک سو، یک طرف هوهوی باد
من دلم را دادهام در این هیاهوها به تو
#سیده_تکتم_حسینی
تارهای بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بی قرار
باران را گو بی مقصود ببار
لبخند بی صدای صد هزار حباب در فرار
باران را گو به ریشخند ببار
چون تارها کشیده و کمان کش باد آزموده تر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار
#احمدشاملو
گاهی چتر را باید دستِ باران داد
روی سرِ خودش بگیرد
و ما
جایش بباریم
#رضا_کاظمی
بر این باغ ترکخورده
بر این پاییز طولانی
رسول تازهای بفرست
با اعجاز بارانی
#مصطفی_حسنزاده