eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دستم به جدایی برسد، رحم ندارم بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد" با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد 🌹🌹🌹
من به بند تو اسیرم تو زِ من بی خبری آفرین معرفت این است که زِ من می گذری...😒😕؟؟!!
شده از خیالبافی، بشوی اسیر چشمی؟ که خودش خبر ندارد، و تو در خیال اویی…
گویند: دل اسیر همان شد که دیده دید این دل شنید وصف تو، شد مبتلای تو!
اگر زلفت به هر تارى اسیر تازه اى دارد مبارک باشد اما... دلبرى اندازه اى دارد!
فرض کـن شیـری که دنبالِ شِکاری تیزپا ست در خیالـَم میدَوَم دنبـال آهـویی کـه نیـست...
در این جنگل که هر آهو اسیر دام صیادیست غزال سرکشی هستم که بندی نیست بر پایم
به جای آنکه خیال محال من باشی نمیشود که بیایی و مال من باشی...؟
عاشق شدن را داشتم از یاد میبردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان
از برای کشتنِ من کم نبود اسبابِ قتل حالِ بیمارِ من از اغیار پرسیدن نداشت..
🔻 عِشـق بیماری مُسری‌ست و مَن میترسم با هَمین شعـر به روح ِ تـو سِرایَت بڪند 🌿
آهوی دشت زندگی را رام کردم روزی که چشمان مرا باران نمودی 😐